سؤالي كه در اينجا، در باره نگاه، وجود دارد اين است كه اگر «قابل اسقاط بودن» را از جمله مشخصات اساسي «حق» به شمار آوريم ـ برخلاف حكم، كه قابل اسقاط نيست ـ آيا اشخاص ميتوانند حق خود را در باره «نگاه ديگران» اسقاط كنند و در نتيجه نگاه به آنها مطلقا جايز باشد؟
پاسخ آن است كه دو بعدي بودن موضوع، سبب آن ميشود كه «اسقاط حق»، تغييري در «حكم» پديد نياورد و همان گونه كه فقها در مورد سرقت تصريح كردهاند، بقا و دوام «حكم»، به بقا و دوام «حق» بستگي ندارد.
پس وقتي كه ممنوع بودن نگاه را بر مبناي مصالح عمومي جامعه در نظر گرفته و بر تأثير نگاه در آلوده شدن رواني افراد و بروز مفاسد اجتماعي تأكيد ميكنيم، بر جنبه «حكم بودن» آن توجه داريم، و هنگامي كه احترام منظوراليه را مبناي ممنوعيت نظر و نگاه به او قرار ميدهيم، قهرا راه را براي طرح جنبه «حق» در نگاه باز ميگذاريم.
در روايات ما جنبه دوم نيز ديده ميشود، مثلاً در مورد جواز نظر به زنان غير مسلمان، تعبير «احترام نداشتن» آنها به كار رفته است،8 كه در فصل جداگانهاي آن را توضيح خواهيم داد. همچنين در باره جواز نگاه به زنان روستايي و باديهنشين، اين تحليل وجود دارد كه:
«منشأ جواز نظر به زنان باديهنشين آن است كه آنان با رعايت نكردن حجاب و بياعتنايي به نهي از بدحجابي، به دست خويش، احترام خود را هتك و ساقط كردهاند و جواز نگاه به آنان مانند جواز غيبت كسي است كه حرمتي براي خود قائل نيست و پرده حيا را دريده است.»9
با توجه به اين نكات كه در تعبيرات روايي و نيز زبان فقها مطرح شده است، ميتوان علاوه بر جنبه حكم، جنبه حق را نيز در مورد «نگاه» مطرح ساخت و مانند موارد مشابهي كه در فقه وجود دارد، «حق اللّه» و «حق الناس» را با هم توأم ديد.
البته در نگاه براي خواستگاري، آيتاللّه حكيم، و به تبع آن، آيتاللّه خوئي، و سپس برخي محققان، «حكم بودن» جواز نظر را مورد تأييد قرار داده و بر مبناي آن تحصيل اذن و رضايت را از زن لازم ندانستهاند، آنان به صراحت «حق زن» را براي نگاه ديگران به خويش، انكار كردهاند.10 بدين مسأله مستقلاً خواهيم پرداخت.
در قوانين اسلامي، محدوديتهايي براي نگاه در نظر گرفته شده است. اين محدوديتها به خصوص در نگاه به جنس
وقتي كه ممنوع بودن نگاه را بر مبناي مصالح عمومي جامعه در نظر گرفته و بر تأثير نگاه در آلوده شدن رواني افراد و بروز مفاسد اجتماعي تأكيد ميكنيم، بر جنبه «حكم بودن» آن توجه داريم، و هنگامي كه احترام منظوراليه را مبناي ممنوعيت نظر و نگاه به او قرار ميدهيم، قهرا راه را براي طرح جنبه «حق» در نگاه باز ميگذاريم.
مخالف بيشتر است و بويژه در نگاه مردان به زنان تشديد شده است. و در شرايطي كه با توجه به وضع نگاه كننده و نگاهشونده، زمينه تلذذ جنسي و يا انحراف اخلاقي وجود داشته باشد، به طور كلي ممنوع ميباشد.
اين محدوديتها، داراي فلسفههاي متنوع و كاملاً خردمندانهاي است كه عقل سليم و فطرت پاك، بدان رهنمون است. اهم اين حكمتها، «آرامش رواني»، «حرمت انساني» و «امنيت اجتماعي» است كه به توضيح هر يك ميپردازيم.
توجه به «پيوند ديده و دل»، در ادبيات، سابقهاي كهن دارد و در اشعار و ضربالمثلها رايج است كه:
ـ از «دل» برود هر آنكه از «ديده» برفت.
ـ اگر «ديده» نبيند، «دل» نخواهد.
ـ كه هر چه «ديده» بيند «دل» كند ياد.
ـ هر چه كه «ديده» ديد «دل» ميخواهد.
ـ ز انتظارم «ديده» و «دل» به رهست.
ـ تا «دل» از آنِ تو شد، «ديده» فرو دوختيم.
ـ اگر چشمان نكردي ديده بوني
چه دونه «دل» كه خوبان در كجا بي.
اين تعبيرات و تأكيدات همه گوياي آن است كه «دل» در گروي «نگاه» است، و نگاه، دل را به دنبال خود ميكشد، وقتي كه نگاه «حريم» ميان زن و مرد را ميشكند، دريچهاي از هيجان و التهاب را به روي خود باز ميكند و هرچه نگاه ادامه مييابد، عطش غرايز سيريناپذيرتر ميگردد.
خطر نگاه را آنگاه ميتوان به خوبي تشخيص داد كه به قدرت غريزه جنسي در انسان توجه شود. «نگاه»، نيروي خفته شهوت را در موقعيتي خطرناك به تكاپو واميدارد و غريزهاي كه در «سركشي»، «بيدليل» است، به «چموشي» مياندازد.
استاد مطهري كه در كمالات معنوي و مراحل عالي تقوي، انساني بسيار وارسته و خودساخته بود، سخني سنگين و عميق دارد:
«به نيروي تقوا و ايمان در مقابل موجبات همه گناهها ميتوان تكيه كرد مگر در مورد گناهان مربوط به غريزه جنسي، اسلام هرگز نيروي تقوا و ايمان را با اينكه قويترين نيروهاي اخلاقي است يك ضامن كافي در برابر تحريكات و وسائس اين غريزه ندانسته است، چقدر عالي و لطيف سروده حافظ:
آري، در خيل خوبان، سواري براي فتح حصاري از تقوا كافي است.»11
برخي دانشمندان دور از اخلاق، گمان بردهاند كه رفع محدوديتها و آزاد گذاردن شهوات به «آرامش» ميانجامد و روان انسان را سيري ميبخشد.12 راسل ميگويد: اگر عكسهاي مستهجن مجاز و كارتپستالهاي منافي عفت آزاد گردد، پس از گذشت مدتي استقبال، مردم از آن خسته ميشوند و ديگر كسي به آنها نگاه نخواهد كرد.13
در حالي كه برداشتن مرزها و درهم شكستن قيود، طبيعت آدمي را هرزه و بيبند و بار ميسازد و ميل به «تنوع» را افزايش ميدهد. درست است كه با ديدن «يك عكس»، ميل به ديدن آن كاهش مييابد، ولي ميل به ديدن عكسهاي ديگر، مضاعف ميشود، پس از آنكه تأثير «عكس» كاهش يافت، اين عطش انسان را به هرزگيهاي ديگر سوق ميدهد. تقاضا براي بيبند و باري، خستگيناپذير است و هيچ گاه انسان را آرام نميگذارد.
تمايلات شهواني، از نوع تمايل به خواب يا خوراك نيست كه «ظرفيت محدودي» داشته باشد و «اشباع» شود و سپس به «انزجار» بيانجامد. بلكه از نوع تمايل به ثروت و مقام است كه حدي براي خود نميشناسد. از نظر «جسمي» سيريناپذير و محدود است، ولي از نظر «رواني» با تنوعطلبي و عطش دائمي همراه است.
ويژگي اساسي «هوس» آن است كه در آن «حرص و آز» موج ميزند، از يكي سير ميشود و به ديگري روي ميآورد، در عين حال كه دهها نفر را در اختيار دارد، متوجه ديگران است و حاضر به چشمپوشي از
«دل» در گروي «نگاه» است، و نگاه، دل را به دنبال خود ميكشد، وقتي كه نگاه «حريم» ميان زن و مرد را ميشكند، دريچهاي از هيجان و التهاب را به روي خود باز ميكند و هرچه نگاه ادامه مييابد، عطش غرايز سيريناپذيرتر ميگردد.