وظایف خواص

سید حسین اسحاقی

نسخه متنی -صفحه : 7/ 6
نمايش فراداده

5. اعلام بيزاري از منحرفان

وقتي امر به معروف و نهي از منكر سودمند نمي‌افتد، بايد از گناهكاران و عملشان آشكارا بيزاري جست. قرآن مجيد حضرت ابراهيم ـ عليه السّلام ـ و يارانش را اسوة وظيفه‌شناس و عامل معرفي مي‌كند و مي‌فرمايد:

إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ[7]؛ به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه به جاي خدا مي‌پرستيد، بيزاريم، به شما كفر مي‌ورزيم (منكر عمل و روش شماييم) و ميان ما و شما دشمني و كينة هميشگي پديدار شده تا وقتي كه فقط به خدا ايمان آوريد.

امام علي ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد:

ادني الانكارِ اَن تَلقي اَهلَ المعاصي بِوجوهٍ مُكْفَهِرَّةٍ؛[8] پايين‌ترين مرتبه انكار آن است كه با گناهكاران با چهرة گرفته و خشم آلود برخورد كني.

6. هجرت

خواص جامعه بايد به وظيفة امر به معروف و نهي از منكر قيام كنند و اگر اين اقدام آنان مؤثر نيفتاد و حرفشان خريدار نداشت و قدرت جلوگيري از فساد را نداشتند، از جامعه و افراد فاسد دوري گزينند و هجرت كنند. حضرت ابراهيم ـ عليه السّلام ـ با بت‌پرستان در افتاد و بت‌هاي آنان را شكست و با استدلال و موعظه آنان را به خداپرستي دعوت كرد. امّا وقتي آنان بر بت‌پرستي اصرار ورزيدند از آنان بيزاري جست و آن جامعة فاسد را ترك گفت:

وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ؛[9] از شما و بتاني كه به جاي خدا مي‌پرستيد دوري مي‌گزينم.

7. تصميم‌گيري به موقع

درگذر زمان تنگناهايي پيش مي‌آيد كه تصميم‌گيري به موقع در آنها، آثار بسيار مثبت و گسترده‌اي دارد. اگر تصميم گيري قبل و بعد از آن باشد، اثرگذار نخواهد بود. براي مثال وقتي ساحران در ميدان مبارزه با حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ سحر عجيب خود را پيش آوردند و با چشم خود ديدند كه عصاي موسي اژدهايي عظيم و چابك شد و همه آنها را بلعيد، باور كردند كه اين معجزة خدايي است.

در اين جا بود كه با شجاعت و در بهترين زمان ايمان خود را آشكار كردند:

فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا امَنَّا بِرَبِّ هرُونَ وَ مُوسى؛[10] پس (در همان ميدان مبارزه) ساحران به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار هارون و موسي ايمان آورديم.

اين اعلام به هنگام ايمان در حساس‌ترين مكان و زمان مانند پتكي كوبنده بر سر فرعون فرود امد و زمينه را به سود حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ تغيير داد. فرعون كه براي جلوگيري از تداوم اثر پيام چاره‌اي جز برخورد شديد نداشت، به ساحران گفت:

قالَ أَمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ اذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلاُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ و َلاصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى؛[11] فرعون گفت: آيا پيش از آن كه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد؟ مسلماً او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است. پس به يقين دست‌ها و پاهايتان را به طور مخالف قطع مي‌كنم و شما را از تنه‌هاي نخل به دار مي‌آويزم و خواهيد دانست مجازات كدام يك از ما دردناك‌تر و پايدارتر است.

اين تهديد غليظ و شديد فرعون حاكي از اثر فوق‌العاده ايمان آوردن ساحران در آن هنگامة حساس بود. در ميدان مبارزه‌اي كه همه مردم جمع شدند تا پيروزي ساحران را بر كسي كه ادعاي رسالت داشت و خدايي بت‌ها و فرعون را انكار مي‌كرد ببينند، به ناگاه ياران فرعون اعلام مي‌كنند:

ما اهل باطليم و موسي و هارون ـ عليهما السّلام ـ برحقند، ما به آنان ايمان آورديم.