پرسش مطرح ميشود كه اصولاً در چه مسائلي ميبايست از دين انتظار راهنمايي و كمك داشت؟ سه گونه پاسخ به اين پرسش ارائه داده اند: يكي از اين پاسخها در جانب افراط، ديگري در جانب تفريط و سوّمي در مسير اعتدال قرار دارد:
آن كه گفته شود: بشر در تمام شؤون زندگي فردي و اجتماعي خود از كيفيّت غذا خوردن، لباس پوشيدن، خانه سازي و معماري، نشستن و برخاستن، راه رفتن و خوابيدن و... تا تشكيل حكومت، تعيين وظيفه تك تك دولتمران و چگونگي كشورداري و نيز بيان مطالب گوناگون علمي، بايد از دين دستورالعمل دريافت كند و بدون مشقّت و تحمّل كمترين رنج تحقيق و مطالعه، بيشترين موفقيت را از طريق دين عايد خود كند.
چنين نگرشي به دين ـ كه دين را موظّف به برآورده كردن همه نيازهاي انسان ميداند ـ نگاه «اكثري» به دين نام دارد و از آنجا كه بر حسب اين نگرش، دين پاسخگوي تمامي انتظارات است، بشر نيازي به استفاده از نيروي عقل و شكوفا كردن تواناييهاي خدادادي خود نخواهد داشت.
اين طرز تلّقي از دين كاملاً ناصواب و به دور از حقيقت است و هرگز دين حقّي را نميتوان نشان داد كه خواهان كنارگذاردن عقل و تواناييهاي انسان باشد و خود را پاسخگوي تمام نيازمنديهاي بشر معرّفي كند.
بعد از مردود دانستن اين نگرش اكثري به دين، اين سؤال از نو مطرح ميشود كه قلمرو واقعي دين چيست؟ و انسان در چه اموري موظّف به پيروي از دين است؟ سؤالي كه چند قرن پيش سر منشأ كشمكشهاي فراوان بين ارباب كليسا و رجال سياست در مغرب زمين شد و سرانجام به صلحنامه اي نانوشته منتهي گشت كه در حقيقت دومين پاسخ به پرسش مورد نظر ميباشد:
آن كه گفته شود: زندگي انسان مشتمل بر دو بخش دنيا و آخرت است و اين دو بخش كاملاً مجزّا و مستقلّ از يكديگرند، به گونه اي كه عملكرد انسان در امور مربوط به دنيا هيچ گونه تأثيري در سرنوشت اخروي او ندارد. بشر در امور اخروي و رابطه اش با خدا بايستي از دين دستور بگيرد و در امور دنيوي و زندگي اين جهاني مُجاز است آن گونه كه خود ميپسندد عمل كند. اين همان ديدگاه سكولاريسم يا جدايي دين از عرصه هاي اجتماعي است و به ديدگاه «اقلّي» معروف است.
اين ديدگاه نيز ناتمام به نظر ميرسد; زيرا گرچه «زندگي» انسان قابل تقسيم به دو بخش دنيا و آخرت است:
كه بخش دنيايي آن از تولد آغاز و با مرگ پايان ميپذيرد و بخش آخرتي آن با مرگ شروع و تا بينهايت امتداد مييابد و هر يك از اين دو بخش ويژگيهايي مخصوص خود را دارد، لكن تقسيم ياد شده بدين معنا نيست كه «رفتار» و اعمال انسان در دنيا نيز داراي دو بخش است: اعمال دنيوي و اعمال اخروي كه اين دو بخش هيچ گونه ارتباطي با يكديگر ندارند.
چنين نگرشي ـ كه كار دين را تنها نيايشهاي فردي و يا گروهي ميداند كه در عبادتگاه هايي مانند كليسا و مسجد و امثال آن انجام ميگيرد و محصور به رابطه فردي انسانها با خداست و ارتباطي به زندگي اجتماعي او ندارد، علاوه بر اين كه مستند به دليل صحيحي نيست، به هيچ وجه با محتواي اديان الهي سازگار نميباشد و چنانكه ميدانيم هر دين حقّي ـ صرف نظر از سعه و ضيق احكام آن ـ مدّعي است كه بشر موظّف به تطبيق رفتار و اعمال خود در هر دو بُعد فردي و اجتماعي با دستورات آن دين است و انسانها نميتوانند بطور خود سر در دنيا عمل كنند. اين معنا با نگاهي گذرا به محتويات اديان آسماني بخصوص دين مقدّس اسلام به خوبي نمايان است.
اين كه گفته شود: زندگي اخروي انسان دقيقاً محصول و نتيجه رفتار و اعمال دنيوي اوست; يعني: انسان ميتواند اعمال و رفتار خويش را به گونه اي انجام دهد كه براي آخرتش مفيد باشد، چنانكه ميتواند به گونه اي عمل كند كه مضرّ به حال آخرتش باشد. انسان حقيقتي پويا و در حال شدن است كه ساختار وجودي و نحوه زندگي آن جهانياش را خود و با اعمال و رفتار خويش رقم ميزند و در مقام گزينش شيوه هاي رفتار بايد احكام الزامي دين را رعايت كند. اين نگرش كه همان تفكّر اسلامي ناب است، نه ديدگاه افراطي «اكثري» را بر ميتابد و نه نگرش تفريطي «اقلّي» را ميپذيرد.