پرسش ها و پاسخ ها

محمدتقی مصباح یزدی

نسخه متنی -صفحه : 124/ 82
نمايش فراداده

بريده از دين عمل كنيم، و دين صرفاً به عنوان يك نهاد در كنار ساير نهادها تلقّي شود، امري است كه هرگز با اسلام ـ كه در همه شؤون زندگي بشر داراي حكم و قانون متناسب باهدف خلقت است ـ سازگاري ندارد.

بنابراين، اسلام ديني است كه نه تنها با پيشرفت و توسعه در عرصه هاي گوناگون مخالف نيست، بلكه هر روزِ انسان را بهتر از روز قبل ميخواهد. منتها اين پيشرفت و ترقّي را در چارچوب اصول، احكام و ارزشهاي ديني خود ميخواهد، چرا كه اساساً سعادت حقيقي اين جهاني انسان ـ علاوه بر سعادت اخروي ـ نيز از همين راه حاصل شدني است، والاّ ناهنجاريهاي گوناگون رواني، اخلاقي و فكري امروز غرب ـ با وجود توسعه يافتگي بالا ـ امري نيست كه بر كسي مخفي باشد.

نمونه عيني مدّعاي ما كشور اسپانيا در عصر حاكميّت اسلام بر آن سرزمين است كه به اعتراف خود غربيها، اگر نبود ميراثي كه اسلام در اسپانيا بر جاي گذاشت غربي ها هنوز در حالت نيمه وحشي به سر ميبردند و هرگز اين صنايع و پيشرفت نصيبشان نميشد.

بنابراين، گروهي كه در صددند تحت عناوين «تقابل سنّت و مدرنيسم» دين را مخالف توسعه معرّفي كنند و نتيجه بگيرند: كه يا بايد توسعه و مدرنيسم را پذيرفت و دين را كنار گذاشت، و يا وفادار به دين بود و از قافله پيشرفت و توسعه بازماند، يا اسلام را نميشناسند و يا در پي از بين بردن و استحاله دين و دين مداري ـ لااقل در عرصه هاي اجتماعي ـ و حاكميّت سكولاريزم ميباشند.

ناگفته نگذاريم كه پيش فرض توسعه سياسي «نسبيّت گرايي» در معرفت است، به اين معنا كه هيچ كس و هيچ تفكّري حقّ مطلق نيست، بنابراين با انديشه هاي گوناگون مدارا و تساهل بايد داشت; چرا كه هر گرايشي حظّي از حق را داراست و فهم از دين و متون ديني نيز از اين قاعده مستثني نيست، و به اصطلاح «قرائت هاي مختلف» از آن وجود دارد. پس اصرار بر اموري به عنوان مباني و ارزشهاي غير قابل تغيير ديني، نوعي تعصّب و غير واقع بيني است.

در ردّ سخن فوق بايد گفت: اصول اسلام و همين طور احكام و قوانين قطعي و ضروري آن اموري ثابت و مطلق اند و به دليل قطعي بودن ادّله دالّ بر آنها جايي براي برداشت هاي گوناگون وجود ندارد و اساساً اگر اين بخش از مسائل اسلامي را هم ثابت و مطلق فرض نكنيم، چيزي نميماند كه به عنوان اسلام از آن ياد كنيم.

[1]. عبدالرحمن عالم، «بنيادهاي علم سياست»، ص 123، به نقل از لوسين پاي. Lucianw.pye [2]. همان، ص 30.

[3]. ما در اين باره و درباره استراتژي دشمن براي نيل به اهداف استعمارياش، در پاسخ به سؤال بعدي از همين مجموعه بيشتر سخن گفته ايم.

[4]ـ بنابراين ما نيز با واگذاردن تعريف مستقيم اين واژه (= توسعه سياسي)، شاخصه هايي عمده از اين مفهوم را به شرح زير برميشماريم:

1 - افزايش حقّ رأي و انتخابات آزاد با رأيدهندگان زياد

2 - سياسي شدن يا مشاركت بيشتر و بيشتر مردم در روندهاي سياسي

3 - مشاركت مردم در هيأت هاي تصميم گيري

4 - تراكم منافع فزاينده توسّط احزاب سياسي با ثبات دموكرات

5 - آزادي مطبوعات و رشد رسانه هاي جمعي

6 - گسترش امكانات آموزشي

7 - استقلال قوه قضائيّه و حاكميّت قانون

8 - دنيايي (= سكولار) كردن فرهنگ

9 - نيروهاي مسلّح غير سياسي در مقابل، برخي از ويژگيهايي كه موجب اختلال روند توسعه سياسي معرّفي شده اند، عبارت اند از:

1 - فساد سياسي به جهت منافع شخصي

2 - بت شدن فرمانروايان

3 - تعظيم و تكريم ايدئولوژي رسمي و حاكم

4 - تعهد كارمندان به خطّ حزب حاكم

5 - مداخله خارجي در امور داخلي كشور

6 - سياسي شدن نيروهاي مسلّح

7 - تظاهرات اعتراض آميز با استفاده از خشونت

8 - سركوبيناراضيان

9 - فساد گسترده و سوء مديريّت

10 - سوء قصدهاي سياسي.

[5]ـ عبدالرحمن عالم، پيشين، ص

129 - 127، با اندكي تلخيص و تصرّف.

[6]ـ ساموئل هانتينگتن [7]ـ پروفسور برتران بديع، «توسعه سياسي»، ترجمه دكتر احمد نقيب زاده، ص 82.

[8]ـ لئونارد بيندر (Leonad Binde) .

[9]ـ عبدالرحمن عالم، پيشين، ص 126.

[10]. استاد محمد تقي مصباح يزدي «پرسش ها و پاسخ ها»، جلد اوّل، ص

13 - 16.