پول، بانک، صرافی

محمدحسین ابراهیمی

نسخه متنی -صفحه : 56/ 36
نمايش فراداده

راحتى صاحب آن يك گوشى ديگر مى‏خرد وجاى آن نصب مى‏كند واگر تلف كند ويك تلفن مثل آن بخرد وبه او تحويل دهد، باز مورد قبول واقع مى‏شود؛ چون امثال آن فراوان است وبه مثل يا قيمت آن برى‏ءالذّمه مى‏شود. گاهى برخى از كالاها چون مثل ندارد حتماً به قيمت تبديل مى‏شوند مثل اشياى قيمتى جواهرات وبرخى از حيوانات يا كارهاى دستى وامثال آن.

برخى از اشيا ضمانت اعتبارى وارزشى دارد، هم‏چون پول اسكناس. به دليل اين كه گفتيم پول اسكناس اعتبارى است وكالا نيست بلكه واسطه بين كالاى مصرفى است وچون تلف كردن آن تلف‏كردن ارزش واعتبار آن‏است، بايد شخص ضامن مقدار ارزش واعتبار تلف شده را برگرداند واگر ضامن اسكناس را بدهد كه از نوع آن اسكناس هم نباشد در صورتى كه معادل آن تلف شده باشد، برى‏ءالذمه شده است. اگر مثلاً اسكناس تلف شده، به او بدهد امّا فاصله‏اى در پرداخت شده باشد به طورى كه اعتبار آن پايين آمده باشد، در آن مقدارى كه پايين آمده، برى‏ءالذّمه نشده است. يعنى مشغول‏الذّمه است. بنابراين، در مورد اعتبار نبايد مثل وقيمت گفت بلكه اعتبار معادل اعتبار بايد گفت. اين كه گفته شده است اشيا يا مثلى‏است ويا قيمى،كافى به‏نظر نمى‏رسدبلكه‏بايداضافه‏شود برخى از اشيا ضمانت ارزشى واعتبارى دارد. همانند چك كه معادل همان مقدار اسكناس‏است ودر عرف‏اعتبار ارزشى‏آن‏مثل اسكناس است.

احكام قرض در پول

برخى از كالاها قابل قرض دادن است مثل قرض دادن يك كيلو گوشت يا برنج يا گندم يا ميوه. پول امروزى كالا نيست اما ارزش ذهنى دارد وهمان ارزش، قابل قرض دادن است. بنابراين ارزش اعتبارى، قرض مى‏دهد كه همان مقدار ارزش اعتبارى بگيرد. قرض دو صورت دارد: ربوى وقرض‏الحسنه. قرض ربوى امروز شيوه‏اى اقتصادى وبين‏المللى است كه تحت حمايت قانون حقوقى انجام مى‏گيرد ولى اسلام واحكام ديگر آسمانى آن را محكوم كرده‏اند واين شيوه را ظالمانه دانسته‏اند وخوردن آن را تحريم كرده‏اند. چون در اين باره مفصل سخن گفته‏ايم طالبان را به كتاب ربا وقرض در اسلام ارجاع مى‏دهيم.

قرض‏الحسنه در اسلام بسيار محورى واساسى دانسته شده است، وتشويق‏هاى فراوانى به آن شده است.

در قرض حسنه‏اى سه حالت مى‏تواند براى قرض دهنده داشته باشد. يكى پول را قرض مى‏دهد وقصدش ايثار واز مال خود گذشتن است ويكى پول خود را قرض مى‏دهد وقصدش چيزى خواستن است يا منت نهادن است. سوم آن كه كسى پول خود را قرض مى‏دهد وقصدش نفع نيست ونمى‏خواهد كه خودش ضرر ببيند.

در مورد اوّل كه تنها قصد ايثار است اسلام ثواب واجر فراوانى براى آن قرار داده است وشايد علّت نام‏گذارى‏اش به قرض‏الحسنه از همين جهت باشد، ولى قسم دوم كه قصد نفع در آن لحاظ شده، مذمت شده وبدترين كسب وشيوه معيشت وحرام دانسته شده وربا نام‏گذارى شده است. قسم آخر كه پول خود را قرض مى‏دهد ونه نفعى مى‏خواهد ونه ضررى، با توجه به اين زمان كه قدرت خريد پول در صورت قرض تنزل پيدا مى‏كند، بايد چاره‏اى انديشيده شود كه ضرر براى دوطرف مهار شود ويا به حداقل برسد.

اصل اوّل، در باب قرض هدف اين است كه اين پول براى گيرنده آن كارگشايى داشته باشد ولو قرض مصرفى واستهلاكى باشد واين خود نوعى منفعت است.

اصل دوم، علاوه بر نفع به گيرنده قرض، ظلمى هم به او نشود واز او بيش از اصل آن پول گرفته نشود كه اگر اين چنين باشد موجب ربا خواهد شد.

اصل سوم، اصل سرمايه قرض دهنده به او برمى‏گردد كه اگر كم‏تر به او برگردد موجب ظلم به او خواهد بود.

منظور از اصل سرمايه مقدار ارزشى آن است كه همان توان خريد است.

اصل چهارم، بهتر آن است كه به اصل سرمايه قرض دهنده نفعى افزوده شود؛ امّا بدون شرط قبلى يا توافق ضمنى اين اصول هم مورد قبول عقل است وهم آيات وروايات به آن دلالت دارد؛ مثل آيه شريفه «لا تَظلِمون ولا تُظَلمون» ورواياتى كه مى‏فرمايد(9): «القرض ماجَرّالمَنفعة»؛ «خيرُالقرض الذّى يَجُرّالمنفعة.» بنا به اصل اوّل، بايد گيرنده قرض طورى از آن پول استفاده كند كه واقعاً كار گشايى براى او داشته باشد واگر در امور مصرفى به كار مى‏برد واقعاً نوعى گرفتارى خود را برطرف كند واگر در امور توليدى به كار مى‏بندد علاوه بر آن‏كه بايد اصل آن را مسترد دارد بايد به خودش نيز چيزى برسد و اين ديگر به