بـديـن عنوان ، شهرت يافت . لشكر شام از كوه ها و بلندى ها به وسيله منجنيق و عرابه ها، مكّه را زير آتش گرفتند. سنگ منجنيق ها و عرابه ها به خانه كعبه مى خورد و همراه آن آتش ، كـه بـه وسـيـله پـارچـه هـاى كـتـان آغـشـتـه بـه نـفـت پـرتـاب شـده بـود، مشتعل مى گشت .
كـعـبـه آتـش گـرفـت و سـوخـت و بـنـاهـاى آن ويـران گـرديد. امّا ناگهان صاعقه اى بلاى جان لشكريان يزيد شد و يازده نفر از منجنيق داران را سوزاند. اين واقعه به روز شنبه سوم ربيع الاول سـال 64 اتـفـاق افـتـاد. يـازده روز پـس از ايـن جـنـايـت ، يـزيـدبـن مـعـاويـه از دنـيا رفت .(104) فـراريـان جـنـگ حـرّه و گروهى از خوارج و ازارقه و شخصيّت نيرومندى همچون مختار ثقفى به يـارى ابـن زبـيـر و مـردم مـكـّه شتافتند. ابن زبير و تعدادى از يارانش از جمله مختار، از كسانى بـودنـد كه مسجد الحرام را پايگاه دفاع و پناهگاه خود قرار داده و از آن جا با دشمن درگير مى شدند.
وه كـه چـه جـنـايـتـى ! مـگـر ايـن قـوم مـاجـراى اصـحـاب فـيـل را در قـرآن نخوانده بودند؟ مگر جنگ با كعبه كار آسانى بود؟ تبهكاران اموى اساس كار خود را بر محو اسلام نهاده بودند. ابوسفيان و ديگر امويان در عصر پيامبر (ص)، قريب بيست سـال بـا آن حـضـرت جـنـگـيـدنـد. فـرزنـد او، مـعـاويـه ، بـا على (ع) از در ستيز در آمد و سپس فرزندش ، يزيد، اين چنين در مقابل اسلام و خدا و كعبه موضع گرفت .
ابـن زبـيـر و هـوادارانـش همچنان در محاصره مقاومت مى كردند و رفته رفته وضع آنان خطرناك تـر مـى شد تا آن كه خبر مرگ يزيد به حجاز رسيد. لشكر شام متلاشى شد و اوضاع به هم ريخت .
حـصـيـن بن نمير با ابن زبير كنار آمد و در محلى به نام (اسطج)در بيرون مكّه با او ملاقات كرد و بدين صورت ، قيام مكّه پيروز شد. ابن زبير هم ، كه خود را خليفه مسلمانان قلمداد كرده بود، بر اوضاع مسلط گرديد.(105) حصين به ابن زبير پيشنهاد كرد كه همراه او و نيروهايش به مركز خلافت شام بروند تا رسما بـا ابـن زبـيـر بـه عـنوان خليفه بيعت كنند. امّا ابن زبير پيشنهاد او را رد كرد و با شتاب به شهر برگشت .
امتناع ابن زبير از قبول پيشنهاد حصين فرصت مناسبى كه وى را به خلافت مى رسـاند، از ميان برد؛ زيرا با مرگ يزيد و اوضاع آشفته دمشق ، دست يابى وى به خلافت دور از انتظار نبود.
بـه هـر روى مـردم مكّه گر چه توفيق حضور در كربلا و حمايت از امام مظلوم (ع) را نيافتند، امّا شـاد بـودنـد از ايـن كـه پـس از شـهـادت آن حـضـرت و فـاجـعـه عـاشـورا، كـه يـاد آن دل هـاى مـردم حـجـاز را مـشـتـعـل مـى كـرد، زيـر بـار حـكـومـت نـنـگـيـن يـزيـد نـرفـتـه انـد و در مقابل امويان ايستاده اند.
دومـيـن شـهـر مـهـمّ عـراق آن روز، شهر بصره بود، بصره كه پيش از واقعه عاشورا در برابر حكومت اموى موضعى محافظه كارانه داشت ، پس از واقعه عاشورا، ناگزير به اتّخاذ تصميمى جدّى شد.
عبيداللّه بن زياد، عامل مهمّ كشتار كربلا، كه پس از آن استاندار بصره بود، پس از دريافت خبر مـرگ يـزيـد، از فـرصـت اسـتـفـاده كرد و كوشيد به نام امويان ، براى خود بيعت بگيرد. ولى كـوشـش وى بـا شـكـسـت مـواجـه شـد؛ خـشـم بـصـريـان بـر ضـدّ حـاكـمـان امـوى و عـمـّال آنـان بـه حـدّى بـالا گـرفـت كـه ابـن زيـاد شـبـانـه بـا لبـاس مـبـدّل ، از تـرس خشم و انتقام مردم ، به شام گريخت . بصره پس از اين ، با يكى از شخصيّت هـاى مـعـروف بـنـى هـاشـم بـه نـام عـبـداللّه بـن حـارث بـن نوفل بيعت كرد. وى از دودمان بنى هاشم و از اصحاب اميرالمومنين (ع) بود.(106) امّا به دليل كارشكنى هاى طرفداران اموى و عثمانى ها، او نتوانست موفّق باشد.
شـهـر يـك پـارچه آشوب شده بود و درگيرى هاى قبيله اى و فشار خوارج مردم بصره را مجبور كـرد كـه بـه ابـن زبـيـر نـامـه بـنـويـسـنـد و ضـمـن آن ، بـا او بيعت نمايند و تقاضا كنند تا فـرمـانـروايـى بر ايشان بگمارد كه خطر دشمنان و خوارج را دفع كند. ابن زبير ابتدا حارث بـن عـبداللّه بن ربيعه را به عنوان نماينده اش به آن جا فرستاد. او در برقرارى آرامش منطقه كوشيد تا اين كه مصعب بن زبير، برادر عبداللّه بن زبير، رسما به عنوان استاندار، قدرت را بـه دسـت گـرفـت و بـديـن سـان ، بـصـره نـيـز