پیشینه نظریه ولایت فقیه

مصطفی جعفرپیشه فرد

نسخه متنی -صفحه : 123/ 107
نمايش فراداده

اين دو، عموميت ندارد، براى رسيدن به‏اين ولايت، مى‏توان دو كار كرد:

1 .تعيين حدود و وظايف والى، به‏طورى كه تعدّى از آن، به‏انعزال وى بيانجامد، نظير باب امانت فقه.

2 .تعيين هيئت نظارت از عقلا و صلحا برعملكرد دولت تا اين كه مانع تبدّل «ولايت» به«مالكيت» شوند.

سستى در هر يك از اين دو، يكى، تهيه قانون اساسى، به‏منزله رساله عمليه تقليديه براى تعيين حدود وظايف، و دوم، انتخاب افرادى عاقل و صالح براى نظارت برعملكرد كارگزاران، موجب بطلان محدوديت و تبدّل حقيقت ولايت و امانت به‏استبداد خواهد شد.

با توجه به‏اين كه قانون اساسى، به‏منزله رساله عمليه‏اى است كه وظايف دولتمردان را از حيث شرعى و عقلى مشخص مى‏كند، در مشروعيّت آن، شبهه و ترديدى وجود ندارد، مشروط برآن‏كه فصولش، با قوانين شرعيه مخالف نباشد.

مشروعيّت انتخابات و ولايت فقيه

چالش اصلى نايينى، در مسأله انتخابات و مشروعيّت گزينش مجلس شورا براى نظارت براجراى قوانين است.

بنا براصول اهل سنّت - كه اختيارات اهل حلّ و عقد امت را نافذ مى‏دانند - مشكلى وجود ندارد، امّا طبق اصول مذهب تشيّع، مشروعيّت انتخاب را چه گونه مى‏توان توضيح داد؟ پاسخى كه نايينى(ره)، براى اين پرسش اساسى تهيه مى‏بيند، بسيار كليدى است و حكايت از نظريه واقعى وى در حاكميت سياسى و قدرت مشروع مى‏كند.

وى، از مسأله مشروعيّت انتخاب، چنين پاسخ مى‏دهد:

«امّا بنا براصول ما طايفه اماميه - كه اين گونه امور نوعيه و سياسيه امور امت را از وظايف نوّاب عام عصر غيبت، على مغيبه‏السلام، مى‏دانيم - اشتمال هيئت منتخبه برعده‏اى از مجتهدين عدول و يا مأذونين از قبل مجتهدى و تصحيح و تنفيذ و موافقتشان در آراى صادره، براى مشروعيتش كافى است.»(10) در اين فراز، نايينى، با صراحت، به‏ولايت انتصابى فقيه در امور تدبيرى و سياسى اذعان مى‏كند و طبق مكتب فقهى خود، براين باور است كه مجلس شورا، بدون تنفيذ مجتهدان، فاقد مشروعيّت دينى است. گرچه ممكن است، كسى براى منتخبان، مشروعيّت سياسى قائل باشد، ولى در نظر نايينى، منتخبانى مشروعيّت دارند كه در ميانشان، مجتهدان عادل، يا نمايندگان ايشان حضور داشته باشند و آراى صادره را تنفيذ و تصحيح كنند.

جالب توجه آن است كه وى، امور نوعيه و سياسيّه را از وظايف نوّاب عام شمردن، اصلى از اصول طايفه اماميه تلقى كرده است نه صرفاً نظريه فقهى كه مخالف و موافق دارد و هر كس نظير مسايل فرعى كوچك، يك فتوا دارد، بلكه مسأله ولايت فقيه، از اصول مذهب تشيّع به‏حساب آمده است.

مفهوم استبداد دينى در انديشه نايينى

از واژه‏ها و مفاهيم كليدى در انديشه سياسى جناب نايينى(ره)، واژه «استبداد دينى» است. با توجه به‏اين كه او، ولايت انتصابى فقيه و نيابت عامّه فقيه را مى‏پذيرد و تنفيذ ايشان را موجب مشروعيّت مى‏داند، اصطلاح «استبداد دينى» در طرح انديشه سياسى نايينى چه جايگاهى دارد و منظور از آن چيست؟ براى فهم اصطلاح استبداد دينى، بايد گفت كه پس‏از تقسيم حكومت‏ها، به‏سلطنت تمليكيه و سلطنت ولايتيّه و گنجاندن دولت مشروع زير عنوان «سلطنت و حكومت ولايى»، حكومت‏هاى نامشروع و تمليكى را جناب نايينى، استبدادى مى‏خواند و حكومت‏هاى طاغوتى و فراعنه و شرك‏آلود را از مصاديق بارز آن معرفى مى‏كند و تن دادن به‏آن را، پذيرش ذلّت و عبوديت مى‏داند، آن گاه استبداد را به‏دو قسم «استبداد سياسى» و «استبداد دينى» تقسيم مى‏كند و مى‏گويد كه چنان چه گردن نهادن به‏خواسته نامشروع سلاطين جور، عبوديت آنان است، همين طور، گردن نهادن به‏تحكمات خودسرانه رؤساى مذاهب و ملل هم - كه به‏عنوان ديانت ارائه مى‏دهند - عبوديت ايشان است. استعباد قسم نخست، به‏قهر و تغلّب مستند است و دومى، به‏خدعه و تدليس مبتنى مى‏باشد.

براى قسم نخست، قرآن و اخبار مى‏گويند:

«عبّدت بني إسرائيل» و «اتخذتهم الفراعنة عبيداً»، و براى قسم دوم مى‏فرمايند: «اتخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً».