پیشینه نظریه ولایت فقیه

مصطفی جعفرپیشه فرد

نسخه متنی -صفحه : 123/ 23
نمايش فراداده

بالغ شود يا مالك حيوان پيدا شود، سلطان اسلام، از بيت‏المال، آن‏ها را اداره‏مى‏كند:

«و ينبغى لِمَنْ وَجَدَ عبداً ابقاً، أوْ بعيراً شارداً و غير ذالك من الحيوان، أنْ يرفَع خبرَهُ إلى سلطان الإسلام ليطلق النفقة عليه من بيت‏المال. فإنْ لم يوجد سلطان عادل، أنَفق عليه الواجد له من ماله».(39) در اين عبارت، سلطان اسلام، با سلطان عادل يكى دانسته شده است.

12 .نصب امين؛ هرگاه خيانت وصىّ ثابت شد، ناظر در امور مسلمانان، به‏جاى او شخصى امين را نصب مى‏كند.

هرگاه ناتوانى وصىّ ثابت شد، ناظر در امور مسلمانان شخصى امين را ضميمه وصىّ نخست مى‏كند:

«كان للناظر في أُمور المسلمين أنْ يقيم معه أميناً، متيقضاً ضابطاً يعينه على تنفيذالوصيّة.»(40)

13 .عزل وصىّ؛ وقتى اوصيا، متعدد بودند و با هم اختلاف كردند به‏طورى كه موجب اضرار برورثه شد، ناظر در امور مسلمانان، آن وصى‏اى را كه رعايت مصلحت نمى‏كند، عزل‏مى‏كند.(41)

14 .ميراثِ «مَنْ لاوارث له»؛ كسى كه هيچ وارثى ندارد، مالش به‏امام مسلمانان مى‏رسد و او، آن طور كه صلاح مى‏داند، به‏مصرف مسلمانان مى‏رساند.(42)

15 .ولايت قصاص؛ مواردى كه طبق مقررات شرعى، حكم به‏قصاص نفس يا اعضا ثابت شد، اولياى قصاص، متولّى اجراى قصاص نخواهند بود. اين ولايت، به‏امام‏المسلمين و منصوبان او، واگذار شده است:

«و ليس لإحدٍ أنْ يتولّى القصاص بنفسه دونَ إمام‏المسلمين أوْ مَنْ نصبه لذالك من العمّال الأُمناء في البلاد و الحكّام.»(43) در جايى هم كه قصاص ثابت نشد و قاتل را قصاص نكردند، به‏سلطان، اختياراتى واگذار شده است تا او، مجازاتى را تعيين كند. مثلاً قاتل ذمّى يا قاتل عبد را كه حكم به‏قصاص از او نمى‏شود، سلطان، مجازات و تنبيه مى‏كند.(44) به‏علاوه، هرگاه در اثر عمل نكردن به‏شرايط، ذمّى، از حمايت دولت اسلامى خارج شود، مانند آن هنگامى كه تظاهر به‏شرب خمر يا استخفاف اسلام كند، ريختن خونش به‏دست سلطان عادل، مباح است:

«حَلَّ للسلطان دَمُه و ليس للرعيّة و لا للسلطان الجور ذالك.» سابّ النبى يا سابّ الامام نيز مرتد است و مهدور الدّم و اين امام المسلمين است كه متولى قتل اوست،(45) نه ديگران.

در قتل خطايى، قاتل قصاص نمى‏شود و بايد ديه بدهد. حال اگر قاتل يا عاقله او، تمكّن از اعطاى ديه ندارند، سلطان، ديه را از بيت‏المال مى‏پردازد. سلطان، ولىّ مقتولى است كه ولىّ ندارد و در اين صورت، تصميم‏گيرى براى قصاص يا اخذ ديه، با اوست.(46)

16 .ولايت ديات؛ ديات نيز مانند قصاص وقتى ثابت شود، (ديه نفس يا ديه طرف) گيرنده ديه، سلطان است كه آن را دريافت و به‏اوليا مى‏پردازد.

سلطان، در بعضى از اوقات هم ديه را صدقه مى‏دهد. مثلاً، كسى كه سر مرده‏اى را جدا كرده است، يك صد دينار بايد به‏امام المسلمين بپردازد و او، آن را از جانب مرده، صدقه مى‏دهد:

«يقبضها إمام المسلمين منه أوْ مَنْ نصبه للحكم في الرعيّة و يتصدّق عن الميّت.»(47)

17 .ولايت حدود و تعزيرات؛ چنان كه در تقرير نخست گذشت، يكى از ولايات امام و سلطان عادل، اقامه حدود است كه اين ولايت، در عصر غيبت، به‏تصريح شيخ‏مفيد، به‏فقيهان تفويض شده است. اين مورد، يكى از موارد پنج‏گانه‏اى است كه در المقنعة به‏عنوان مصداق ولايت فقيه مذكور است.

نكته مهم در اجراى حدود، آن است كه علاوه براقامه حدّ، اختياراتى هم به‏خود سلطان‏داده شده است كه طبق مصلحت و شرايط تصميم گيرد. عفو، در برخى موارد، تعيين‏نوع مجازات و مقدار كيفر، به‏رأى حاكم و امام وابسته است و او، به‏لحاظ قانونى، دستش باز است.

به‏علاوه، مواردى هم كه حدّى معين ازطرف شارع نيست، سلطان، حق تعزير دارد. مثل تعزير و تأديب كسى كه كم‏تر از چهار بار به‏زنا اقرار كند. اقرار و شهادت به‏غير زنا از مسايل جنسى نيز تعزير دارد.(48) به‏طور كلّى، در اجراى حدود، زنا و لواط و سُحق و فرية و سرقت و تعزيرات مرتبط با آن‏ها، اختيارات زيادى در دست حاكم شرع است. او، ولايت براين امور دارد. شيخ‏مفيد، دراكثر موارد، از مجرى حدّ و