تولدِ فقاهت در مذهب تشيّع است. كتاب ابىالصلاح حلبى، بهنام الكافي از اين حقيقت حكايت مىكند كه اين كتاب، نخستين متن فقهى است كه در فصلى مجزا و مستقل، بهنام «تنبيه الاحكام» بهبررسى زواياى مختلف ولايت فقيه مىپردازد.
مرحله دوم، در سه قسمت تنظيم شده است: قسمت نخست، بهطرح انديشه كلّى شيخمفيد مىپردازد. قسمت دوم، انديشه سياسى ابى الصلاح حلبى را بررسى مىكند و قسمت سوم بهانديشه سياسى سيدمرتضى و سلّار ديلمى و شيخطوسى خواهد پرداخت.
اين عصر را كه بهلحاظ فشارهاى سياسىِ سلاطين متعصب و حاكميت انظار علمى شيخطوسى و عدم رشد و بالندگى فقهى، «عصر مقلده» و «دوران فترت» مىخوانند، براى نظريه ولايت فقيه، دوره سكوت است.
فقيهان برجسته اين دوره، تقريباً، نسبت بهنظريه ولايت فقيه ساكتند و نظر پيشينيان را نقل نمىكنند تا چه رسد بهتأييد يا ردّ آنها. در اين دوره، حتى بهمنصب قضا - كه قدر متيقّن ولايت فقيه است - نيز كمتر اشاره مىشود.
بزرگان فقيه اين دوره، عبارتند از: قاضى ابنبرّاج؛ ابنحمزه؛ قطب راوندى؛ ابنزهره؛ كيدرى؛ ابنابىالمجد حلبى؛ حمّص رازى.
ابنادريس، همانطور كه پايان عصر ركود را اعلام مىكند، بهنظريه ولايت فقيه نيز پرداخته و مُهر سكوت را مىشكند. وى، بهپيروى از ابىالصلاح حلبى، در فصل تنفيذ احكام، بهجوانب مختلف ولايت فقيه مىپردازد.
محقّق حلى، از فقيهان پساز ابنادريس است كه فقيه را بهعنوان «من إليه الحكم» و داراى «حقُّ النيابة» معرفى و از امور مربوط بهمنصب امامت در فقه - كه فراتر از قضاوت است - با واژه «حاكم» ياد كرده و آن را تطبيق برفقيه مىكند.
علامه حلى، فقيه ديگر اين عصر است كه فقيه مأمون را، منصوب ازطرف امام مىداند و با استفاده از اين منصب، علاوه برداشتن حكم نافذ و اقامه حدود، ساير مناصب، مانند اقامه جمعه، توليت سهم امام، جمعآورى زكات را نيز براى وى ثابت مىبيند. وى، واژه «حاكم» را - كه در حديث مقبوله عمربنحنظله براى فقيه بهكار رفته است - برسه نوع منصبِ قضاوت و فتوا و امور ولايىِ فراتر از قضاوت تطبيق مىكند.
فقيه ديگر اين عصر، شهيد اوّل، برنيابت عامّه فقيه تأكيد مىكند و آن را دليل براقامه حدود و يا نماز جمعه مىداند.
ديگر فقيهان برجسته اين عصر، علاوه برابنادريس و محقّق و علّامه، عبارتند از: يحىبنسعيد حلّى؛ فخرالمحققين؛ فاضل مقداد؛ ابنفهد حلّى.
اين بزرگان، مخالفتى با انظار فقهاى ياد شده ندارند و آنها را نوعاً تأييد مىكنند.
اين عصر بهلحاظ رسميّت يافتن تشيّع در ايران و دعوت از فقها براى مشاركت با حكومت، اهميّت فراوان دارد.
فقيهان بزرگ اين عصر، عبارتند از: محقّق كركى؛ شهيد ثانى؛ محقّق اردبيلى؛ صاحب مدارك؛ فقهاى اخبارى مانند (علامه مجلسى و پدر او و فيض كاشانى)؛ كاشف الغطاء؛ ميرزاى قمى؛ سيدمحمد مجاهد.
در اين عصر، محقّق كركى، با شفافيّت كامل، سومين فقيهى است كه بحثى مستقل در باب ولايت فقيه دارد و از نيابت عامّه فقيهان دفاع مىكند. فقهاى پساز وى نيز اين رويّه را مىپذيرند. محقّق كركى، اجماع و اتّفاق اصحاب را يكى از مدارك خود مىداند.
از مباحث مهم اين دوره، مبناى فقهى مشاركت فقها با دولت صفوى است. شواهد و اسناد تاريخى اين دوره، گوياى آن است كه مبناى مشاركت فقيهان، اعتقاد بهولايت فقيه و نيابت عامّه، بهعلاوه رعايت مصالح و ضرورات اجتماعى بوده است.