پیشینه نظریه ولایت فقیه

مصطفی جعفرپیشه فرد

نسخه متنی -صفحه : 123/ 7
نمايش فراداده

تولدِ فقاهت در مذهب تشيّع است. كتاب ابى‏الصلاح حلبى، به‏نام الكافي از اين حقيقت حكايت مى‏كند كه اين كتاب، نخستين متن فقهى است كه در فصلى مجزا و مستقل، به‏نام «تنبيه الاحكام» به‏بررسى زواياى مختلف ولايت فقيه مى‏پردازد.

مرحله دوم، در سه قسمت تنظيم شده است: قسمت نخست، به‏طرح انديشه كلّى شيخ‏مفيد مى‏پردازد. قسمت دوم، انديشه سياسى ابى الصلاح حلبى را بررسى مى‏كند و قسمت سوم به‏انديشه سياسى سيدمرتضى و سلّار ديلمى و شيخ‏طوسى خواهد پرداخت.

مرحله سوم: پس‏از وفات شيخ‏طوسى

اين عصر را كه به‏لحاظ فشارهاى سياسىِ سلاطين متعصب و حاكميت انظار علمى شيخ‏طوسى و عدم رشد و بالندگى فقهى، «عصر مقلده» و «دوران فترت» مى‏خوانند، براى نظريه ولايت فقيه، دوره سكوت است.

فقيهان برجسته اين دوره، تقريباً، نسبت به‏نظريه ولايت فقيه ساكتند و نظر پيشينيان را نقل نمى‏كنند تا چه رسد به‏تأييد يا ردّ آن‏ها. در اين دوره، حتى به‏منصب قضا - كه قدر متيقّن ولايت فقيه است - نيز كم‏تر اشاره مى‏شود.

بزرگان فقيه اين دوره، عبارتند از: قاضى ابن‏برّاج؛ ابن‏حمزه؛ قطب راوندى؛ ابن‏زهره؛ كيدرى؛ ابن‏ابى‏المجد حلبى؛ حمّص رازى.

مرحله چهارم: از ابن‏ادريس تا محقّق ثانى

ابن‏ادريس، همان‏طور كه پايان عصر ركود را اعلام مى‏كند، به‏نظريه ولايت فقيه نيز پرداخته و مُهر سكوت را مى‏شكند. وى، به‏پيروى از ابى‏الصلاح حلبى، در فصل تنفيذ احكام، به‏جوانب مختلف ولايت فقيه مى‏پردازد.

محقّق حلى، از فقيهان پس‏از ابن‏ادريس است كه فقيه را به‏عنوان «من إليه الحكم» و داراى «حقُّ النيابة» معرفى و از امور مربوط به‏منصب امامت در فقه - كه فراتر از قضاوت است - با واژه «حاكم» ياد كرده و آن را تطبيق برفقيه مى‏كند.

علامه حلى، فقيه ديگر اين عصر است كه فقيه مأمون را، منصوب ازطرف امام مى‏داند و با استفاده از اين منصب، علاوه برداشتن حكم نافذ و اقامه حدود، ساير مناصب، مانند اقامه جمعه، توليت سهم امام، جمع‏آورى زكات را نيز براى وى ثابت مى‏بيند. وى، واژه «حاكم» را - كه در حديث مقبوله عمربن‏حنظله براى فقيه به‏كار رفته است - برسه نوع منصبِ قضاوت و فتوا و امور ولايىِ فراتر از قضاوت تطبيق مى‏كند.

فقيه ديگر اين عصر، شهيد اوّل، برنيابت عامّه فقيه تأكيد مى‏كند و آن را دليل براقامه حدود و يا نماز جمعه مى‏داند.

ديگر فقيهان برجسته اين عصر، علاوه برابن‏ادريس و محقّق و علّامه، عبارتند از: يحى‏بن‏سعيد حلّى؛ فخرالمحققين؛ فاضل مقداد؛ ابن‏فهد حلّى.

اين بزرگان، مخالفتى با انظار فقهاى ياد شده ندارند و آن‏ها را نوعاً تأييد مى‏كنند.

مرحله پنجم: از محقّق ثانى تا محقّق نراقى

اين عصر به‏لحاظ رسميّت يافتن تشيّع در ايران و دعوت از فقها براى مشاركت با حكومت، اهميّت فراوان دارد.

فقيهان بزرگ اين عصر، عبارتند از: محقّق كركى؛ شهيد ثانى؛ محقّق اردبيلى؛ صاحب مدارك؛ فقهاى اخبارى مانند (علامه مجلسى و پدر او و فيض كاشانى)؛ كاشف الغطاء؛ ميرزاى قمى؛ سيدمحمد مجاهد.

در اين عصر، محقّق كركى، با شفافيّت كامل، سومين فقيهى است كه بحثى مستقل در باب ولايت فقيه دارد و از نيابت عامّه فقيهان دفاع مى‏كند. فقهاى پس‏از وى نيز اين رويّه را مى‏پذيرند. محقّق كركى، اجماع و اتّفاق اصحاب را يكى از مدارك خود مى‏داند.

از مباحث مهم اين دوره، مبناى فقهى مشاركت فقها با دولت صفوى است. شواهد و اسناد تاريخى اين دوره، گوياى آن است كه مبناى مشاركت فقيهان، اعتقاد به‏ولايت فقيه و نيابت عامّه، به‏علاوه رعايت مصالح و ضرورات اجتماعى بوده است.