2 .در مسأله: «ولاية الحكم على مَنْ لا ولىَّ له»، بهادلّه اين ولايت اشاره مىكند:
الف) تمسّك بهدليل حِسبه؛ و لو مرحوم محقّق اردبيلى، از اصطلاح «حسبه» استفاده نمىكند، ولى مىگويد:
«أنَّهُ لابدّ من وليٍّ و ليس أحدٌ أحقَّ منه و لا يساويه للعلم و التقوى و في غيره مفقود.» ب) روايت «العلماء ورثة الانبياء»؛ اين دليل، تازگى دارد. بىترديد «ولاية مَنْ لا وليَّ له» بردوش انبيا(ع) بوده است، پس علما هم بايد اين ولايت را داشته باشند.
ج) دليل سوم، ادلّه نيابت فقيه از ولىّ امر(ع) است كه گويا اختلافى نيست و اجماع منقول نيز مؤيد اوست كه او بايد حكم كند.(45)
يكى از تربيتيافتگان مدرسه فقاهتِ محقّق اردبيلى، جناب سيدمحمدبنعلى الموسوى العاملى، معروف بهصاحب مدارك (946 - 1009ه.ق) است. اين فقيه بزرگ كه مدارك الأحكام را در شرح شرائع الإسلام تدوين كرده است، درباره ولايت فقيه، پيرو استاد خويش است. وى، در شرح «مَنْ إليه الحكم» از عبارت شرائع الإسلام مىگويد:
«منظور، ثقه عادلِ امامى مذهبِ عالمِ داراى شرايط است كه ازطرف امام(ع) على وجه العموم منصوب شده است. چنين فردى، با اين اوصاف، حقِّ توليت سهم امام را داراست.»(46)
در دهههاى ميانى قرن يازدهم و قرن دوازدهم، شاهد فترتى ديگر در سير فكرى حركت اجتهاد و فقاهت شيعه هستيم.(47) فترت نخست، مربوط بهدوره پساز شيخطوسى بود كه با تلاش خردمندانه ابنادريس، بهپايان رسيد و معالجه شد. عامل فترت دوره دوم، ظهور حركت اخباريه ميان عالمان شيعه است.
پرچمدارى اخبارىگرى را، امين استرآبادى بردوش داشت.
اصول مكتب اخبارىگرى، طبق آنچه در كتاب فوائد مدنيّه امين استرآبادى منعكساست، عبارت از نفى حجّيت ظواهر قرآن و نفى حجّيت حكم عقل در استنباط احكام شرعى و نفى حجّيت اجماع و قطعى بودن روايات كتب اربعه و رجوع بهاُصالة الاحياط در امور مشتبه است.
درباره عوامل بروز انديشه اخبارىگرى، نظريههاى متفاوتى وجود دارد.(48) برخى، سياست دولت صفوى را از عوامل بروز اين حركت مىدانند. بهنظر ايشان، حضور فقيهان در صحنه سياست و اداره كشور، براى دولت صفوى گران تمام مىشد و اين دولت، نگران حضور و نفوذ بيش از پيش مجتهدان در عرصههاى مختلف بود، از اينرو، رژيم صفوى، در تقويت كفّه اخباريّه سهم وافرى دارد.
بهاعتقاد برخى از محققان، اصولاً، نظريه گريز از عقل و جمود برحسّ، در قرن يازدهم، بهطور همزمان در غرب و شرق ظهور كرده است. فرانسيس بيكن و دكارت، در غرب، و محمدامين استرآبادى، در شرق، پيشقراولان اين نظريه بودهاند.(49)
درباره نظر اخباريّه نسبت بهموضوع ولايت انتصابى فقيه، برخى از نويسندگان عرب و مستشرقان، چنين اظهار نظر كردهاند كه برخلاف نظريه مجتهدان - كه فقيه را نايب امام زمان مىدانستند و مجتهد را واسطه ميان مؤمنان و امام غايب(ع) تصور مىكردند - اخباريّه چنين نقشى را براى مجتهد قائل نيستند و علما را تنها، ميراثدار فقه مىدانند و درباره مناصب اهلبيت(ع) نقشى براى آنها نمىبينند.(50) براى دريافت صحّت و سقم ادعاى فوق و فهم انديشه اخباريّه در شأن و منزلت فقهاى عصر غيبت و اين كه آيا ايشان را نايبان امام(ع) مىدانند يا نه، نظر برخى از بزرگان اخباريّه را در اين باب مىبينيم.
1 .مجلسى اوّل (1003 - 1070ه.ق)
محمدتقى مجلسى، مشهور بهمجلسى اوّل(ره)، از جمله عالمانى است كه پساز محقّق كركى و فرزندش و شيخبهايى، بهسمت «شيخالاسلامى» در دستگاه صفويه رسيده و نقشى مهم را در آن ايفا كرده است.(51) مشهورترين اثر اين عالم بزرگ، روضةالمتقين في شرح مَنْ لا يحضره الفقيه است. در اين كتاب، وى، با