علاوه برآل كاشفالغطاء و ميرزاى قمى - كه از برجستهترين شاگردان محقّق بهبهانى بهشمار مىآيند - سيدجواد عاملى(ره) مؤلّف موسوعه فقهى گرانسنگِ مفتاحالكرامة في شرح قواعد العلّامة نيز برانتصاب فقيه بهولايت عامّه تأكيد مىكند.(95) وى، احتمال شهيد ثانى را در مسالك كه گفته بود: «از ادلّه ولايت فقيه، ولايتى نظير ولايت خاص نمىتوان فهميد، و مفاد اين ادلّه، حكم بهمضمون ولايت و اِعلام اهل ولايت بودن فقيه است، نظير اِعلام اين كه شهادت عادل، پذيرفته است و يا خبر ذواليد، معتبر است.»، ردّ مىكند و بردلالت ادلّه برنصب تأكيد مىكند و مىگويد، بهطور كلّى، ما، سه دسته ادلّه بردائمى بودن ولايت فقيهداريم:
الف) عقل؛ اگر اذن براى فقيه نباشد، اختلال نظام و حرج و ضيق لازم مىآيد.
ب) اجماع؛ اجماع برنيابت فقيه داريم.
ج) روايات؛ توقيع شريف در اكمالالدين صدوق و احتجاج طبرسى، ظهورش اين است كه افرادِ داراىِ صفات مذكور در روايت، ازطرف ائمه(ع) دائماً منصوبند و اگر امامى وفات كرد، ولايتش فوت نمىشود.
يكى ديگر از شاگردان ممتاز وحيد بهبهانى، سيدعلى طباطبايى(ره)، مشهور به«صاحب رياضالمسائل» است.
جناب صاحب رياض، منصب نماز جمعه را از مختصّات امام معصوم(ع) مىشمرد و مىگويد، ادّعاى اين كه فقيه، مأذون در نماز جمعه است، ممنوع است؛ زيرا، ادلّه ولايت فقيه، بهفتوا و حكومت اختصاص دارد؛ چون، فتوا و حكومت، از امورى است كه حتماً در عصر غيبت بايد استمرار يابد والّا بهتعطيل احكام و تحيّر جامعه در امور معاد و معاش مىانجامد و با تعطيل قضا و فتوا، فساد در جامعه رواج مىيابد، در حالى كه تعطيل جمعه، اين لوازم فاسد را ندارد.(96) صاحب رياض(ره)، در سهم امام، اذن فقيه را موافقتر با بهاصول و قواعد مىداند(97) و پرداخت زكات بهفقيه مأذون را مستحب مىشمرد.(98) صاحب رياض، حاكم را، ولىّ صغير و مجنون، در فرض فقدان پدر و جدّ و وصىّ، مىشناسد و او را چنين معرفى مىكند:
«و كون المرادِ بالحاكم، حيثُ يطلق، مَن يعّم الفقيه الجامع لشرائط الفتوى.»(99) صاحب رياض، در كتاب القضاء، پساز نقل روايت عمربنحنظله، مىگويد: چنيننيست كه اين روايت، ضعيف باشد و عمل اصحاب، ضعف سندى آن را جبران كند؛زيرا كه مشكل سند، دو نفر است: يكى، داوودبنحصين و ديگرى، عمربنحنظله.نجاشى، داودبنحصين را توثيق كرده و حكايت شده كه عمربنحنظله را نيز توثيق كرده است.
بهعلاوه، راوىِ اين دو نفر، صفوانبنيحيى است كه طبق قاعده «تصحيح ما يصح عند إجماع العصابة» روايت، مشكل سندى نخواهد داشت: «فالرواية قويّة غاية القوّة كالصحيحة، حجّة في نفسها مع قطع النظر عن الشهرة الجابرة.»(100)
فرزند عالىمقام جناب صاحب رياض، مرحوم سيدمحمّد، صاحب مناهل و معروف بهسيدمحمد مجاهد (متوفاى 1242 ه.ق) بعد از والد بزرگوارش، رياست عامّه پيدا كرده است. در جريان جنگ ايران و روس در عصر فتحعلىشاه قاجار، رسماً، وارد ميدان نبرد شده است. وقتى دولت روس برشهرهاى مسلماننشين مانند دربند و گنجه و شيروان و ... مسلط شدند، سيدمحمد، بهجهاد امر فرمود و خودش با تعداد بيشمارى از علما و طلاب و مردم متديّن، در جبهه نبرد شركت كرد.
جناب سيدمحمد مجاهد، نيابت عامّه فقيه را از شهيد ثانى و محقّق ثانى پذيرفته است. وى، معتقد است در صورتى كه در يك زمان، فقيهان متعددى وجود داشت، براى ترافع و فيصله نزاع، بهاَفضل ايشان رجوع مىشود.(101)