قسمت دوم، نخست بهديدگاه شيخانصارى از ولايت فقيه مىپردازد و سپس بهطور فشرده، انديشههاى تازه فاضل دربندى و حاج آقا رضا همدانى و سيدمحمد آلبحرالعلوم و آقا نجفى و سيد عبدالحسين لارى درباره ولايت فقيه بررسى مىشود.
قسمت سوم، بررسى انديشه سياسى نايينى و نقش او در مشروطيت است.
در پى بحث از انظار نايينى، بهچهرههاى فقهى شاخص اين دوره مانند مامقامى و شيخمحمدحسين اصفهانى و آقا ضياء عراقى و آيةاللَّه بروجردى و سيدعبدالاعلى سبزوارى - كه حلقه اتصال فقيهان معاصر شمرده مىشوند - و بازتاب نظريه ولايت فقيه در ديدگههاى ايشان، اشاره خواهد شد.
جناب ملّا احمد نراقى، فرزند جناب ملا مهدى نراقى است. او، علاوه برپدر خود، نزد فقيهان بزرگى مانند كاشفالغطاء و سيدمهدى بحرالعلوم و صاحب رياض تلمّذ كرد.
دوره حيات او، با سلطنت فتحعلى شاه قاجار و جنگهاى طولانى و طاقتفرساى ايران و روس، مصادف است.
هنگامى كه فتحعلىشاه بهقدرت رسيد، از جناب شيخجعفر كاشفالغطاء، اجازه و نيابت در سلطنت را درخواست كرد. مرحوم كاشفالغطاء، با درك عميق و حسّاس موقعيت، بهاو اجازه داد و كتاب كشفالغطاء را براى او نگاشت. پساز كاشفالغطاء، توجه شاه بهجناب ملّا احمد نراقى، بهعنوان يكى از بزرگترين مراجع شيعه - كه مورد توجه محافل علمى فقهى، بهويژه داخل كشور بود و از موقعيت ممتازى در ميان عالمان و تودههاى مردم برخوردار بود - منعطف شد. جناب نراقى هم براى رعايت مصالح عاليه مملكت ايران، بهعنوان تنها كشورى كه پيروى از عترت طاهره(ع) مذهبِ رسمى آن است و اكنون در دامن جنگى سخت و پر فشار قرار گرفته، جنگى كه مىرود تا شيرازه مملكت را از هم بپاشد، بهاين التفات، پاسخ مثبت مىدهد و كتاب وسيلة النجاة را براى بيان حدود وظايف شرعى سلطان و اين كه آن را عملاً بهكار گيرد و از آن پيروى كند، تدوين و بهاو اهدا مىكند.
در جريان جنگ با روسيه، پساز برخورد خشن و فشارهاى بىحدّ و حصر برسرزمينهاى اسلامى تحت اشغال، از سوى دولت متجاوز روسيه، جناب نراقى مانند سيّدمحمّد مجاهد، اعلانِ جهاد دفاعى عليه روس صادر فرمود و خودش نيز همراه گروهى از مؤمنان و مجاهدان، در جبهههاى جنگ حضور بههم رسانيد.
مرحوم محقّق نراقى، مانند اسلاف صالح خويش، بهولايت انتصابى فقيه در عصر غيبت، معتقد است و برآن اصرار دارد. نيز، وى از جمله فقيهان مجدّد و مبتكرى است كه بهطور منقّح، بهموضوع ولايت فقيه، طى بحثى مستوفا و تازه مىپردازد. او، عائده 54 از كتاب گرانسنگ عوائدالأيّام، را با نام «في بيان ولاية الحاكم و ماله فيه الولايه» بهبحث ولايت فقيه منحصر مىكند.(2) در اين عائده، نخست، بهبيان چند مقدّمه، بهعنوان اصول موضوعه ولايت فقيه مىپردازد. مفروغ عنه بودن «ولايت رسول اكرم(ص) و اولياى معصوم(ع) ازطرف خداوند» و «ولايت نداشتن كسى بركسى مگر بهاذن الهى» از جمله اين اصول است. آن گاه مىگويد، مقصود از اين عائده، بيان ولايت فقيهان بهعنوان حاكمان عصر غيبت، و نوّاب ائمه(ع) و بررسى اين كه «آيا دايره ولايت ايشان تا شعاع اختيارات ولايت ائمه(ع) توسعه و عموميت دارد يا نه؟» است.
آنچه جرقه اين بحث را براى نخستين بار در خاطر محقّق نراقى مشتعل كرده، چند چيزاست:
1 .در متون فقهى، مشاهده مىشود كه بسيارى از امور، احاله بهحاكمِ زمان غيبت مىشود و توليت بسيارى از مسايل را بهاو مىسپارند، در حالى كه يا دليل اين احاله ذكر نمىشود و مبهم مىماند و يا اگر دليلى ذكر مىشود، در ميزان صناعت فقهى، نامقبول و ناتمام است.
2 .با اين كه بحث ولايت فقيه، بسيار مهم و حياتى است، در بابى ويژه و بهطور خاص، منضبط نيست و از ديدگاه مستقل بهاين بحث، نظر افكنده نشده است.
3 .يكى از مشكلات اجتماعى زمان علّامه نراقى، آن است كه بسيارى از فضلا و طلّابى كه در خود، تا حدّى قدرت استنباط و ملكه اجتهاد مىيابند، ولى معالأسف احتياط دينى آنها اندك است، فوراً خود را در