از آنها ياد مىكند:
«فمن الغريب وسوسةُ بعض الناس في ذالك.» در ديدگاه صاحب جواهر، اين وسوسه، نشانه اين است كه گوينده، بههيچ روى، طعم فقه را نچشيده و با آن آشنا نيست. اين افراد، اگرچه روايات را ديدهاند، ولى از لحن و آهنگ سخن معصوم(ع) و رموز و اشارات نورانى عترت طاهره(ع) بهلبّ گوهرى كه خواستهاند با كلام خود بهشيعيان منتقل كنند، نرسيدهاند:
«بل كأنّه ما ذاق من طعم الفقه شيئاً و لا فهم من لحن قولهم و رموزهم أمراً.»(33) صاحب جواهر، با شيوهاى مانند محقّق نراقى(ره)، معتقد است كه اگر عناوين وارد درباره شأن فقها مانند حاكماً و قاضياً و حجةً و خليفةً و مانند آن را در كنار هم قرار دهيم، اين نكته بهخوبى دريافت مىشود كه امامان معصوم(ع) در مقام انتظام امور اجتماعى شيه و ساماندهى نظام در عصر غيبت بودهاند تا اين امور تعطيل نماند، مگر مواردى مانند جهاد، كه مىدانستهاند شيعيان، بهآن نيازى نخواهند داشت.(34)
دوره جديد فقاهت، دورهاى است كه بهزمان معاصر منتهى مىشود. بنيانگذار اين دوره - كه با وجود او، فقاهت شيعه در راه ابتكار و خلاقيّت گام برداشته و با تكيه بركتاب و سنّت و كاربرد همان روش پيشين هزار ساله خود، ميوههايى شيرين در فهم عميقتر آيات الأحكام و روايات نورانى عترت طاهره(ع) چيده است - جناب خاتم الفقهاء والمجتهدين، شيخمرتضى انصارى(ره) است.(35) وى كه نسبش بهجابربنعبداللَّه انصارى، صحابه بزرگوار رسولاللَّه(ص) مىرسد، در دزفول، متولد شد. مدّتى، از پدر خويش، بهره علمى برد و آن گاه بهعتبات عاليات رفت و مدتى را نزد بزرگان عراق بهتحصيل پرداخت و بهوطن برگشت.
پساز مدّتى، مجدّداً، بهعراق رفت و چند سالى را بهتحصيل پرداخت و دوباره بهايران بازگشت. آن گاه تصميم گرفت از محضر علماى ايران كسب فيض كند.
مهمترين اساتيد وى در عراق، شيخعلى (فرزند كاشفالغطاء) و در ايران، ملّا احمد نراقى، (مؤلّف مستندالشيعه و عوائدالايّام) بوده است.
شيخانصارى، حدود سالهاى 1352ه.ق براى آخرين بار بهعتبات بازگشت و بهتدريس اشتغال يافت.
شيخانصارى در دقّت و عمقنظر، بسيار كمنظير است و فقه و اصول را وارد مرحلهاى جديد كرده است. دو كتاب فوائدالاصول (معروف بهرسائل) و المكاسب او از متون درسى حوزههاى علمى در سطح خارج است.
براين كتابها، فقيهان برجسته پساز وى، حاشيه زدهاند.
شيخانصارى در سال 1266ه.ق، پساز وفات صاحب جواهر و بهتوصيه او، مرجعيّت عامّه تشيّع را تا واپسين لحظات حيات بردوش كشيده است.
در بعد زهد و تقوا نيز حيات اين مرد بزرگ، ضربالمثل براى يك زندگى سعادتمند و شرافتمندانه شده است.
توجّه بهآراى جناب شيخانصارى در باب ولايت فقيه، اهمّيتى وافر دارد، از اين جهت كه برخى، در انديشهها چنين القا مىكنند كه از سخنانِ شيخانصارى، بهخوبى روشن مىشود كه ولايت فقيه، حتّى در موارد محدود نيز مردود و يا لااقل مورد شك است.
اينان مىپندارند كه ولايت فقيه، مسأله فقهىِ مستحدث است و براى نخستين بار ازطرف ملّا احمد نراقى مطرح گرديده و غالب علما و بزرگان فقها، راى بهبطلان و بىاساسى آن دادهاند.(36) حقيقت بحث، آن است كه قاطبه فقيهان برجسته شيعه، يك صدا، اين نظريه را پذيرفتهاند و طبق آن فتوا، دادهاند.
اين ادّعا كه جناب شيخمرتضى انصارى، حتّى در موارد محدود نيز ولايت را مردود مىداند و يا آن را مشكوك مىشمرد، لزوم بررسى آراى اين فقيه بزرگ را بهصورت جامع و كامل، هويدا مىكند.
عمده اظهار نظرهاى جناب شيخدر باب ولايت فقيه را از چهار مورد مىتوان سراغ گرفت. كتابهاى مكاسب