تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (ع)

جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: محمد سپهری

نسخه متنی -صفحه : 73/ 14
نمايش فراداده

4.امير المؤ منين عليه السّلام در روز شورا

امير المؤ منين عليه السّلام در روز شورا بر اعضاى آن استدلال كرد كه خداى متعال او را نفس پيامبر صلى اللّه عليه و آله و فرزندانش را فرزندان او و زنش را زن او قرار داده است .

5. شعبى گويد

نزد حجاج بودم كه يحيى بن يعمر، فقيه خراسان ، را از بلخ - در حالى كه با آهن بسته شده بود - به پيش او آوردند.

حجاج به وى گفت : تو مى گويى حسن و حسين فرزندان پيامبر صلى اللّه عليه و آله هستند؟

گفت : بلى .

حجاج گفت : بايد دليل آن را به طور روشن و آشكار از كتاب خدا برايم بيارى ، و گرنه اعضاى بدنت را يكى يكى قطع خواهم كرد.

گفت : اى حجاج ! آن را به طور واضح و آشكار از كتاب خدا مى آورم .

شعبى گويد: از جراءت

يحيى كه گفت : (اى حجاج ) تعجب كردم .

حجاج گفت : اين آيه را برايم نياورى كه مى گويد: ندع ابناءنا وابناءكم .

گفت : آن را به طور واضح و آشكار از كتاب خدا مى آورم و آن ، اين آيه است كه مى فرمايد:

(و نوحا هدينا من قبل ، و من ذريّته داود و سليمان ... و زكريّا و يحيى و عيسى ).

پدر عيسى كيست و حال اين كه خدا او را به اولاد نوح ملحق كرده است ؟! شعبى گويد: حجاج سرش را مدتى به زير انداخت ، سپس بالا آورد و گفت : گويا من اين آيه را در كتاب خدا نخوانده بودم ، او را رها سازيد.

در كتاب نورالبقس آمده : حجاج از او خواست تا ديگر آن را بيان نكند.

6. سعيد بن جبير

سعيد بن جبير نيز داستانى شبيه به داستان يحيى بن يعمر با حجاج دارد؛ از اين رو كلام را با بيان آن طولانى نمى كنيم .

7. امام كاظم عليه السّلام

روزى هارون الرشيد امام كاظم عليه السّلام را خواست و به آن جناب عرضه داشت :

چگونه مى گوييد ما ذريّه رسول خداييم ، با اين كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله پسر نداشت ؟

و ذريّه و نسل هر انسانى از فرزند پسر باقى مى ماند، نه فرزند دختر و شما فرزندان دختريد، پس ذريه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله نيستيد؟

امام كاظم عليه السّلام از او خواست كه مرا پاسخ دادن به اين سوال معاف بدار، اما هارون نپذيرفت . حضرت چنين استدلال كرد كه قرآن در سوره انعام ، عيسى را از ذريه ابراهيم مى داند با اينكه نسبت عيسى از طرف مادر به ابراهيم مى رسد.

آن گاه امام كاظم عليه السّلام به آيه مباهله كه مى فرمايد:

(ابناءنا) استدلال كرد.

8. اميرالمؤ منين عليه السّلام

عمر و بن عاص كسى را نزد اميرالمؤ منين عليه السّلام فرستاد و چند چيز را بر او عيب گرفت .

از جمله گفت :

تو حسن و حسين را فرزندان رسول خدا مى نامى ؟

حضرت عليه السّلام به فرستاده عمرو گفت :

قل للشانى ء ابن الشانى ء لو لم يكونا ولديه لكان ابتر كما زعم ابوك ؛

به بدخواه پسر بدخواه بگو: اگر حسن و حسين فرزند رسول خدا صلى اللّه و عليه و آله نبودند، آن طور كه پدرت پنداشت ، ابتر و دم بريده بود.

9.امام حسين عليه السّلام در كربلا عرض كرد

اللهم انا اهل بيت نبيّك ، و ذريته و قرابته ، فاقصم من ضلمنا، و غصبنا حقنا،انك سميع قريب ؛

خدايا! ما اهل بيت پيامبر تو و ذريه و نزديكان او هستيم ؛ پس كسانى را كه بر ما ظلم كرده اند و حق ما را غصب نموده اند نابود كن ! به راستى كه تويى شنونده نزديك .

محمّدبن اشعث گفت :چه قرابتى بين تو و محمّد است ؟!

امام حسين عليه السّلام عرضه داشت :

اللهم انّ محمّدبن الاءشعث يقول : ليس بينى و بين محمّد قرابة ، اللهم اءرنى فيه هذا اليوم ذلا عاجلا؛

خدايا! محمّدبن اءشعث مى گويد:

بين من و محمّد قرابتى نيست ؛ خدايا! در اين روز هرچه زودتر او را ذليل و خوار به من نشان بده !) پس خدا نفرين امام حسين عليه السّلام را اجابت فرمود.

از سوى ديگر، ائمه عليهماالسّلام احتجاجات ديگرى نيز به (آيه مباهله ) درباره خلافت اميرالمؤ منين و برترى آن جناب و غيره دارند كه فعلا مجال ذكر آنها نيست .