اين موضع گيرى هاى حسنين عليما السّلام مبارزه طلبى عميقى براى سلطه حاكم به شمار مى رفت ، آن هم در دقيق ترين و خطيرترين مساءله اى كه حكومت سعى داشت امور مربوط به آن را به نفع خويش تثبيت كند، يعنى مساءله امامت ، و از طرفى متوجه شد كه تا حد زيادى در اهداف خويش موفق بوده است . حال كه اين موضع گيرى هاى حسنين به وقوع مى پيوندند، تمامى معادلات خدشه ناپذير خود را بر هم زده مى بيند.
حسنين (ع ) دو شاخه از نهال امامت و درخت رسالت بودند كه به خوبى شرايط حاكم بر جامعه خود را درك و به طور صحيح و دقيقى آن را ارزيابى مى كردند و بر اين اساس به عنوان يك وظيفه شرعى و يك مسؤ وليت الهى موضع گيرى مى كردند، اما تكليف شرع و موضع پدرشان اگر چه در ظاهر امر با موضع اين دو تفاوت داشت ، بدون شك - همان طور كه بدان اشاره كرديم - در خدمت همين اهداف بود و در همين راستا گام بر مى داشت .
شايد راه دورى نرفته باشيم ، اگر بگوييم كه داستان اذان بلال هم - چنان كه در ذيل مى آيد - در خدمت همين اهداف قرار داشت و در مسيرى حركت مى كرد كه مواضع آن دو در قبال ابوبكر و عمر در آن سير مى كرد.
پس از رحلت پيامبر اكرم (ص ) بلال ديگر در مدينه نماند و در شام به سر مى برد. به خاطر خوابى كه ديده بود، روزى براى زيارت قبر رسول اكرم (ص ) به مدينه آمد. در حالى كه بر سر قبر پيامبر مناجات مى كرد، حسنين به منظور زيارت قبر جد و مادرشان متوجه قبر رسول اكرم (ص ) شدند. چون بلال آن دو را ديد، غم و اندوه او تجديد شد.
فورا به سوى آن دو شتافت و آنان را در بغل گرفت و به سينه چسبانيد و گفت :
(كانّى بكما رسول اللّه ، گويا با ديدن شما، رسول خدا(ص ) را مى بينم .)
به او گفتند:
اذا راءيناك ذكرنا صوتك و اءنت تؤ ذن لرسول اللّه و نشتهى اءن نسمعه الان بعد غيابك الطويل ،
چون تو را ديديم به ياد صدايت افتاديم كه براى رسول خدا اذان مى گفتى . ميل داريم كه صدايت را پس از مدتى مديدى كه آن را نشنيده ايم بشنويم .
بلافاصله بلال بر بام مسجد رفت و شروع به گريستن كرد.
صدايش از مسجد به سوى خانه هاى مدينه روانه شد:
(اللّهّ كبر)، (لا آله الّااللّه )، (محمّد رسول اللّه )،
عواطف و احساسات مردم تحريك شد و صداى گريه و شيون شهر مدينه را فرا گرفت .
ذهبى در كتاب خود، سير اعلام النبلاء، مى گويد:
چون بلال گفت : (اشهد انّ محمّدا رسول اللّه )، زنان از خانه هاى خود بيرون ريختند و مردم گمان كردند كه رسول خدا از قبر بيرون آمده است . ديده نشده كه مردان و زنان مدينه به حدى كه آن روز گريه كردند، گريه كرده باشند.
اين غير از اذانى است كه بلال به درخواست فاطمه زهرا (ص ) گفت ، زيرا همان طور كه روايت فوق به صراحت بيان مى كند، اذان بلال در پاسخ به دعوت حسنين (ع ) بعد از وفات حضرت زهرا عليه السّلام بود
امامت بر دو ركن اصلى و اساسى استوار است :
1. نص ،
2. علم .
از اين روست كه مى بينيم ائمه (ع ) على الدوام مى كوشيدند تا نص بر امامت را بيان و تثبيت نمايند. ديديم كه امام حسن (ع ) در بسيارى از اقوال و مواضع خود به اين مساءله توجه داشت و بدان اهتمام مى ورزيد.
در يكى از خطبه هايش فرمود:
(ما هستيم كه خدا اطاعت ما را واجب كرده ، و ما هستيم يكى از دو يادگار گرانبهاى رسول خدا(ص ) و در اين مورد به حديث غدير و اعلميت و غيره استدلال فرمود.)
اين شيوه عمومى ائمه (ع ) و شيعيان آزاده آنان بود. اميرالمؤ منين على (ع ) در راه كوفه و در مواضع ديگر، مردم را بر حديث غدير به گواهى گرفت .
امام حسين (ع ) در منى مردم را بر حديث غدير گواه گرفت ، و ديگر مواضعى كه فعلا مجال تتبع آن نيست .
در مورد ركن دوم امامت ، يعنى علم نيز وضع به همين منوال است ائمه (ع ) همواره بر اين مطلب تاءكيد داشتند كه تنها اينان و ارثان علم رسول خدايند و جفر و جامعه و غير ذلك پيش آنهاست .
از طرفى اميرالمؤ منين على (ع ) را ديديم كه سعى داشت از همان اوان كودكى امام حسن (ع ) صفت علم امامت را در او او اثبات كند، تا آگاهى اش از علومى كه ديگران به ذره اى از آن نرسيده اند، دليلى بر امامت و رهبرى حضرت باشد.