در جنگ صفين على (ع ) به عدى بن حاتم فرمود:
(پيش بيا! عدى آن قدر نزديك شد كه گوشش در مقابل بينى على (ع ) قرار گرفت .
حضرت فرمود: واى بر تو، عموم كسانى كه امروز با من هستند، بر من عصيان مى ورزند و نافرمانى ام مى كنند، اما معاويه در ميان كسانى است كه از او اطاعت مى كنند و فرمان مى برند.)
از طرفى در آن زمان ، رفتار حكام با مردم عموما اسلامى نبود. نگاهى گذرا به چگونگى برخورد آنان با مردم براى تبيين اين وضعيت كافى است .
به عنوان نمونه به مطلب زير توجه فرماييد:
(اهالى افريقا نسبت به ساير ممالك ، بسيار مطيع و آرام و فرمانبردار بودند، تا اين كه در زمان هشام بن عبدالملك اعيان و مبلغان عراقى در افريقا رخنه كردند. آنها با مشورت و تبليغ عراقيان دست به عصيان زدند و پراكنده شدند كه تا به امروز (زمان مؤ لف ) اين وضعيت ادامه دارد.
آنها مى گفتند:
به سبب جرم و جنايت عمال هرگز با اولياى امور خود مخالفت نمى كنيم .
مبلغان عراقى به آنها گفتند:
بايد آنها را امتحان كنيم .
عده اى حدود بيست و چند مرد به نمايندگى از مردم افريقا، به ديدار هشام آمدند. اما به آنها اجازه ملاقات داده نشد.
ناگزير بر (ابريش ) وارد شدند و به او گفتند:
به اميرالمؤ منين بگو كه امير ما با لشكرى كه او ما و سربازان خود تشكيل داده به جنگ مى رود، چون غنايمى به دست مى آوريم ما را محروم كرده ، آن را به لشكر خاص خود اختصاص مى دهد.
آن گاه مى گويد:
شما در اين حرمان بيشتر ثواب مى بريد،و چون بخواهيم يك شهر و قلعه را فتح كنيم ، او ما را بر سايران مقدم مى دارد كه سپر لشكر او شويم .
آن گاه مى گويد:
اجر و ثواب شما در اين جان فشانى بيشتر است . از اين گذشته ، لشكريان شكم گوسفندان را زنده زنده مى شكافند و بره ها را از شكم آنها بيرون آورده ، و پوست مى كنند و مى گويند:
از اين پوست براى خليفه پوستين تهيه مى كنيم .
براى يك پوست هزار ميش را مى كشند و ما اين كارها را تحمل مى كنيم .سپس آنان ما را دچار گرفتارى ديگرى كردند و آن ، اين كه هر دوشيزه زيبائى را از ميان ما مى ربودند.
ما پس از اين ظلم و تجاوز اعتراض كرده و گفتيم :
ما در كتاب خدا و سنت رسول خدا (ص ) نديده ايم كه چنين امرى جايز باشد. ما هم مسلمان هستيم . اكنون آمده ايم بدانيم آيا اين كارها به دستور امير المؤ منين انجام مى گيرد يا نه .
آنها مدتى در آنجا بدون نتيجه اقامت كردند، تا اين كه زاد و راحله آنان تمام شد و نااميد شدند. آن گاه صورتى از اسامى خود را نوشته به وزرا دادند و گفتند:
اگر اميرالمؤ منين راجع به ما پرسيدند، خبر دهيد كه ما از افريقا آمديم و ناميد بر گشتيم .
آن گاه به سوى افريقا رهسپار شدند. اول كارى كه كردند، عامل هشام را كشتند و پرچم تمرد و عصيان بر افراشتند و بر افريقا مستولى شدند. خبر شورش به هشام رسيد. وضع و حال نمايندگان را پرسيد. اسامى را به او دادند، دانست كه اين عده همان كسانى هستند كه بر ضد او قيام كرده اند.)
يك متن تاريخى ديگر مى گويد:
(قتيبه بن مسلم بر اهل طالقان وارد شد. عده زيادى از مردم آن جا را كشت ، كه در تاريخ نظير آن شنيده نشده بود. در مسافت چهار فرسنگ از دو طرف ، چوب هاى دار نصب كرده ، عده بسيارى را در دو جانب جاده به دار كشيدند كه همه به يك نسق به هم پيوسته بودند.)
يكى از فرماندهان در فتح گرگان ، به اهالى شهر امان داد، به شرط اين كه حتى يك تن از آنها كشته نشود.
اما حصار كه گشود، به جز يك تن ، تمام آن ها را كشت .
فرمانده ديگرى با اهالى قنسرين مصالحه كرد. يكى از شرايط صلح اين بود كه قلعه و ديوار شهر را ويران كند و چنين هم كرد.
والى خراسان از اهل ذمه سمرقند و ماوراء النهر خواست كه اسلام آورند و گفت :
در صورتى كه مسلمان شوند و دعوتش را بپذيرند و اسلام آوردند، اما وى از آنان مطالبه جزيه كرد؛آنان نيز اعلان جنگ كردند و با وى به نبرد پرداختند.