زيرا وقتى اميرى وارد مى شد، از وى اطاعت مى كردند و بعضى هم اظهار اسلام مى نمودند، اما همين كه امير
از آن جابر مى گشت ، پيمان مى شكستند و از اسلام بر مى گشتند.ابن اثير مى گويد:(چون ايرانيان هجوم اعراب و غارت آن ها را در سودا ديدند، به رستم و فيروزان - كه هر دو از
فرمانروايان ايرانى بودند - گفتند: اختلاف و كشمكش شما دو سردار به جايى رسيده كه ايرانيان را تباه و
ايرانيان را خوار نمودند.)امثال اين مطالب اينقدر زياد است كه مجال تتبع و استقصاى آن نيست . به همين خاطر بود كه مقاومت مردم
در سرزمينهاى فتح شده شديدتر شد و بسيارى از آنان پيمان شكستند، به نحوى كه مسلمين مجبور شدند
بسيارى از مناطق را بيش از يك بار فتح كنند. (در گذشته اشاره اى به اين مطلب داشتيم ).
2. آثار فتوحات بر فاتحان
سياستهاى تبعيض در سهميه بندى بيت المال و برترى بخشيدن عرب بر عجم و اقامت اجبارى بزرگان صحابه درمدينه و سپردن پستهاى مهم و فرماندهى سپاهيان به گروهى خالص ، غالبا بر اساس مقررات و معيارهاى
اسلامى نبود، بلكه معيار اصلى اين بود: برخوردارى از حمايت هياءت حاكمه ، يا ملاقات پيامبر عليه
السّلام در برهه اى كوتاه و بالاخره قريشى بودن .همين سياست ها بود كه از اين ملت پيروز، ملت مغرور و خودپسندى به وجود آورد كه حد و مرزى براى خود نمى
شناخت و طبقه اى از ثروتمندان به وجود آورد كه مال و ثروت منكوبشان كرد و نعمت هاى فراوان مسرورشان
ساخت و در اين راه هيچ گونه مانع و رادعى از طرف دين و وجدان سد راهشان نبود. اكثر آنان از فرزندان و
اعضاى هياءت حاكمه و خويشان و نزديكان و به ويژه از قريش بودند. امت مسلمان هر جنايتى از اينان ديد.توسط همين ها بود كه اسلام به ورطه هلاك افتاد.آرى ، مناصب ، مقهورشان ساخت و فتوحات به لحاظ غنايم و اسيرانى كه به همراه داشت و موجب گسترش و
نفوذشان گرديد، دهانشان را آب انداخت . هر يك به خود غره شد و ديگران را كوچك شمرد، خود را بزرگ ديد و
تكبر پيشه كرد. چه با واقعيات موجود، براساس تفكر جاهليت برخورد مى كردند كه قبيله با اساس هر چيزى
مى دانست به امت بهائى نمى دادند. از طرفى فرد را مقياس هر چيز و منشاء تمامى برخوردها و مناسبات و
تمامى مواضع و تحريكات خود مى دانست ، نه گروه را آنان شديدا به تقويت و تثبيت سلطنت و حكومت خود همت
گمارند و با پول و رشوه ، و وعده پست و مقام ، انصار را در اطراف خود جمع كردند؛ سپس با ازدواجهاى
قبيله اى سعى نمودند خود را با سران قبائل و طوايف قدرتمند نزديك كنند. براى نيل به اهداف مورد نظر،
سياستهاى ديگرى نيز در پيش گرفتند كه در بسيارى از اوقات ، خشونت و ارعاب ، و قتل و كشتار، تنها يكى
از آن ها بود، همچنين به گسترش نفوذ و حكومت خود (در مناطق مختلف ) به اين اعتبار كه در درجه اوّل ، ملك
شخصى و قبيله اى آنان است ، ادامه دادند.اگر ابوبكر و عمر نمى دانستند كه خليفه اند يا پادشاه ، معاويه ، پسر ابوسفيان ، خود را پادشاه
بالفعل ناميد. عده ديگرى نيز خود را پادشاه مى دانستند. عمر هم خود را در بعضى از مناسبت ها پادشاه مى
خواند.معاويه و امويان - و حتى بسيارى از مردم - آنان را ملوك قيصرى مى دانستند و داشت و به تقويت آن كمك مى
كرد؛ از اين رو اگر تشخيص مى دادند كه روزى مانع آنان از رسيدن به آمال و آرزوها و اهدافشان خواهد
شد، آن را در هم كوبيده از ريشه نابود مى كردند.پس استفاده كنندگان اصلى فتوحات - خصوصا در درازمدت - همين قشر خاص بودند و هم اينان بودند كه اشياى
نفيس را ربودند و زمين هاى بزرگ و طلا و غنائم خالصى را براى خود برداشتند، و نيز زنان زيبا - زنانى را
كه به عنوان اسير و كنيز به اسارت در آورده بودند - مختص خود مى دانستند. در روزگار خلفاى سه گانه ،
ثروت اينان به ارقام افسانه اى رسيده بود. متون تاريخى ، اين مطلب را تاييد مى كند. در زمان حكومت
امويان ، اين ارقام افرايش يافت و چند برابر شد. حكومت اموى حد و مرزى براى خود قائل نشد. اين حكومت
اشرافى ، دين و ايمان چندانى نداشت . خالد قسرى ، حقوق سالانه اش به بيست ميليون درهم مى رسيد. اين در
حالى بود كه اموال اختلاسى وى از صد ميليون تجاوز مى كرد.