همچنين فرمود:اذا كتبتم الحديث فاكتبوه باسناده ، فان يك حقا كنتم شركاء فى الاجر، وان يك باطلا كان وزره عليه ؛هر گاه حديث را مى نويسيد، حتما سندش را هم ذكر نماييد! اگر حق بود، شما هم در اجر و پاداش آن شريك
هستيد و اگر باطل بود، مسؤ وليتش بر عهده گوينده اش است و بر شما چيزى نيست .در اين باره از اميرالمؤ منين (ع ) روايات زيادى نقل شده است .
وصيّت امام حسن (ع )
درباره اقدامات امام حسين (ع ) براى نابود ساختن اين توطئه پليد، در قبال علم و حديث و نيز درهم شكستناين طوق تحميلى ، يك متن تاريخى مى گويد:حسن بن على فرزندان خود و برادرش را جمع كرد و گفت :يا بنىّ، وبنى اخى ، انكم صغار قوم يوشك اءن تكونوا كبار آخرين فتعلموا العلم فمن لم يستطع منكم اءن
يرويه ، فليكتبه وليضعه فى بيته اى فرزندان من و برادرزادگانم ، امروز شما كودكان قومى هستيد كه به
زودى بزرگان نسل بعدى خواهيد بود، پس دانش بياموزيد و هر كدام از شما نمى تواند روايت نقل كند، آن را
بنويسد و در خانه اش نگه دارد.خطيب ، قريب به همين مضمون از حسين بن على (ع ) روايتى نقل كرده و مى گويد:(جمعى گفته اند: حسين بن على
(ع ) به نظر ما - همان طور كه در ابتدا بيان شد - حسن درست است ، واللاهّعلم .)
ما در اين جا در صدد بيان تفصيلى اين مطلب نيستيم . از خدا مى خواهم كه در فرصت ديگرى ، توفيق انجام
اين پژوهش را به ما عطا كند، ان شاء اللّه .
تشريع كنندگان جديد، يا پيغمبران كوچك
گفتيم : سياست نظام حاكم اقتضا مى كرد كه از ارزش و احترام پيامبر (ص ) در نظر امت كاسته شود و گروهىمورد تكريم و ستايش قرار گيرند و گروهى ديگر به فراموشى سپرده شوند آن گاه كه نياز جامعه ، احكام
اسلامى و تعاليم دينى بيشترى را مى طلبيد، طبيعى است كه اقوال صحابه و خصوصا خليفه اول و دوم ، در
رديف سنت پيامبر (ص ) و حتى بالاتر از آن مطرح شود حكام غاصب براى رسيدن به مقاصدى كه داشتند خود بدين
امر كمك كردند به عنوان نمونه اى دال بر مدعا و دال بر نقشه هاى حكام در اين باره ، علاوه بر گفته عمر
كه گفت : (انا زميل محمّد، من هم رديف محمّد هستم )، به موارد ذيل اشاره مى كنيم :1- شهاب هيثمى در شرح همزيه ، در شرح گفته بوصيرى درباره صحابه كه :(تمامى آنها نسبت به احكام الهى ،
صاحب نظر و مجتهد هستند)مى گويد: يعنى خطا نمى كنند.2- شافعى گفت :(نمى توانى حكمى را بيان كنى ، مگر براساس يك اصل فقهى يا قياس بر يك اصل . اصل عبارت است از: كتاب يا
سنت يا گفتار بعضى از اصحاب رسول خدا (ص ) و يا اجماع مردم .)3- بعضى درباره شافعيه مى گويند:(جاى تعجب است كه برخى از اينان ، مخالفت با شافعى را در يك مساءله به خاطر نص ديگرى از وى كه مخالف با
نص دومى است اجازه مى دهند، اما مخالفت با وى را به خاطر نص رسول خدا(ص ) جايز نمى دانند.)4- ابو زهره راجع به فتاوى صحابه مى گويد:(...مالك به اعتبار اين كه فتواى صحابه جز سنت است ، به آن عمل مى كرد و اگر احاديث نبوى با فتواى يكى
از آنان تعارض مى داشت ، قواعد و احكام باب تعارض را اجرا مى كرد، اين عمل مالك تمامى احاديث پيامبر،
حتى احاديث صحيح را در بر مى گرفت .)بد نيست به سخنان شوكانى در اين زمينه رجوع كنيد.5 - بعضى از مؤ لفان اصول ، در كتاب خود بابى گشوده اند تحت عنوان :(اقوال صحابه در مسائلى كه مى توان
در آن نظر داد، نسبت به اقوال ديگران به سنت ملحق است .گفته شده : اين مطلب ، مختص قول ابوبكر و عمر
است .)