سهم بندى بيت المال
عمر در سهم بندى بيت المال سياست خاصى را دنبال كرد كه در ميان توده مردم و جامعه اسلامى پيامدهاىبدى به دنبال داشت و آثار سوئى از خود به جاى گذاشت ، سياستى مبتنى بر تعصبات جاهلى كه امتيازات مادى
و نژادى كاملا در آن مشهود بود، در حالى كه اسلام و پيامبر اكرم (ص ) سعى زيادى در نابودى و ريشه كن
كردن آن امتيازات داشتند. اهل بيت و در راءس آنها اميرالمؤ منين (ع ) به شدت اين سياست عمر را محكوم مى
كردند. به همين خاطر، قريش كينه حضرت را به دل گرفتند و براى جنگ با او لشكرها بسيج كردند و شمشيرها
كشيدند.چه حضرت آنان را از امتيازاتى كه عمر به آنها بخشيده بود و مهم ترين آن ها امتياز سهميه بندى
بيت المال بود، محروم ساخت . اين سياست غلط در جهتى سير كرد و چيزى را پايه گذارى نمود كه خلفا و دارو
دسته آنها فكرش را نكرده بودند و اصولا مايل نبودند چنين مساءله اى پيش آيد، و اگر هم متوجه آن
بودند، ديگر راه فرارى از آن نداشتند. اين مساءله يك امر واقعى بود كه مى بايست آن را محافظت كرد و به
نحوى به آن توجه نمود، يعنى اعتراف ضمنى و بلكه صريحى از جناب هياءت حاكمه و در راءس آنها عمربن خطاب
، شخصيت قدرتمند و با نفوذ عرب ، به فضائل حسين (ع ) زيرا عمر آن دو را رزمندگان بدر ملحق كرد تا مردم
را به مقام ممتازى كه داشتند و كسى نمى توانست آن را ناديده بگيرد، يا خود را در مورد آن به نادانى
بزند، آگاه نمايد.روزى عمر مالى را تقسيم كرد و به اين دو، بيست هزار درهم بخشيد و به پسرش عبداللّه هزار درهم . پسرش او
را ملامت كرد و گفت : تو هجرت و سابقه مرا در اسلام مى دانى و با اين حال بين من و اين دو كودك فرق مى
گذارى و آنان را بر من مقدم مى دارى .(معلوم مى شود اين مساءله در اوايل خلافت عمر اتفاق افتاده است ).عمر گفت : (واى بر تو! جدى مثل جد آن دو برايم بياور تا به تو هم به اندازه آنان بدهم .)
امام حسن (ع ) در شورا
آن گاه كه عمربن خطاب مورد ضرب ابولؤ لؤ قرار گرفت ، شورايى براى تعيين خليفه پس از خويش تعيين كرد بهنحوى كه در تاريخ معروف است .سپس به اعضاى شورا گفت :(بعضى از شيوخ انصار را در شورا داخل كنيد، اما كسى از آنان در خلافت سهيم نيست و حسن بن على و
عبداللّه بن عباس هم به خاطر خويشاوندى با پيامبر در شورا حاضر شوند، باشد كه از وجود آن دو در شورا
بركتى نصيب شما گردد، اما در خلافت با شما شركت ندارند. فرزندم عبداللّه نيز به عنوان مشاور در شورا
حضور مى يابد، اما سهمى در خلافت ندارد.)
سپس اينان در شورا حضور يافتند.به نظر مى رسد پس از وفات رسول اكرم (ص ) يعنى بعد از بيعت رضوان و بعد از قضيه فدك كه حضرت زهرا، حسنين
(ع ) را به گواهى گرفت - به نحوى كه گذشت - اين اولين بارى بود كه امام حسن (ع ) به طور رسمى در يك مساءله
سياسى كه از نظر ديگران رسميت داشت - شركت مى كرد.ملاحظه مى شود كه عمر تنها به ذكر امام حسن (ع ) بسنده كرد، ولى نامى از امام حسين (ع ) به ميان نياورد.شايد مساءله اى كه بين آن دو به وقوع پيوست و امام حسين (ع ) فرمود: از منبر پدرم فرود آى ، هنوز از ياد
خليفه دوم نرفته و هنوز كينه او را به دل داشت و همين موجب گرديد كه حسين (ع ) را در شورا شركت ندهد.عبداللّه بن عباس را كه مورد احترام و اهتمامش بود، نام برد، شايد براى تلافى و جبران موضعى كه پدرش
عباس در قبال آنان اتخاذ كرده بود. چه اگر نگوييم عباس در بسيارى از اوقات از شدت بحران بين على (ع ) و
آنان مى كاست - چنان كه در بيعت با ابوبكر و مساءله ازدواج عمر با ام كلثوم ، دختر اميرالمؤ منين (ع )
پيش آمد - لااقل بايد گفت كه وى هرگز متعرض سلطنت و حكومت آنان نشد، و از همه بالاتر اين كه عباس در
قتل سران قريش در جنگ بدر شركت نداشت ، از اين رو مى بايست خدمات عباس را طورى جبران كرد، و براى همين
بود كه فرزندش را به عنوان ناظر در شوراى تعيين خليفه شركت داد.از سوى ديگر، عمر مى خواست كسانى را به عنوان همتاى امام حسن (ع ) مطرح كند و با شركت دادن ابن عباس و
پسر خود در شورا مى خواست بگويد: درست است كه حسن (ع ) امتيازات خاصى دارد، اما ديگران هم تمامى
امتيازات را از دست نداده اند و مانند وى از آن بهره اى دارند.از طرفى مى بينيم كه عمر در اين مساءله
نقش مهمى به پسرش عبداللّه واگذار كرد. عبداللّه پدرش را اسوه و الگويى مى دانست كه بايد از او فرمان
برد و او امرش را اطاعت كرد و در برابر نظرها و خواسته هاى او تسليم بود و از آن تعدى نكرد.