نظر درست
ما نيز نمى توانيم اين توجيه را بپذيريم و اعتقاد داريم كه حسنين (ع ) در هيچ كدام از فتوحات روزگارخلفا شركت نداشتند، و نيز معتقديم كه اين فتوحات عموما به نفع اسلام نبود، بلكه بر عكس ضربه اى بود
بر پيكر اسلام . ما نظر خود را به دليل زيل خلاصه مى كنيم :1. آثار فتوحات بر مردمى كه سرزمينشان فتح مى شد
واضح است كه به دنبال اين فتوحات ، از طرف حيات حاكمه هيچ گونه اهتمامى در جهت ارشاد، آموزش و پرورش و
تربيت صحيح اسلامى مردم صورت نگرفت ، تا عقيده اسلامى در درون آنان رسوخ كرده و به صورت يك نيروى
عقيدتى در آيد كه بتوان وجدان و ضمير انسانى را با معانى اصيل بارور سازد، و از آن جا بر كليه حركات و
سكنات افراد سايه افكند و روح آنان را با مفاهيم و خصايص اسلامى انسانى عالى غنا بخشيده ، در سازندگى
انسان موثر افتد و نقش خويش را در وجدان و درون آنها شكوفا نموده ، به منصه ظهور رساند.آرى ، در خلال بيست سال ، دامنه نفوذ اسلام به طورى گسترش يافت كه چندين برابر فتوحات اسلامى در عهد
پيامبر عظيم الشاءن اسلام گرديد، اما رسول خدا (ع ) به اظهار مسلمانى و بيان شهادتين و انجام بعضى از
شعائر و ظواهر اسلامى ، به طور سطحى قناعت نمى كرد، بلكه براى مردم آن بلاد معلمان و مربيانى اعزام
مى كرد تا ضمن آموزش كتاب خدا و حكمت و احكام دينى ، آنان را ارشاد و موعظه كنند.اما از آن طرف ، فتوحات انجام شده در روزگار خلفا و امويان ، هيچ گونه تعليم و تربيت و آموزش و پرورشى
را به همراه نداشت و كادرهاى ورزيده اى كه كه ماءموريتهاى آموزشى مهم را در قلمرو وسيع با ساكنان
زياد انجام دهد، وجود نداشت . خلفا و فاتحان نيز به اين امر مهم و حياتى اهميت نمى دادند.از تسليم شدگان تنها خواسته مى شد كه به يگانگى خدا و رسالت پيامبر اكرم (ع ) شهادت داده ، بعضى از
تكاليف و شعائر اسلامى را به صورت ظاهرى و خالى از محتواى اعتقادى و بدون رسوخ در درون وجدان به جاى
آورند؛ از اين روست كه مى بينيم در بعضى از كتابهاى تاريخ آمده است : بسيارى از مناطق توسط سپاهيان
مسلمان فتح مى شد، اما پس از زمان اندكى به كفر و عصيان بر مى گشتند و براى بار دوم توسط مسلمين گشوده
مى شد.پيامبر اكرم (ع ) از سوى خداوند ماءمور بود كه از مردم ، هم اسلام بخواهد و هم ايمان :(قالت الاعراب آمنّا قل تؤ منوا ولكن قولوا اسلمنا، و لمّا يدخل الايمان فى قلوبكم .)خلفا و كشور گشايان مسلمان فقط ظاهر مسلمانى را از مردم مى خواستند و بس ؛ ما اين سهل انگارى را در
ميان قريش و ديگران به عيان مى بينيم ، حتى بسيارى از صحابه رسول خدا (ع ) نيز همين روش را در پيش
گرفته بودند.موسى بن يسار گويد:(اصحاب رسول خدا (ع ) بيانگردهاى خشنى بودند ؛ ما ايرانيان كه آمديم ، دين اسلام را خالص گردانديم .)
بدين ترتيب مردمى كه سرزمينشان پس از رسول اكرم (ص ) فتح شد، بر همان آداب و رسوم و مفاهيم جاهلى حاكم
بر حركات و سكنات و روابط و مناسبات اجتماعى خود به طور عام باقى ماندند، و اسلام به در جايشان جاى
گرفت و نه در ضميرشان ريشه دوانيد، چه رسد به اين كه در اسلام ذوب شوند و اسلام بر آنان حكمفرما باشد
و در ميانشان حركت ايجاد كند.آثار و عواقب طولانى اين پديده ، بسيار تاءسف آور بود، زيرا در نظر
آنانى كه از آن بهره بردارى مى كردند و از اسلام جز اسمى و از دين جز رسمى سراغ نداشتند، اين آداب و
رسوم و مفاهيم جاهلى و انحرافات و روابط و مناسبات قبيله اى و طمع ورزيهاى شخصى و ديگر كارهاى غير
انسانى كه به دنبال داشت اگر نگوييم به نظرشان بر گرفته از اسلام بود، بايد حداقل بگوييم كه آن را
مخالفت و معارض اسلام نمى ديدند و در نظرشان هيچ گونه تضاد و تعارضى با هم نداشت ، و كار را به جائى
رساندند كه اسلام به عنوان حافظ آن مطرح شد و اين مفاهيم و آداب و رسوم لباس اسلام به تن كرد و رنگ دين
به خود گرفت ؛ از اين رو در پوشش اسلام و در زير چتر حمايتى آن در امن و امان به سر بردند.