كه وى خواهد كوشيد ماءموريت محوله را كاملا اجرا كند. با اين وجود مى بايست كارى كرد كه جلو بسيارى از
پرسش هاى مردم در اين باره گرفته شود و ديگر كسى نپرسد كه چرا عمر فرزندش را در شورا شركت داد و او را
ناظر بر كار اعضاى آن و بلكه مشاور قرار داد.هدف عمر از شركت دادن امام حسن (ع ) و ابن عباس در شورا- به نحوى كه آرزو مى كرد از حضور آنان در شورا
بركتى نصيب اعضا شود - اين بود كه خود را طرح اين نقشه ، يك فرد با ورع و تقوا جلوه دهد، و از طرفى
بسيارى از اتهامات و شك و ترديدهاى افراد شكاك را از خود دور ساخته و يا حداقل از شدت آنها بكاهد.اين بود چيزى كه مى توانستيم در اين فرصت كوتاه از حادثه فوق ، به طور اختصار براى شما بيان كنيم .موضع اميرالمؤ منين (ع ) در شورا و سوگندهاى حضرت به مواضع و فضائل خود و اقوال پيامبر درباره اش ، هر
گونه دورانديشى عمر را باطل كرد و موجب تثبيت همان شك و ترديدهايى گرديد كه عمر از آن بيم داشت ، و
حتى آن را شعله ور گردانيد.
چرا امام حسن (ع ) حضور در شورا پذيرفت ؟
بايد متذكر شد كه اين نيز درست مانند حضور على (ع ) در اين شورابود چه اميرالمؤ منين (ع ) در شورا شركت كرد تا علامت سؤ ال بزرگى در مقابل نظر عمر قرار دهد كه گفته
بود: نبوت و امامت ابدا در يك خاندان جمع نمى شود؛ يعنى حضرت مى خواست بفهماند كه اگر امامت و نبوت
قابل جمع در يك خانواده نيست ، پس چرا خود وى على (ع ) را كانديد خلافت كرده است ؟!از طرف ديگر امام (ع )
قصد داشت كه نگذارد مساءله امامت به فراموشى سپرده شود؛ از اين رو لازم دانست با شركت خود در شوراى
كذايى ، اين مساءله را در وجدان و شعور امت اسلامى زنده نگه دارد.حضور امام حسن (ع ) نيز در اين شورا، بدين معنا بود كه از عمر اعتراف بگيرد كه وى از كسانى است كه حق
دارد در امور سياسى و حتى بزرگ ترين و خطرناك ترين مساءله اى كه امت پيش روى دارد، مشاركت داشته
باشد، و همين كه مردم نظاره گر شركت حضرت در اين شورا باشند، به حضرت امكان خواهد داد كه در آينده در
قضاياى سر نوشت ساز، نظر خويش را اعلام كند، هر چند از وى پذيرفته نشود از سوى ديگر مى خواست به مردم
نشان دهد كه مى توان گفت :(نه ) و ميل داشت طواغيت اين كلمه را با گوش خود بشنوند و تنها به اين دليل
كه يك نفر هاشمى گفته ، نتوانند آن را رد كنند چه ، حالا حضرت مى تواند نگويد كه عمر (همان كسى كه تنها
مهم و سر نوشت ساز سياسى و حتى در همين مساءله پذيرفته است .آرى ، همه اين مطالب مى تواند توجيه گر و بلكه دليلى بر رجحان و حتى حتمى بودن مشاركت امام حسن (ع ) در
شورا و اجابت خواسته عمر در اين زمينه باشد.همچنين امام حسن (ع ) با اين عمل خود از عمر اعتراف گرفت كه وى كسى است كه بايد مردم با نظر تقدس به وى
بنگرند و در اين حد با حضرتش معامله كنند. اين چيزى جز نتيجه اقوال و مواضع رسول اكرم (ص ) در قبال
حسنين (ع ) نمى باشد، كه عمر و ديگر صحابه از حضرت ديده و شنيده بودند.بنابر اين هر كس با آن دو طور ديگرى رفتار كند - هر چند از طرف عمر نصب شده و به او اطمينان داده باشد و
مورد محبت و احترام او نيز باشد - متعدى و ظالم است ؛ حتى خط و راءى كسى كه بر مردم حكمرانى دارد و
علاقه و ارتباط خود را با وى به رخ ديگران مى كشد، در اين باره ، با اين نظر عمر اختلاف دارد.آرى ، همان طور كه ديديم امام رضا (ع ) فرمود:ان الّذى دعاه للد خول فى ولاية العهد، هو نفس الذى دعا اميرالمؤ منين للد خول فى الشوى ؛آنچه مورد پذيرش ولايت عهدى از سوى حضرت شد، همان چيزى است كه اميرالمؤ منين (ع ) را وادار كرد تا در
شورا شركت كند.ما اين مطلب را در كتاب خود، زندگانى سياسى امام رضا (ع ) توضيح داده ايم بدان جا رجوع كنيد.
فصل سوم : زندگانى سياسى امام حسن (ع ) در عهد عثمان
امام حسن (ع ) در وداع با ابوذر
يا عمّاه !لو لا انّه ينبغى للمودّع اءن يسكت ، وللمشيّع اءن ينصرف ، لقصر الكلام ، و اءن طال الاسف و قد اءتى
من القوم اليك ماترى ، فضع عنك الدنيا بتذكّر فراغها، و شدّة ما اشتدّ منها برجاء ما بعدها، و اصبر
حتّى تلقى نبيك و هو عنك راض ؛اى عمو جان ! از آن جايى كه براى وداع كننده شايسته است كه سكونت كند و بدرقه كننده خوب است كه باز
گردد سخن كوتاه خواهد، اگر چه تاءسف طولانى و دراز است .