دخل و تصرفات نا به جاى حكام و اطرافيان آنان ناراضى بودند و صدا به اعتراض مى گشودند؛ براى نمونه و
به عنوان شاهدى بر مدعا، يك مورد را متذكر مى شويم :آن گاه كه خشم و تنفر عمومى از عثمان به اوج خود رسيد و اوضاع و خيم گرديد، مشاوران و كارگزاران خود
را خواست و براى رويايى و مقابله با تنفر و انزجار عمومى و خواسته هاى مردم كه مى گفتند: بايد عثمان
عمال خود را عوض كند و افراد بهترى به جاى آنان به كار گمارد، با آنان به مشورت پرداخت و نظر آنان را
جويا شد. اين كارگزاران عبارت بودند از: معاويه ، عمر و بن عاص ، عبداللّه بن سعد بن ابى سرح ، سعيدبن
عاص و عبداللّه بن عامر.عبداللّه بن عاصر نظر خود را چنين اعلام كرد:(اى امير مؤ منان ! راءى من اين است كه به آنان دستور جهاد دهى تا بدين طريق مشغول بوده و كارى به كار
تو نداشته باشند و آنان را در جنگ ها زياد بدارى تا در برابرت نرم و رام شوند و همه به خود پرداخته و
انديشه اى جز زخم پشت مركوب خود و شپش پوستين خويش نداشته باشند.)در متن ديگرى اضافه مى كند:(عثمان عاملان خويش را به محل كارشان پس فرستاد و گفت : با كسانى كه آن جا هستند سخنى كنند و آنان را
امر كرد كه مردم را در سپاه هاى اعزام شده ، زياد نگه دارند و نيز تصميم گرفت مقررى آن ها را لغو كنند،
تا اين كه مطيع شوند و به او نياز پيدا كنند.)هنگامى كه مردم مسلمان برخى از كارهاى عثمان را مورد انتقاد قرار دادند، معاويه نظر داد كه على و
طلحه و زبير را بكشد و او رد كرد.معاويه گفت :پس راه دوم را انتخاب كن !- كدام راه ؟- آنان را از هم جدا كن تا دو تن با هم در يك شهر نباشند و آنان را در سپاه ها و لشكرها به جاهاى دور دست
اعزام كن ، تا اين كه زخم مركوب هر كدام برايش از نماز مهم تر باشد.- شگفتا! بزرگان انصار و مهاجرين و كبار صحابه رسول خدا (ص ) و ساير اعضاى شورا را از ديارشان اخراج كنم
و بين آنان و خانواده شان جدايى افكنم !يعقوبى درباره معاويه مى گويد:(هر گاه از كسى چيزى به وى مى رسيد كه آن را خوش نمى داشت ، با بذل و بخشش دهانش را مى بست و چه بسا كه
او را سر به نيست مى كرد يا همراه سپاهيان به جنگ روانه مى كرد و او را جلو مى انداخت . بيشتر كار
معاويه را مكر و خدعه تشكيل مى داد.)چيزهاى زياد ديگرى نيز در اين باره هست كه در اين فرصت كوتاه ، مجال تتبع و استقصاى آن نيست .
3. ائمه (ع ) و فتوحات اسلامى
الف ) با توجه به مطالبى كه گذشت روشن مى شود كه چرا اميرالمؤ منين (ع ) حتى در زمان خلافت خود، قدمى درجهت اين فتوحات و گسترش بلاد اسلامى بر نداشت ، بلكه سعى در تثبيت اصول عقايد و ارزش هاى والا و اصيل
اسلامى و نشر تفكر قرآنى ناب محمّدى (ص ) و دادن خط صحيح اسلام به امت و متصديان اداره امور مملكت داشت
، چه در زمينه افكار و انديشه ها و چه در زمينه برخوردها و موضع گيرى ها و بلكه در زمينه تربيت و تزكيه
نفس .حضرت عليه السّلام در خطبه اى به اين مطلب اشاره كرده مى فرمايد:وركزت فيكم راءية الايمان ، و وقفتكم على حدود الحلال و الحرام ؛و پرچم ايمان را در ميان شما نصب نمودم (تا گمراه نشويد) و شما را بر حدود و مراتب حلال و حرام واقف
ساختم .