گويد: سپاه معاويه مدتى در ذى خشب ماند تا اين كه عثمان كشته شد و آن گاه معاويه دستور داد به شام بازگردند. پس سپاهى را كه معاويه با وى فرستاده بود، به شام باز گرداند. هدف معاويه اين بود كه عثمان كشته شود و آن گاه به دعوى خون خواهى وى ، مردم را به سوى خود بخواند.
على (ع ) در نامه اى به معاويه به معاويه نوشت :
ولعمرى ، ماقتله غيرك و لا خذله سواك لقد تربصت به الدوائر و تمنّت له الاءمانى
به جان خودم سوگند! جز تو كسى او را نكشت و جز تو احدى او را خوار و بى دفاع نگذاشت . پيوسته چشم انتظار حوادث بد برايش بودى و آرزوى مرگش را داشتى .
در نامه ديگرى به معاويه چنين نوشت :
انك انما نصرت عثمان حينما كان النصرلك ، و خذلك ، و خرلته حينما كان النصر له
حقيقت اين است كه وقتى پشتيبانى از عثمان به نفع تو بود، به يارى اش بر خاستى و آن گاه كه به نفع او بود، او را بى ياور و ناتوان گذاشتى .
ابو ايوب انصارى به معاويه نوشت :
(ما را چه به قاتلان عثمان ؟ آن كس كه چشم انتظار قتل او بود و مردم شام را از يارى رساندن به او بازداشت ، تو بودى .)
شبث بن ربعى براى معاويه بوشت :
(تو براى گمراه كردن و جلب آرا و تمايلاتشان و براى اين كه آنان را به زير فرمان خود در آورى ، هيچ وسيله اى ندارى جز اين كه گفته اى : پيشوايتان به نا حق و مظلومانه كشته شد و ما به خون خواهى او بر خواسته ايم . در نتيجه فرومايگان و افراد نادان برگرد تو فراهم آمدند، در حالى كه براى ما مسلم است كه تو در يارى او كوتاهى كردى . دلت مى خواست او كشته شود تا به اين جا برسى و دعوى خون خواهى او كنى .)
طبرى گويد:
(همين كه مامه عثمان براى درخواست كمك به معاويه رسيد، وى چشم به قتل عثمان دوخت و اظهار مخالفت خود با اصحاب رسول خدا (ص ) را نيز خوش نداشت ؛ چرا كه مى دانست آن ها بر خلع يا قتل اجماع كرده اند و آن گاه در يارى عثمان كوتاهى كرد و كندى پيشه ساخت .)
ابن عباس به معاويه نوشت :
(به خدا سوگند كه تو چشم انتظار قتل عثمان بودى و مشتاق مرگش ، و با اين كه وضعش كاملا برايت روشن بود، نگذاشتى مردم تحت فرمان تو از او دفاع كنند، در حالى كه نامه سراسر استمداد و استغاثه اش به تو رسيد و تو اعتنايى به آن ننمودى ، تا اين كه همان طور كه مقصود تو بود، به قتل رسيد... اگر او به ناحق و مظلومانه كشته شد، تو نيز ستمكارترين ستمكاران هستى .)
ابن عباس نامه ديگرى نيز با همين عبارت به معاويه نوشت .
منقرى گويد:
وقتى خبر مرگ عثمان به معاويه رسيد، سخت دلتنگ شد و از اين كه عثمان را خوار و بى دفاع گذشته ، اظهار پشيمانى و ندامت كرد و طى اشعارى گفت :
من پيشانيم از اين كه تابع هوا گشتم و همين كافى است كه مرا به افسوس و شيون وادارد. در گفتگوى كه بين معاويه و ابوطفيل كتّانى صورت گرفت ، معاويه پرسيد:
چرا از عثمان دفاع نكردى ، در حالى كه وظيفه داشتى از او دفاع كنى ؟
ابوطفيل گفت :
به دليل همان چيزى كه تو را از يارى او منع كرد و تو در شام ماندى و مرگش را انتظار بردى .
معاويه گفت :
مگر همين كه به خون خواهى او برخاسته ام ، يارى او نيست ؟
ابوطفيل خنده اى كرد و گفت :
وضع تو با عثمان چنان است كه جعدى شاعر گفته :
تو را پس از مرگ خواهم ديد كه برايم نوحه سرداده اى ، در حالى كه در زندگانيم هيچ كمكى به من نكردى .