تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (ع)

جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: محمد سپهری

نسخه متنی -صفحه : 73/ 70
نمايش فراداده

5. مدائنى گفته :

امام حسن (ع ) از دختر مردى خواستگارى كرد.

آن مرد با ازدواج دخترش با حضرت موافقت كرد، اما گفت :

من دخترم را به همسرى تو در مى آورم ، اما بدان كه تو مردى تهى دست ، كثير الطلاق وافسرده و دل تنگ هستى ، لكن از نظر حسب و نسب از همه مردم بهتر و از لحاظ جد و پدر از همه تالاترى .

از نظر ما جاى هيچ گونه شك و ترديدى نيست كه اين روايت هم ساختگى و مجعول است ؛ چرا كه امام حسن (ع ) آدم فقير و بى بضاعتى نبود كه وى از حضرت به لفظ (ملق ) (تهى دست ) تعبير كند و از طرفى بخشش ها وجود و كرم حضرت چيزى نيست كه بتوان منكر آن شد. (طالبان به كتب تاريخ و حديث مراجعه كنند.

در مورد كثرت طلاق و ازدواج حضرت (ع ) دانشمندان و پژوهشگران به قدر كافى بحث كرده اند؛ از اين رو نيازى به بحث مجدد آن نمى بينيم و فعلا متعرض آن نمى شويم ؛ به طور مثال به كتاب هاى زير رجوع شود:

الف ) صلح الحسن (ع ) علامه سيد محمّد جواد فضل اللّه (ره )؛

ب ) حياة الحسن بن على (ع ) باقر شريف القرشى .

در مورد اين كه آن مرد گفت :

تو آدم افسرده و دلتنگى هستى .

ابن ابى الحديد مى گويد:

ما نمى توانيم آن را قبول كنيم ، زيرا غلق به معناى (فرد) بسيار دل تنگ است و حال اين كه حسن (ع ) در ميان مردم :

از همه سعه صدر بيشترى داشت و اخلاقش از همه نيكوتر بود.

آرى ، مخالف و موافق اقرار دارند كه امام حسن (ع ) در خلق و خوى و خلقت و ساير خصلت هاى كريمانه و افعال نيكو به پيامبر اكرم (ص ) شبيه بود.

معلوم است كه منظور از جعل روايت فوق اين بوده كه وانمود كنند امام حسن (ع ) به خودى خود شخصيت مهمى نبوده ، بلكه عمده فضيلتش ‍ اين است كه جدش پيامبراكرم (ص ) بود و پدرش على بن ابى طالب (ع )... و بالاتر اين كه بگويند:

جز يافتن زنان زيبا و دل فريب و كام جويى از آنان و سپس واگذارى شان به ديگران ، هم و غم ديگرى نداشته است ؛ پس چرا بايد يزيد دائم الخمر و فاجر، به خاطر كارهاى ناشايست خود مورد ملامت و سرزنش قرار گيرد؟

زيرا اگرچه وى نيز به دنبال خوش ‍ گذارنى و كام جويى از زنان است ، اما صفاتى را كه حسن داشت ، ندارد؛ نه كثيرالطلاق است و نه تنگ دست و نه افسرده و دل تنگ ؛ همچنان كه در مورد ديگران نيز وضع به همين منوال است .

ضرب المثل عربى است كه مى گويد:

ما عشت اراك الدهر عجبا

اگر عمر طولانى كنى ، چيزهاى عجيب بينى .

در پايان به عنوان حسن ختام ، گفتار علاّمه احمدى را نقل مى كنيم كه مى گويد:

جاى شگفتى نيست كه سخنان دروغ و اكاذيب بى اساس به حسنين نسبت دهند.

همين ها مى گويند:

حسن (ع ) كه ديد در آن وضع بحرانى و خطرناك پدرش قصد دارد خلافت را بپذيرد، به پدر گفت :

عقيده من اين است كه طلحه و زبير به قبول خلافت شما وادار نشوند و مردم را نيز همچنان به حال خود واگذارى تا در اين كار ب مشورت با هم بپردازند، هر چند كه يك سال به طول انجامد. به خدا قسم ! اگر يك سال به مشاوره مشغول باشند، باز از شما دست بردار نخواهند بود و بالاخره خلافت مال شماست و چاره اى جز قبول خلافت شماندارند، و نيز بيعت طلحه و زبير را به خودشان واگذار! زيرا من در چهره آنان آثار كراهت و پيمان شكنى و مكرو خدعه را نمايان مى بينم .

سخنان ديگرى نيز به حضرت مجتبى (ع ) نسبت داده اند كه همين مضمون را مى رساند.

به رغم تناقض گويى اين متون ، متذكر مى شويم كه اين روايت به نفع طلحه و زبير ساخته شده ، تا اظهار نمايد كه بيعت آن دو از روى اكراه و اجبار بوده و بيعت مردم هم از روى دور انديشى و مشاوره نبوده است .

مى پرسيم :

مگر امام حسن (ع ) سر پيچى پدرش را از قبول بيعت نمى ديد، و مگر با گوش خود نشنيد كه پدرش مى گفت :

دعونى و التمسواغيرى

مرا واگذاريد و به دنبال ديگرى برويد؟!

آيا اصرار شديد على (ع ) را در رد تقاضاى مردم نمى ديد؟

مگر حسن (ع ) نديد كه چگونه مردم براى بيعت با على (ع ) همچون يال كفتار، زنجيروار به خانه حضرت هجوم آوردند، طورى كه نزديك بود حسنين (ع ) زير دست و پاى مردم پايمال شوند؟

آيا حسن (ع ) نديد كه همه مردم ، حتى كودكان و پيران نيز از بيعت خود با على (ع ) مسرور و شادمان بودند؟