جزیره خضراء

ابوالفضل طریقه دار

نسخه متنی -صفحه : 160/ 56
نمايش فراداده

ورقه زير گنبد

در روايت جزيره نقل شده است كه: شمس الدين محمد, خطاب به على بن فاضل گفت: (او هر صبح جمعه به محل گنبد بر بالاى كوه مى رود و در آن جا ورقه اى مى يابد كه همه نيازهاى او در قضاوت هايش بين مؤمنين در آن نوشته شده است پس به آن چه در ورقه آمده عمل مى كند.) ما در اين خصوص مى گوييم: سيد شمس الدين راجع به كسى كه اين ورقه را مى نويسد سخنى نگفته و نام او را ذكر نكرده است, ولى از نحوه سخن او معلوم مى شود كه اين ورقه, از جانب امام زمان & صادر شده است. بنابراين سؤال هايى كه در اين مورد مطرح مى شود ذيلاً بيان مى كنيم:

1. چه كسى قادر است راست گويى شمس الدين را در مورد ادعاهايش براى ما ثابت كند؟!

2. اگر بپذيريم كه او در ادعايش كاملاً صادق است اين سؤال پيش مى آيد كه آيا سيد شمس الدين نمى توانسته قواعد قضاوت و محاكمه بين مؤمنين را بياموزد و خود مستقلاً قضاوت كند بدون اين كه در هر جمعه اى نياز به اين ورقه باشد؟!

3. چگونه مى توان اين احتمال را مردود دانست كه يكى از شيطان هاى انسى و يا جنّى يا حتى يك يا دو نفر خادم گنبد چنين ورقه اى را نمى نوشته و زير گنبد قرار نمى داده اند تا سيد شمس الدين با حسن نيّت و پاك دلى و به خيال اين كه, ورقه از جانب امام معصوم است به آن جا آمده و آن را بردارد. در حالى كه او واقعاً تحت تأثير يك نيرنگ باز زيرك قرار گرفته بود؟

آيا امام & داراى اولاد هستند؟!

اين پرسشى است كه اگر به خود سؤال توجه كنيم به اهميت آن واقف مى شويم سؤالى كه برخى از آن مى گريزند; يعنى كسانى كه با تمام قدرت و علاقه و احياناً به عنوان دل سوزى, از روايت جزيره دفاع مى كنند از طرح آن وحشت دارند. اين پرسش اولين و يا آخرين اشكالى نيست كه از طرح آن به شدت هراس داشته و فرار مى كنند بلكه مانند آن سؤال هاى فراوان ديگرى وجود دارد .

نويسنده كتاب جزيره خضرا و مثلث برمودا از طرح چنين سؤال هايى امتناع مى ورزد و اساساً مى كوشد خواننده كتاب خود را به مسائل فرعى و خارج از موضوع اصلى, مشغول سازد تا او را از تأمل آرام نسبت به داستان بازدارد .

همان گونه كه بسيار كوشش مى كند تا به مسائل و اشكال هاى جزيى بپردازد; مسائلى كه مى تواند آن ها را در مقابل مخاطبان بى دقت, مطرح و سپس پيروزمندانه پاسخ خود را ارائه دهد. درنتيجه او براى رسيدن به اين هدف, اشكال هاى جزيى و كوچك را بزرگ جلوه داده و سخن را در مورد آن طولانى مى سازد و البته در بحث خود از روش هاى مختلفى استفاده كرده است. گاه به الفاظ خشن و ديگربار به سخنان شيرين تمسك نموده تا بدين وسيله شأن علما را پايين آورده و استوانه هاى تفكر و خدمت گزاران شريعت را بدنام كند. او در نظر دارد با اين كارها بر فرار خود از برخورد با اشكال هاى قوى و واقعى مانند اشكال در اصل اولاد داشتن امام & سرپوش بگذارد .

در اين جا به موضوع اصلى خود يعنى فرزند داشتن امام برگشته و به آن مى پردازيم. بايد توجه داشت كه در اين مسئله جاى شك و ترديد است, البته ظاهر بعضى اخبار بر وجود فرزند براى امام دلالت دارند ولى بزرگانى از علما مانند شيخ مفيد, بياضى و طبرسى آن را نپذيرفته اند. علاوه بر آن, اخبار ديگرى ذكر خواهيم كرد كه بر اولاد نداشتن امام تصريح دارند. رواياتى كه براى امام اولاد ثابت مى كنند از نظر سند صحيح نيستند و دلالت هم ندارند. آن روايت ها تا آن جا كه ما مى دانيم عبارت اند از:

1. شيخ طوسى با سند خودش از مفضل بن عمر, از امام صادق & روايتى نقل مى كند كه در قسمتى از آن آمده است: (لايطّلع على موضعه احد من ولده ولا غيره, اü المولى الّذى يلى امره(1); هيچ كس از فرزندان او, و غير آن ها بر جايگاه اش آگاه نمى شوند مگر خادمى كه به كارهاى او مى پردازد.) استدلال به اين روايت به دلايل زير صحيح نيست:

الف) همين روايت را (نعمانى) نقل كرده در حالى كه جمله مورد بحث را اين طور آورده است: (لايطّلع على موضعه احد من وليّ ولا غيره(1); هيچ كس بر جايگاه حضرت, چه وليّ يا غير آن, آگاه نمى شود.) پس با توجه به اين كه هر دو نقل طوسى و نعمانى, يك روايت است و عبارت مورد بحث آن اختلاف دارد, بنابراين صلاحيت براى استدلال بر آن نخواهد داشت.(1) ب) گفته مى شود كه اشتباه يا تحريف تنها در روايت شيخ طوسى(ره) صورت گرفته است, زيرا در آن, ضمير مفرد به جاى ضمير جمع به كار رفته و اين طور آمده است: (من ولده ولا غيره) (نه از فرزندان اش و نه از غير او) با اين كه عبارت بايد اين طور باشد (من ولده ولا غيرهم) (نه از فرزندان اش و نه از غير آن ها) البته در صورتى كه (هاء) در كلمه (ولده) از طرف ناسخان اضافه نشده باشد .

ييا اين كه گفته شود: مقصود از رجوع دادن ضمير مفرد (هاء) به (ولده) براى توجه دادن به اين نكته است كه امام & مثلاً يك فرزند بيش تر ندارد .

و يا گفته شود: مقصود از (وُلد) جنس فرزند است و به جهت رعايت لفظ آن كه مفرد مى باشد; ضمير مفرد به آن برگشته است .

ج) اگر روايت و دلالت آن را بپذيريم ولى يادآورى مى كنيم كه: در روايت, مطلبى وجود ندارد كه دلالت بر وجود اولاد براى حضرت & در آن زمان نمايد. بنابراين ممكن است بعد از گذشت قرن ها, فرزندانى براى حضرت متولد شوند … البته با توجه و تأكيد بر اين كه تنها ادعاى فرزندى آن حضرت, براى تصديق او كافى نيست و نبايد او را تصديق نمود .

2. روايت جزيره خضرا كه مورد بحث ماست.(1) در مورد اين روايت هم قبلاً آن چه را كه جهت ساقط بودن آن از درجه اعتبار و عدم صلاحيت اعتماد به آن, كافى و لازم بود بيان كرديم .

3. روايت معروف به (پنج شهر) كه احمد بن محمد بن يحيى انبارى نقل كرده است.(1) علما اين روايت را نه تنها ضعيف شمرده بلكه از ريشه و به گونه اى قوى مردود دانسته اند.(1) 4. آن چه را كه ابن طاووس از امام رضا & در دعا بر حضرت مهدى & نقل كرده كه در قسمتى از آن آمده است: (اللّهمّ اعطه فى نفسه واهله وولده وذرّيته وجميع رعيته ما تقرّبه عينه وتسرّ به نفسه وتجمع له ملك المملكات كلها قريبها وبعيدها وعزيزها وذليلها حتى يجرى حكمه على كل حكم ويغلب بحقه على كل باطل ….)(1) در مورد اين دو روايت هم توجه به نكته هاى ذيل لازم است:

الف) سند آن قابل اعتماد نيست;

ب) نهايت مطلبى كه از اين دعا به دست مى آيد (دعايى كه بيش از نيم قرن قبل از تولد امام زمان & توسط امام رضا & صادر شده) اين است كه در آينده امامى به نام مهدى(عج) براى امت خواهد بود و فرزندانى هم خواهد داشت .

ولى در روايت, عبارتى كه بر زمان تولد اين فرزندان دلالت كند يافت نمى شود, بنابراين احتمال دارد آن حضرت در همان سال هاى اوليه عمرش صاحب فرزندانى شود و احتمال هم دارد بعد از گذشت قرن ها چنين پيش آمدى تحقق يابد و شايد فرزند دار شدن حضرت بعد از ظهورش باشد همان طور كه از سياق دعا فهميده مى شود, چرا كه بيش تر مضامين دعا توجه به دوران ظهور و برپايى حكومت امام & دارد .

5. روايتى كه ابن طاووس از حضرت رضا & نقل مى كند كه حضرت فرمود: (اللّهم صلّ على وُلاة عهده, والأئمّة مِن وُلده(1); خداوندا, بر حاكمان زمان او و فرمانروايان از فرزندان اش درود فرست.) اين روايت هم به دلايل ذيل قابل اعتماد نيست:

الف) سند آن ضعيف است;

ب) روايت ديگرى از ابن طاووس نقل شده كه مى فرمايد: (اللهمّ صلّ على ولاة عهده والائمة من بعده; خداوندا, بر حاكمان زمان آن حضرت و فرمانروايان بعد از او درود فرست.) بنابراين با توجه به اختلافى كه در جمله مورد استدلال روايت وجود دارد آن را از صلاحيت استدلال و استناد به آن ساقط مى كند .

ج) اگر اشكال هاى فوق را ناديده بگيريم, باز هم در روايت, عبارتى كه بر زمان تولد فرزندان امام دلالت كند يافت نمى شود .

6. در نامه اى نامِ فرمانروايان از فرزندان حضرت & ذكر شده است. اين نامه همراه شخص ناشناسى كه خود را نامه رسان فرد ديگرى به نام (قاسم بن علاء) مى دانسته ارسال شده است و اين آقاى قاسم بن علاء را تنها پيره زنى گندم گون و مجهول الهويه كه مدعى آگاهى به چنين مسائلى بوده, مى شناخته است .

بنابراين نامه مورد بحث را بر او عرضه و از او درخواست تأييد يا تكذيب آن را مى كند. آن زن هم نامه را براى او تأييد مى نمايد .

پس همان طور كه ملاحظه مى كنيد همه اين مطالب, مجموعه اى از نادانى ها و جهالت هاست كه نمى توان به آن ها استناد يا اعتماد كرد .

علاوه بر اين هيچ كدام از آن ها ـ همان طور كه گفتيم ـ دلالت ندارند كه حضرت & در حال حاضر فرزند دارد .