تعریف دین و معضل تعدد

علی رضا شجاعی زند

نسخه متنی -صفحه : 29/ 17
نمايش فراداده

2. آن موضع كه به سبب ابتناى تعريف بر گزارش دينداران، نقطه ضعف تعريف جوهرى قلمداد مى‏شود يعنى قوم‏محورانه بودن تعريف شايد نقطه قوت تعريف كاركردى باشد; چرا كه ظاهرا اين نوع تعاريف بر گزارش ناظران بيطرف استوار است. اما نقيصه «مانعيت‏» در تعاريف اخير، در تعريف جوهرى تا حد زيادى جبران مى‏شود.

هرچند در مقابل رغبت جامعه‏شناسان به عرضه تعاريف كاركردى از دين، فيلسوفان دين به ارائه تعاريف جوهرى تمايل بيشترى نشان داده‏اند; اين مساله مانع از آن نبوده است تا جامعه‏شناسانى چون دوركيم در صور ابتدايى حيات دينى، به جستجوى ريشه واحدى براى اديان متعدد و باور دينى در جوامع مختلف برنخيزند. (26)

تعريف مبتنى بر «تجربه‏» يا مبتنى بر «تجلى‏»

تعاريفى از دين كه بر «تجربيات‏» درونى و شخصى تاكيد دارند، لزوما و تماما همان تعاريفى نيستند كه بر ابعاد فردى دين تصريح كرده‏اند. همچنين است وضع تعاريف مبتنى بر «تجليات‏» بيرونى دين كه نمى‏توان و نبايد آنها را همان تعاريف جمع‏گرايانه از دين تلقى كرد. هريك از اين دو نوع تعريف مى‏تواند بر هريك از ابعاد فردى يا جمعى «تجربه‏» دينى و آثار و پيامدهاى فردى يا جمعى «تجلى‏» دين اشاره داشته باشد; در عين حال، تفاوتهاى بارزى از جنبه‏هاى ديگر، ميان اين دو دسته تعريف وجود دارد.

دسته نخست، يعنى تعاريف مبتنى بر تجربه، اصولا بر نوعى تفهم، همدلى و مشاركت تكيه دارند و بر لزوم پديد آمدن يك احساس مشترك با موضوع مورد مطالعه خويش تاكيد مى‏نمايند; در حالى كه دسته دوم تعاريف كه ناظر بر عنصر تجليات دينى است، عمدتا به مشاهده و سنجشهاى عينى اهميت مى‏دهد و بر تحليل و تبيين استوار مى‏باشد.

تعاريف مبتنى بر «تجربه‏» دينى از پيش به ما مى‏آموزند كه هر دين به تنهايى موضوع مطالعه مستقلى است و از آنجا كه در يك موقعيت تاريخى و بستر فرهنگى خاص و بى‏همانندى تحقق يافته است، داراى خصوصيات منفرد و منحصر به خويش مى‏باشد و لاجرم امكان هرگونه مطالعه و ارزيابى بيرونى و تعميم‏دهى كلى راجع به دين را از جستجوگر آن سلب مى‏نمايد. به علاوه، رهيافت تجربه دينى خواهان آن است كه حوزه مورد نظر خويش را از هيمنه قواعد و داوريهاى علمى رها ساخته و از احتجاجهاى صرفا معرفتى آزاد نمايد تا عرصه كاملا متفاوتى براى تاملات همدلانه و تفسيرهاى معناكاوانه درباره دين فراهم آيد. اين در حالى است كه تعاريف مبتنى بر تجليات دينى بر پايه پيشفرضها و الزامات ديگرى استوار گرديده‏اند; از اين منظر، صورتهاى متنوع دين در جوامع گوناگون، داراى منشا و آثار نسبتا مشابهى است و همين امر، امكان مطالعات تبيينى و تطبيقى را با استفاه از روشهاى جارى در مطالعات تاريخى و جامعه‏شناختى براى پژوهشگران دين‏شناس فراهم آورده است.

از همين روست كه نوعا تعاريف متمركز بر تجليات دين، در ميان جامعه‏شناسان و مورخان رواج يافته است و در مقابل، متكلمان و مردم‏شناسان و بعضا فيلسوفان دين به سوى تعاريف منعطف به تجربه دينى كشيده شده‏اند.

تعريف «فردى‏» يا «اجتماعى‏» از دين

خاستگاه اولى و اصلى دين كجاست؟ آيا اين نيازها و كششهاى درونى فرد و ذهن سيال و خلاق نوابغ بشرى است كه از پيش خود به ابداع و آفرينش چيزى به نام دين مبادرت ورزيده‏اند يا الزامات زندگى جمعى و ضرورتهاى فرافردى اجتماع بوده است كه اين احساس نياز را در اعضاى خويش پرورانده و ديگرانى را به برآورده ساختن آن وادار نموده است؟ حتى اگر از فضاى انگاره‏اى، (Paradighm) كسانى كه دين را فرآورده بشرى مى‏شناسند، به درآييم و از منظر الهيون بدان نظر كنيم، باز اين سؤال همچنان باقى است و در جستجوى پاسخ.

با قبول منشا الهى براى دين (دست‏كم براى اديان توحيدى)، سؤال اين است كه آيا ابلاغ دين توسط رسولان الهى صرفا به منظور پاسخگويى به نيازهاى فردى بشر صورت گرفته است‏يا در راستاى فراهم آوردن مستلزمات حيات جمعى مؤمنان قرار داشته است؟ مخاطبان اين قبيل اديان، افرادند يا جوامع؟ اگر افرادند، پس حكمت انزال شرايع كه ناظر بر حيات جمعى و مناسبات گروهى پيروان است، چيست؟ و چرا دمار و هدم به سبب عصيان و بى‏دينى، بر سر تمامى يك قوم و ملت فرود مى‏آيد؟ و اگر هدف و خطاب دين، جوامعند، پس صواب و عقابى كه نوعا در اديان، افراد را بدان بشارت مى‏دهند و از آن مى‏ترسانند، براى چيست؟

براى پاسخگويى به اين سؤالات، تلاشهاى بسيارى شده است و پاسخهايى كمابيش قانع‏كننده و غالبا از نوع «هم اين و هم آن‏» نيز بدان داده شده است; (27) اما چنين نبوده است كه كسانى به سوى راه‏حلهاى «يا اين و يا آن‏» نروند.