و «حصرى»، (Exclusive) چيزى غير از تعاريف «حداقلى» يا «حداكثرى» است. در حالى كه تعاريف يادشده اخير بر دامنه شمول و گستردگى «مصاديق» خويش معطوفند، تعريف اشتمالى يا حصرى بر فراگيرى يا محدوديت «ابعاد» موضوع نظر دارد. بدين اعتبار، «اشتمالى» يا «حصرى» بودن تعريف به «موضوع» آن تعلق مىگيرد و حاكى از نگاه و تلقى كسى است كه آن تعريف را از موضوع ارائه داده است; در حالى كه «حداكثرى» يا «حداقلى» بودن، خصوصيتى است كه به خود «تعريف» مربوط مىشود و از اين امر ناشى مىگردد كه تا چه حد بر «جامع بودن» و يا «مانع بودن» تعريف تاكيد شده باشد. در تعاريف اشتمالى از دين كه عمدتا توسط متكلمان، آن هم متكلمان مسلمان ارائه گرديده است، دين نه تنها تجلىگاه تمامى عناصر «فكرى»، «عاطفى» و «رفتارى» بشر است، بلكه تمامى عرصههاى حيات «فردى» و «اجتماعى» وى را نيز در بر مىگيرد. اين تعاريف، در عين پذيرش فرض «جامعيت» براى دين، «جهانى بودن» و «جاودانگى» را نيز براى دين حق، مسلم مىگيرند. (23) در مقابل تلقى اشتمالى از دين، برداشتحصرى از آن وجود دارد كه رويكرد غالب در سنت مسيحى و فرهنگ غربى است. رولند رابرتسون نيز اين دو دسته تعريف از دين را به خوبى از هم بازشناخته است. از نظر او تعريف اشتمالى آن است كه در آن، دين به عنوان يك نيروى نافذ در حيات اجتماعى وارد مىشود و تا حد يك «ايدئولوژى دنيوى» ارتقا مىيابد; در حالى كه تعريف حصرى از دين، آن را به فعاليتهاى داراى جهت ارادى به سوى معنويت و ماوراءالطبيعه محدود مىسازد، .(Fallding ***:3) فالدينگ خود نيز به يك تعريف اشتمالى و بسطيافته از دين كه به جوهر معنوى و ماوراءالطبيعى آن آسيب نرساند، قائل است، .(Ibid) يواخيم واخ نيز از جمله كسانى است كه ضمن التفات به وجود اين دو نو رويكرد در مساله تعريف، جانب آن دسته از تعاريف دين را گرفته است كه به طور توامان به ابعاد نظرى (آموزهاى)، عملى (مناسكى) و تجليات اجتماعى (كاركردى) دين توجه نمودهاند. او معتقد است كه هريك از برداشتهاى حصرى و يكسويه از دين، تنها بخشى از حقيقت را بيان مىنمايند و با تاكيد بر يك بعد، ابعاد ديگر دين را از نظر دور مىدارند، .(Wach, 1944:17-34) ميان برداشت «حصرى» از دين، داشتن نگاه «بيرونى» نسبتبه آن و ابتناى تعريف بر اديان «محقق»، نوعى پيوند و بستگى وجود دارد و اتفاقا همگى نيز مولود خاستگاه به هم آميخته مسيحىغربى مىباشند. بسيارى از تعاريفى كه متفكران غربى از دين ارائه دادهاند، مصاديق روشنى از برداشت «حصرى» از دين هستند; بدين معنا كه آنان با نظر به انواع اديان تاريخى از منظرى بيرونى، بر بارزترين جنبه مشترك در آنها متمركز شده و تعريف خود از دين را در معناى محصور شده در همان بعد ارائه نمودهاند. اختلاف در روآورى به تعاريف اشتمالى يا حصرى از دين از آنجا ناشى مىشود كه براساس سنتهاى دينى رايج و روح حاكم بر آموزههاى هريك، دستهاى كمال دين را در آن ديدهاند كه هيچ امرى از آن خارج نماند و هيچ حوزه و قلمروى مستقل از آن تصور نشود، در حالى كه دسته ديگر، دين كامل را به اين معنا گرفتهاند كه در معناى حصرىاش كامل باشد و از قلمرو دين بيرون نيفتد.