2) دين و مترادفهاى آن - تعریف دین و معضل تعدد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تعریف دین و معضل تعدد - نسخه متنی

علی رضا شجاعی زند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

2) دين و مترادفهاى آن

هر لفظ به لحاظ معنايى كه بر آن بار مى‏گردد و فحوايى كه از آن فهميده مى‏شود، در دسته مشخصى از واژه‏هاى قريب‏المعنا جاى مى‏گيرد و با مجموعه اصطلاحات معينى ارتباط پيدا مى‏كند. با اين كه الفاظ با مرادفهايشان همنشينند و در كاربردهاى عاميانه نيز با تسامح به جاى هم استعمال مى‏شوند، ولى غالبا حاوى تباينهاى قابل اعتنايى هستند كه نمى‏توان آنها را در عبارتهاى دقيق علمى با همان تسامح به كار برد و با سهولت‏به هم تبديل كرد.

«دين‏» از چنين الفاظى است كه در عين دارا بودن معناى مشخص و ضيق، برحسب اعتبارهاى مختلف، معانى متفاوتى بر آن بار شده و بعضا، به خطا، با مفاهيمى متباين مترادف گرديده است. ما سعى داريم قبل از ورود به تعاريف دين، به منظور جلوگيرى از مغالطه‏هاى معنايى و احتراز از ارتكاب خطاهاى مصطلح، خطوط منفصل آن را با اصطلاحات قرين و مترادف روشن نماييم; در مسير اين پالايش معنايى، در نهايت‏به مفهوم روشن و خالص‏ترى از دين خواهيم رسيد كه پايه مبنايى ما در مباحث آتى خواهد بود.

دين و مكتب، (Rel. & Ideology)

مكتب و مرام در فارسى، نزديك‏ترين معادل براى Ideology (10) است. بدين اعتبار، نسبت ميان «دين‏» و «مكتب‏»، عموم و خصوص من‏وجه است. يعنى ممكن است‏برخى از اديان كامل‏تر، نقش يك مكتب و مرام دنيوى را به عهده گيرند و كاركردهاى ايدئولوژيك بيابند; اما به طور قطع نمى‏توان تماميت‏يك دين را در يك مكتب يا ايدئولوژى خلاصه كرد. (11) عده‏اى با قائل شدن به توسع در معناى دين و يا با اغماض از برخى ويژگيهاى ذاتى آن، به بهانه جلوگيرى از بيرون ماندن تعدادى از مصاديق از دايره تعريف، راه را براى ورود انواع «شبه‏دين‏» باز گذارده‏اند. اينان وجود بعضى قرابتهاى غير قابل ترديد ميان دين و ايدئولوژى را دليل بر هم‏ذات بودن اين دو گرفته و براى اثبات مدعاى خويش بر كاركردهاى مشترك آنها انگشت گذارده‏اند:

1. توانايى «بسيج‏» و «تشكل‏» مواليان در راستاى نيل به اهداف واحد;

2. مطالبه «ثبات قدم‏»، «تقلا» و «تضحيه‏» در راه آرمان و عقيده; و

3. واداشتن پيروان به «احترامى توام با تقدس‏» براى «بنيانگذاران‏» و «حاملان‏» آن عقيده.

چنانچه دين و ايدئولوژى را برحسب اين كه هر دو بر ابعاد «ارزشى‏» و «آرمانى‏» حيات انسانى تاكيد دارند، از يك جنس بدانيم، آنگاه فرآيند «عقلانى شدن‏»، ( Rationalization) ،«ايدئولوژى‏زدايى‏»، (Death of Ideology) ،«عرفى شدن‏»، (Secularization) و «تقدس‏زدايى‏»، (Desacralization) همه از يك مقوله خواهند بود. اما اگر دين و ايدئولوژى را برحسب اين كه يكى بر جنبه‏هاى «ماوراءالطبيعى‏» هستى تاكيد و تكيه دارد و ديگرى اهداف «دنيوى‏» را دنبال مى‏كند، از يكديگر متمايز شماريم، آنگاه فرآيند عقلانى شدن مفهوم عامى است كه ايدئولوژى‏زدايى و عرفى شدن، دو شاخه منشعب و متمايز آن خواهند بود.

به باور فلاسفه دين، تفاوت ميان دين و ايدئولوژى چنان ريشه‏اى و قابل اعتناست كه در صورت آشكار شدن، همسانيهاى آنان نيز به يكباره فرو مى‏ريزد و هريك در بستر خويش معناى ديگرى مى‏يابد. آنچه دين را از ايدئولوژى جدا مى‏سازد و بر وسعت و دامنگيرى آن مى‏افزايد، افتراقى است كه ميان «غايات‏» اين دو وجود دارد. در حالى كه غايت‏الغايات ايدئولوژى‏ها، «آبادى دنيا» براى كاميابى هم‏انديشان است، اصولا دين، حتى اديان دنياپذير، نظر به «دنياى ديگر» دارند. C,J.A روش ديگرى را براى فرار از اين ابهام و تخليط پيشنهاد مى‏كند. او مى‏گويد براى اين منظور لازم است كه بر خصايص نوعى، (Typical) اديان مثل «اجراى مناسك عبادى‏» تاكيد نمود; هرچند كه ممكن است اين جنبه در بعضى از اديان نقش محورى نداشته باشد، .( Britannicana, Vol 26:509) ديگرانى هم بوده‏اند كه بر وجود «ايده‏هاى متعالى‏»، ( Transcendence) توام با «تقدس‏»، (Sacredness) و نگاه «غايت‏نگرانه‏»، (Ultimacy) در دين به عنوان وجوه اصلى تمايز دين از انواع مكاتب، (isms) تاكيد نموده‏اند. (12) استارك و بيندبريج علاوه بر داشتن نگره «آن جهانى‏»، (Otherworldly) ،اعتقاد به «ماوراءالطبيعى‏»، (Supernatural) را به عنوان شاخص ذاتى و مميز دين معرفى كرده‏اند; هرچند كه يينگر به دليل وجود برخى اديان «غير ماوراءالطبيعه‏گرا»، ( Nonsupernaturalistic) با اين راى مخالفت كرده است، .(Roberts, 1990:9) رودلف اتو و آندريو گريلى عنصر جداكننده دين از شبه دين را «احساس هيبت‏»، (Feeling of awe) و نسبت‏به امر مقدس ديده‏اند، .(Ibid:6) برخى نيز فصل مفارق ميان اين دو مقوله قرين را در عنصر «ايمان‏» يافته‏اند. از نظر آنان، «ايمان‏» حاوى جوهر خاصى است كه با ملحوظ داشتن معناى خالص و دقيقش، تنها به باورداشتهاى دينى تعلق مى‏گيرد و به كار بردن آن براى بيان وابستگيهاى مرامى و دلبستگيهاى عاطفى به آن از دقت كافى برخوردار نمى‏باشد. گيرتس مهم‏ترين ويژگى مميز براى «دين‏» را «ايمان‏» مى‏داند و معتقد است كه دين با تمسك به ايمان تلاش مى‏كند آموزه‏ها و فرمانهايش را به گونه‏اى حقيقى و يقين‏آور و به دور از رواداشتن هرگونه شك و ترديدى تثبيت نمايد و همين امر موجد قدرت تاثيرگذار دين در قياس با علم و انواع مكاتب شبه‏دين مى‏باشد، .(Hamiltion 1995:160)

/ 29