ارنست تروئلچ در گونهشناسى خود از سازمانيابى جمعى دين، نوع ديگرى را با عنوان Denomination معرفى كرده است كه ما مناسبترين معادل را براى آن در زبان فارسى، «مذهب» يافتيم. (17) قطعنظر از معادلهاى انگليسى اين دو مفهوم، معمولا «دين» و «مذهب» در كاربردهاى غيرفنى و عاميانه فارسىزبانان به مثابه بديل يكديگر به كار مىروند. اين سادهگزينى و تبديل نابجا، نهتنها ما را از در اختيار داشتن اصطلاحات متعدد با معانى متفاوت محروم مىسازد، بلكه در بسيارى از موارد موجب خلط مفاهيم و دشوارى تفاهم متقابل نيز گرديده است. «دين» به عنوان معادل Religion ،مفهوم فراگيرى است كه به كليت دين، قبل از تجلى خارجىاش تعلق مىگيرد. برحسب چنين تعبيرى، تا زمانيكه برداشتها و تلقيهاى متفاوت از دين واحد، در قالب گروههاى كلامى مجزا، شكل نگرفته و رسميت اجمالى و تفصيلى نيافته است، چيزى به عنوان «مذهب» نيز هنوز به ظهور نرسيده است. تحقق بيرونى دين، در چارچوب يك «كليسا»ى واحد صورت مىگيرد; ولى با بروز انشعاب در ساختار كليساى واحد، مذاهب، (Denominations) گوناگونى كه هريك انحصارا داعيه اصالت و راستدينى، (Orthodoxical) دارند، سر بر مىآورند. بر اين اساس، مذهب نه مرادف و نه قسيم دين است; بلكه نوع خاصى از تجلى خارجى آن در ميان پيروان مىباشد. توكويل با عنايتبه همين تمايز است كه در كتاب دمكراسى در آمريكا، سبب و نتيجه دمكراسى در آن جامعه را ناشى از وجود «مذاهب متعدد» در آمريكا دانسته است. شرايطى كه جوامع اروپايى، تحتسيطره كليساى واحد كاتوليك يا پروتستان فاقد آن بودند.
دين و الهيات، (Rel. & Theology)
«الهيات» را معادل كلمه Theology گذاردهاند. ريشه اين لغت، يونانى است و از تركيب دو كلمه theos به معنى خدا و logos به معنى شناختيا تفكر منطقى پديد آمده است كه بر روى هم به مفهوم «تفكر منطقى درباره خدا» معنا مىدهد. البته در بعضى عبارات، «كلام» معادل مناسبترى براى آن است. بايد دانست كه «الهيات» مفهومى فراگيرتر از «كلام» دارد; بدين معنا كه در حالى كه كلام به يك دين خاص اختصاص مىيابد، الهيات مىتواند به چند دين همريشه تعلق گيرد. دين و الهيات به اعتبارى هر دو وسيلهاند; ليكن دين وسيلهاى اشرف از الهيات است. چرا كه الهيات ابزار «ديندارى» است و دين، راه «رستگارى». اهميت و نقش الهيات در دين از دو جنبه است: 1. به جهت تاثيرى كه فكر و نظر بر «عمل» دارد و نقشى كه بر نيت و «قصد عمل» مىزند. چرا كه اصل در دين، عمل و قصد عمل است. 2. به جهت مقابلهاى كه با بدعتها و انحرافات در دين مىكند. در سنتهاى دينى، رويكردهايى وجود داشته كه نسبتبه الهيات، بىعنايت و حتى بدگمان بودهاند. در سنت مسيحى تمايلات «ضد الهياتى» همراه با جريانهاى «اصلاحگرى دينى» رشد كرد و به تبع آن، هيمنه انديشه ارسطويى بر سنت مسيحى، به نفع رويكرد اشراقى افلاطونى فروكاسته شد. الهيات مسيحى پس از ضربه اصلاحگرى، از سوى سنت ايدهآليسم آلمان و رويكردى كه از پس شلاير ماخر راه افتاد و بر بعد «تجربه بيش از «باور دينى»، (Religious believe) تاكيد داشت، نيز مورد ترديد و هجمه جدى واقع شد. در ادوارى از تاريخ اسلام نيز تمايلات اشراقى و شهودى در ميان خواص، بر معرفتبرهانى دين پيشى گرفت; ليكن هيچگاه غلبه تام در ميان قاطبه مسلمانان پيدا نكرد. اديان ابتدايى يا اساسا فاقد جنبههاى معرفتىشناختى بودهاند و يا اين بعدشان در مقايسه با جنبههاى مناسكى و رفتارى آن دين، كماهميتتر بوده است.
دين و ماوراءالطبيعه، (Rel. & Supernatural)
مكگوئر معتقد است كه اصولا معتقدان به تعاريف ««ماهوى»، (Substantive) در جهانشناسى، (cosmology) خويش به انقسام ثنوى «طبيعى/ ماوراءالطبيعى»، (Natural/Supernatural) از هستى مىرسند و جوهر دين را نيز در هستى ماوراءالطبيعى مىيابند; اين در حالى است كه قائلان به تعاريف «كاركردى»، (Functional) بر انقسام «عرفى/قدسى»، ( ،آن هم در ذهن و تلقى معتقدان و نه در هستى خارجى پاى مىفشارند، .( McGuire 1981: 4-9) با اين تعبير، «ماوراءالطبيعه» و «امر قدسى» دو امر متمايز و مبتنى بر فروضى متباين مىباشند، گرچه ترادف قريبى ميانشان جارى است و بعضا از سر تسامح به جاى يكديگر به كار مىروند. (18)