4) رهيافتهاى نظرى در تعريف دين - تعریف دین و معضل تعدد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تعریف دین و معضل تعدد - نسخه متنی

علی رضا شجاعی زند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

از پيش روشن است كه پاسخهاى روان شناسان درباره «از كجايى‏» و «چرايى‏»هاى دين، ناظر به فرد انسانى است و پاسخ جامعه‏شناسان، از جامعه انسانى برخاسته و به آن نيز برمى‏گردد. در عين حال، چنين نيست كه اين قاعده كلى در هيچ‏جا نقض نشده باشد يا منحصر به جامعه‏شناسان و روان‏شناسان باشد. به هر صورت، آنچه مهم است، آن است كه در تعريف و تبيين دين، ثقل نگاه برخى از دين‏پژوهان به سوى فرد منعطف بوده و آن را محمل و محمول دين شمرده‏اند و برخى ديگر بر اجتماع تاكيد داشته و مسائل و مقولات آن را در بستر جامعه پى‏جويى كرده‏اند.

معمولا براى نشان دادن شدت افتراق ميان اين دو ديدگاه متفاوت، از تعريف وايتهد در يك سر طيف و تعريف اسميت در سر ديگر آن استفاده مى‏نمايند. در حالى كه وايتهد، دين را آن چيزى مى‏داند كه فرد در تنهايى و خلوتش به آن مى‏پردازد، اسميت آن را يك الزام جمعى، و كمتر يك انتخاب و تعلق خاطر شخصى به حساب مى‏آورد. رابرتسون اسميت صراحتا با كسانى كه دين را منبعث از تمايلات فردى و كششهاى درونى مى‏دانند و يا كاركردهاى آن را نجات و رستگارى روح فردى مى‏شناسند، سخت مخالف است و معتقد است ريشه و خاستگاه دين، گروه است و اثر و دستاورد آن، به جماعت تعلق دارد، .(Hamilton, 1995:97)

پاسخ يينگر به اين مساله به گونه ديگرى است. او مى‏گويد اگر چه دين نيازهاى اساسا روانى بشر را برآورده مى‏سازد، با اين حال، يك پديده اجتماعى است; چرا كه به نظر او باورداشتهاى شخصى تا وقتى كه تعلق اجتماعى نيافته‏اند، نمى‏توانند موجد يك دين باشند. او نتيجه مى‏گيرد كه دين، هم به نيازهاى فردى و هم به ضرورتهاى اجتماعى پاسخ مى‏دهد، .(Ibid:118) هانرى برگسن نيز با همين تلقى مدعى است: چه دين را به صورت ذاتى و چه به تبع، اجتماعى بدانيم، به هر حال نقش اجتماعى آن غير قابل ترديد و ناديده گرفتن است (برگسن/ حبيبى، 1358:8).

4) رهيافتهاى نظرى در تعريف دين

تا بدينجا به سه دسته از عوامل تنوع بخش در تعريف دين پرداخته شد. نخست تاثير حوزه‏هاى مختلف دين‏پژوهى و منظرهاى متفاوت مطالعه بر تنوع پيدا كردن تعاريف و سپس اثر كم‏دقتيهاى رايج در تميزگذارى روشن ميان دين و مفاهيم مترادف و نزديك كه سهوا موجب بروز معضل تعدد مى‏گردد و بالاخره توجه دادن به عامل اتخاذ مبادى و مقاصد مختلف در تعريف كه مى‏توانند قالبهاى گونه‏گونى را براى ابتناى يك تعريف عرضه نمايند. اينك و در بخش پايانى اين بررسى، به مهم‏ترين عامل ايجاد تنوع و تعدد در تعريف دين، يعنى «رهيافتهاى نظرى‏» اشاره مى‏شود.

همچنان كه در مطلع مقال نيز اشاره گرديد، نسبت ميان «تعريف‏» و «تبيين نظرى‏» يك موضوع چنان وثيق و محرز است كه با واكاوى دقيق، براحتى مى‏توان از يكى به ديگرى رسيد. هرچند كه شرط نخست راهيابى انديشه‏هاى مختلف به يكديگر و ممكن شدن تضارب و چالش، وجود مفاهيم و مبادى مشترك و تعريف متفق‏عليه درباره يك موضوع مى‏باشد; با اين حال، تعاريف ارائه شده از دين به شدت تفريدى و غيرقابل امتثال و پذيرش همگانى است و صبغه پررنگى از رويكرد ويژه و اختصاصى تعريف‏كننده را با خود دارد.

در اين بخش تلاش شده است تا با مرورى بر مهم‏ترين رهيافتهاى نظرى مطرح و شناخته شده در مطالعات دين‏پژوهى، نقطه تاكيد و تمركز هريك را كه باعث متمايز شدن مسير از سرآغاز تعريف تا نهايت تبيين گرديده است، كشف و معرفى نماييم.

تحويل‏گرايى، (Reductionism)

«تحويل‏گرايى‏» يكى از گرايشهاى شايع در تعريف و تبيين پديده‏هاى پيچيده‏تر اجتماعى و فرهنگى است. در اين رهيافت اين تمايل وجود دارد كه موضوع موردنظر، نه به مثابه يك پديده اصيل و قابل توجه، بلكه به عنوان تجلى و تظاهرى از عوامل بنيادى و شناخته‏شده‏تر نزد عالمان قلمداد گردد; لذا در تعريف و تبيين چنين پديده‏هايى، تلاش مى‏شود تا با كنار زدن لايه‏هاى رويين و صورت ظاهرى پديده مورد مطالعه، به كنه و بنيان آن‏كه ريشه در پديده‏هاى ديگرى دارد، دست‏يافت و رابطه نهفته ميان آن «جذور» و اين «شاخسار» مكشوف گردد. از همين رو، مشرب تحويل‏گرايى در بحث از دين سعى دارد باور دينى را از طريق ارجاع به مبادى غيردينى مانند «وضع روانى افراد»، «مقتضيات اجتماعى‏»، «شرايط اقتصادى‏» و «مناسبات قدرت‏» و غيره تبيين نمايد. (28)

تعاريف تحويل‏گرايانه از دين را به دوره آغازين مطالعات دين‏پژوهى در غرب، كه به شدت متاثر از انديشه‏هاى «پوزيتيويستى‏» است، نسبت مى‏دهند. از آنجا كه نگره اثباتى هيچ‏گونه اصالت و اعتبارى براى تعلقات لاهوتى بشر قائل نبود و بر پايه مفروضات خشك «سيانتيستى‏»، هرگونه گرايش دينى را نوعى انحراف و رجعت‏به مرحله «كودكى بشر» مى‏دانست، در بررسى چرايى و چگونگى دوام و رواج باور دينى در مرحله اثباتى حيات بشر، به مثابه يك پديده نامتعارف و مرضى، به جستجوى اسباب به وجودآورنده آن در مبادى و منابع ديگر برخاست.

/ 29