كاركردگرايى، (Functionalism) - تعریف دین و معضل تعدد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تعریف دین و معضل تعدد - نسخه متنی

علی رضا شجاعی زند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در اين تعريف، ردپاى گرايش تحويل‏گرايانه فوئرباخى كاملا مشهود است. در بيان مشهور ديگرى كه از ماركس منقول است و به دشوارى بتوان آن را تعريف دين قلمداد كرد، نگرش كاركردى غلبه دارد. ماركس در معرفى دين به عنوان «افيون توده‏ها»، (people of Opium) در واقع، به كاركردهاى آن براى طبقات حاكم در «حفظ وضع موجود» نظر داشته است. برداشت و بيان نخست وى از دين را از آن‏رو تحويل‏گرايانه دانسته‏اند كه در تعريف و تبيين دين، به سراغ پديده‏ها و عوامل خارج از آن رفته و وجود هرگونه تعدد و تنوع در آموزه‏ها و تجربيات تاريخى اديان مختلف جهانى را ناديده انگاشته است و آن را در جهت تاييد و تثبيت ايده ماترياليسم تاريخى و تئورى نزاع طبقاتى به كار گرفته است. تعاريف افيونى از دين كه براساس صورت خاصى از دين مسيحيت و برهه تاريخى قرن هجدهم و خاستگاه اروپايى آن شكل گرفته است، در توصيف و تبيين بسيارى از مصاديق ديگر باور دينى در دوره‏هاى تاريخى متفاوت و جوامع مختلف كه بعضا حامل ويژگيهاى مورد اشاره اين رويكرد نمى‏باشند، ناتوان است. (31)

كاركردگرايى، (Functionalism)

كاركردگرايى رهيافتى است كه بايد ريشه‏هاى آن را در فايده‏گرايى، ( Utilitarianism) جست. (32) راسل بستر نظرى مكتب اخير را در شكاكيت پيرهو (متوفاى 275ق. م.) مى‏داند كه تشكيك در واقع‏نمايى «حواس‏» را به «منطق‏» و «اخلاق‏» نيز تسرى داد. با محال دانستن تشخيص رجحان فعلى بر فعل ديگر از طريق براهين عقلى و ارزشيابى اخلاقى، لاجرم تنها حجت ترجيح و يكتا راه بيرون شدن از سرگردانى، كشف «فوايد»، ( Utility) مترتب بر آن در «عمل‏»، (Practic) خواهد بود. (راسل/دريابندرى، 1365: 40339)

كاركردگرايى يكى از مكاتب سازگار و ملائم با تبيين‏هاى جامعه‏شناسانه است و به همين‏رو در جامعه‏شناسى از محدوده يك مكتب و يك رويكرد نظرى پا فراتر نهاده است و در پس زمينه تئوريك غالب نظريه‏هاى جامعه‏شناختى، ردپايى از آن را مى‏توان يافت.

دو انگيزه و عامل متفاوت، شكل‏دهنده جريان گسترده كاركردگرايى در مطالعات دين‏پژوهى بوده است:

1) تعلق نظرى دين‏شناس به رهيافت كاركردگرايانه.

2) ترجيح و تمايل هوشيارانه صاحب‏نظر، در انتخاب سؤالات آسان‏تر درباره دين كه نوعا در اين رهيافت مطرح و پاسخ داده مى‏شود.

براى دين‏پژوه آشنا با پيچيدگيهاى مربوط به مساله «جوهر» و «معنا»ى دين و آگاه از تلاشهاى بى‏سرانجام صرف شده در جستجوى يافتن پاسخ براى «چيستى‏» آن، رهيافت كاركردگرايى نه يك انتخاب تئوريك، بلكه نوعى اعلام انصراف از پيمودن راههاى دشوار بوده است. در چارچوب نظرى اين رهيافت، سؤالاتى درباره «كاركرد»هاى فردى و اجتماعى دين و «چرايى‏» آن مطرح مى‏شود كه نوعا پاسخهاى در دسترس‏ترى دارند. كاركردگرايان در پاسخ سؤال نخست‏به بحث از آثار و پيامدهاى دين و مناسبات آن با ديگر حوزه‏هاى اجتماعى مى‏پردازند و در پاسخ سؤال دوم به جاى بررسى منشا و علل موجده دين، به علل غايى آن كه بازگشت معكوسى به همان كاركردهاى دين مى‏باشد، تمايل نشان مى‏دهند. براون و مالينوفسكى از مردم‏شناسان كاركردگرا و مخالف جستجو و كنكاش خاستگاه و ريشه‏هاى دينند. رادكليف براون مى‏گويد: «ما با سرچشمه‏هاى دين كارى نداريم; بلكه تنها به كاركردهاى اجتماعى آن نظر داريم. يعنى مى‏خواهيم بدانيم كه دين در شكل‏گيرى و نگهداشت نظم اجتماعى چه نقشى بازى مى‏كند.»، (Hamilton, 1995:114)

مصداق روشن چنين تمايلى را مى‏توان در مكتوبات برخى از دين‏پژوهان كلاسيك مشاهده كرد. اين تلقى كه دين «فرآورده‏»اى بشرى است و تكون آن مرهون نيازهاى اجتماعى و فردى بشر است، رويكرد شناخته‏شده‏اى است كه به اين متفكران كلاسيك تعلق دارد. فوئرباخ، ماركس، دوركيم و فرويد چهره‏هاى شاخص اين رويكردند كه به جاى تلاش در جهت كشف علل موجده، به سراغ علل غايى دين رفته‏اند. البته دسته ديگرى از قائلان به كاركردهاى دين نيز وجود دارند كه بى‏آنكه خود را درگير غور در بحثهاى منشا و غايت دين نمايند، به بحث از كاركردهاى اجتماعى دين پرداخته‏اند. ماكس وبر و تالكوت پارسونز را بايد از اين جمله به شمار آورد. وبر مى‏گويد: شناخت جوهر دين براى ما مهم نيست; آنچه مهم است، مطالعه شرايط و آثار نوع خاصى از رفتار اجتماعى است.، ( Robertson, 1970:34) در عين حال، دسته سومى را مى‏توان يافت كه در پرداختن به بحثهاى ريشه و منشا دين، موضع و مشى كاملا متفاوتى با دسته نخست دارند; ليكن على‏رغم آن به كاركردهاى فردى و اجتماعى دين اذعان كرده و بر اهميت آن در بقاى دين تاكيد نموده‏اند. (33) اين تنوع خاستگاه در ميان قائلان به رهيافت كاركردى دين، خود بيانگر «فرامكتب‏» بودن نگره كاركردى در جامعه‏شناسى دين است. پس بايد اعتراف نمود كه تعريف و تبيين «كاركردى‏» از دين، نمى‏تواند شاخص كاملا روشنى براى متمايز ساختن گرايشهاى مختلف در مطالعات دين‏پژوهى باشد.

/ 29