تعریف دین و معضل تعدد

علی رضا شجاعی زند

نسخه متنی -صفحه : 29/ 7
نمايش فراداده

تعريف دين نزد تاريخنگاران

در مطالعات تاريخى دين، مساله تعريف دين جايگاه محرز و مشخصى ندارد. اين نوع مطالعات، سير وقايع و حوادث در اجتماع پيروان و جريان تحولات فرهنگى، اجتماعى و سياسى پيرامون يك باور و گرايش جمعى را از نگاه يك ناظر بيرونى بررسى و گزارش مى‏كند. اين كه مطالعه كدام پديده در دل تاريخ، عنوان «تاريخ دين‏» را پيدا مى‏كند، برحسب تعريفى است كه مورخ از دين دارد و در عين حال، بسته به اهميتى است كه براى آن قائل است. اگر بر چنين گزينشى شاخصها و معيارهايى حاكم باشد، به جهت اتكاى بر تشخيص مبتنى بر سليقه و گرايشهاى مورخ، غير قابل تعميم است و از اين رو، هيچ استنباطى از آن براى «تعريف دين‏» نزد مورخان جايز نيست. البته اين مدعا منكر آن نيست كه علاوه بر «موضوع‏»، «مصداق‏» و «دامنه » يك مطالعه تاريخى نيز، اعم از تطبيقى يا موردى، نزد تاريخنگار مشخص و از پيش تعيين شده است.

تعريف دين نزد مردم‏شناسان

مردم‏شناسان اگرچه پيشگام مطالعات دين‏پژوهى‏اند، هيچ‏گاه كار خويش را با «تعريف دين‏» آغاز نكرده‏اند. جدى شدن مساله تعريف دين در ذهنيت دين‏پژوهان، خود در واقع پيامد و نتيجه مطالعات مردم‏شناسى است، نه مطلع و مقدمه آن. انبوهى و تنوع گزارشهاى اين پويشگران فرهنگى در كشف و انتقال باورها و عقايد و آداب و مناسك مردمان ابتدايى و معرفى اشياء، مكانها و زمانهاى مقدس در اقوام مختلف باعث گرديد تا نسل دوم دين‏پژوهان كه عمدتا از ميان جامعه‏شناسان برخاستند، با اين پرسش بنيادى مواجه شوند كه اساسا «دين چيست؟» و شاخه‏هاى تشخيص و تميز «دين‏» از سنن، فولكلور، عرف و مقررات قومى و مرامهاى سياسى و اجتماعى كدام است؟ تلاش مردم‏شناسى بيش از آن كه در مساله «تعريف دين‏» متوقف بماند، در راه كشف «ريشه‏»هاى آن در ميان اجتماعات نخستين و شناسايى مراحل «تحول‏» آن در طول تاريخ بشر، صرف شده است و طبعا در اين راه، صورتهاى مختلفى از گرايشهاى قدسى انسانها را به عنوان «دين‏» معرفى كرده است.

تعريف دين نزد روان‏شناسان

روان‏شناسى از دو جهت‏به حوزه مباحث دين‏پژوهى وارد شده است: يكى در تلاش براى پاسخ گفتن به پرسش «ريشه دين‏» و «منشا ديندارى‏»، و ديگرى در بررسى «آثار و تبعات ديندارى‏» در شكل‏دهى به احساسات و عواطف فردى و در متمايز ساختن سنخهاى شخصيتى و همچنين تاثيرى كه ايمان دينى بر سلوك و رفتار فردى بر جاى مى‏گذارد. روان‏شناسان دين بنا بر مقتضاى سرفصلهاى مورد مطالعه خويش، طبعا نمى‏توانند از كنار مساله تعريف دين بى‏تفاوت بگذرند; اگرچه توقف و مكث جامعه‏شناسان و فيلسوفان دين در اين بحث، طولانى‏تر و مبسوطتر از آنان است.

تعريف دين نزد جامعه‏شناسان

پارسونز مى‏گويد: مساله «تعريف دين‏» نقش مهمى در توسعه جامعه‏شناسى دين داشته است. شايد بتوان گفت كه جامعه‏شناسى دين حاصل تلاشهاى اوليه‏اى است كه به منظور تعريف موضوع دين صورت گرفته است، .(Turner, 1983:39) جامعه‏شناسان دين، در مقايسه با متفكرانى كه در ديگر رشته‏ها به مطالعه دين اشتغال دارند، اهتمام بيشترى را صرف تعريف دين كرده‏اند. هرچند اين مساله در ديگر حوزه‏هاى دين‏پژوهى نيز مورد توجه بوده است، اما تنها در مطالعات جامعه‏شناختى دين است كه از اهميتى اصلى و جايگاهى محورى برخوردار بوده و ادبيات درخور توجهى پيرامون آن گرد آمده است. نقاش نظرى جامعه‏شناسان و فيلسوفان بر سر «تعريف دين‏»، رويكردهاى مختلف «عقل‏گرا»، «شهودى‏»، «كاركردى‏»، «تحويل‏گرا»، «پديدارى‏» و «وجودى‏» را شكل داده و مناظرات و مجادلات نظرى فراوانى را دامن زده است. رابرتسون مى‏گويد كه چون تلاشهاى جامعه‏شناسان براى دستيابى به يك تعريف واحد و مشترك از دين، تا دهه پنجاه به جايى نرسيد، كسانى مثل لنسكى و گلاك به منظور رفع مشكل در تحقيقات تجربى و كاربردهاى عملى به سمت مشخص نمودن ابعاد «ديندارى‏»، (Religiosity) تمايل پيدا كردند.، .( Robertson, 1970:51)