به هرحال، تفصيل فوق درباره بدعت از آن روست كه بر تغاير دو مفهوم فقهى و معاصر «سنت» تاكيد شود. مفهوم معاصر سنت ناظر به مجموعهاى از دانشها، بويژه دانش سياسى، است كه به همراه نظامى حاكى از موقعيت تاريخى و معرفتشناختى خود، اكنون در «آنجا» يعنى نقطهاى «خارج» از تمدن جهانشمول جديد قرار دارد. مجموعهاى از دانش سياسى كه خود، زمانى نو بوده و اينك كهن مىنمايد. سنت در اين مفهوم، هيچ تقابلى با بدعت و حرمت آن ندارد، بلكه امرى عرفى و تاريخى است كه سخن در روش كشف دوباره اين تاريخ و اين گذشته، و باز يافتن آن است.
روششناسى سنتى، بنا به ماهيتخاص خود و با تكيه بر سنتبه مثابه عنصر بنيادين زندگى و جامعه، قادر به غيريتسازى و تمايزگذارى بين شناسنده و فاعل شناسا نيست و به ضرورت، با دو معضل روششناختى مواجه است: نبود انديشه انتقادى و فقدان چشمانداز تاريخى. طبيعى است كه اين وضعيت، نتيجهاى جز تكرار بىتذكر سنت و چرخيدن در دايره بسته احياى متون نخواهد داشت. اما اين سنت چيست و چه ويژگيهايى دارد؟ به تعبير ديگر، ويژگى عام سنتسياسى مسلمانان كدام است؟
سنتسياسى، در واقع، امرى است كه قواعد انديشه و عمل سياسى ما را تا مواجهه با تجدد اروپايى به هم پيوند مىزند. آنچه اين پيوند را حفظ و محكم مىكند، ويژگيهاى خاصى است كه در درون اين سنت وجود دارد و به اعتبار ماهيت، به دو دسته ويژگيهاى صورى و ماهوى تقسيم مىشود. در سطرهاى ذيل به اجمال، به اين ويژگيها اشاره مىكنيم.
نخستين ويژگى صورى سنتسياسى ما، گذشتهگرايى و تكرارپذير بودن آن است. البته تكرار مفهوم زمان را تداعى مىكند و يا عين زمان است. سنت چيزى است كه در ذات خود، گاهى، ملازم كنترل زمان است. مىتوان گفت كه وجه غالب سنت، جهتگيرى به سمت گذشته است و چنان ساخته شده است كه نفوذ عظيمى بر سازماندهى حال و آينده دارد. بدين ترتيب، سنت هر چند مخالف مطلق تغيير نيست، اما شدت و جهت تغييرات سياسى را در جامعه اسلامى كنترل و تعيين مىكند. جريان جدال ميان متقدمان و متاخران، و نيز هواداران قديم و جديد در چند دهه اخير، حضور زنده و زاينده سنت در تحولات سياسى جامعه ما را نشان مىدهد. اين وضعيت، چنانكه برتران بديع بدرستى نشان مىدهد، ويژگى خاصى به تجربه تجدد در كشورهاى اسلامى داده و مسير اين «تجربه» را از «تجدد اروپايى» متمايز نموده است. (19)
ويژگى مشخص سازمانى و نظم ارگانيگ، يكى ديگر از ويژگيهاى صورى سنتهاست: آنها همانند يك موجود زنده، رشد و توسعه يافته، ضعيف مىشوند و مىميرند. البته سنتها، از جمله سنتسياسى مسلمانان كه آثار و مدارك مكتوب دارد، عمرى طولانى دارند و سخن از مرگ آنها نيز هرگز به معناى نابودى تمام عيار نيست; بلكه تنها از نظر ناپديد مىشوند، ولى در حلقههاى ممتد تناسخ، در گذر زمان، به كرات باز پرداخت مىشوند. بنابراين، چنانكه آنتونى گيدنز اشاره مىكند، سخن از انسجام و «اصالت» ويژه يك سنت، مهمتر از طول عمر يا قدمت آن است. (20)
سنتسياسى ما واجد يك «حافظه جمعى»ء است كه جريانهاى مختلف انديشه سياسى را در خود ادغام نموده و هويت كلى خاصى پيدا كرده است. قواعد تعريفشدهاى دارد و، چنانكه اشاره خواهد شد، صورتبندى معينى از انديشه درباره حقيقت و حقانيت ارائه مىدهد. اين سنت، به همراه حافظه خود، فرآيند اجتماعى فعالى است كه به طور مداوم به باز توليد گذشته مىپردازد و در تلاش مستمر براى پيوند حال و گذشته، اقدام به تفسير و بازپرداخت ممتد هويت مىكند. سنت و هويتبرساخته آن، طبعا امرى هنجارى، غيريتآفرين و مسئوليتساز است. انديشه سنتى زمانى كه زنده، بالنده و بىرقيب است، در درون خود تكثرپذير، منطقى و عقلانى مىنمايد، اما هر اندازه ضعيفتر شود و دستخوش كسوفى دلهرهآور گردد، انگيزههاى احساسى و ايدئولوژيك آن تقويت مىگردد (21) . اين وضعيت كه در بسيارى از جوامع اسلامى تجربهاى رايج است، شرايط فرهنگى و اجتماعى خاصى آفريده است كه در چارچوب آن، هرگونه ارزيابى انتقادى سنت دشوار شده و تحقيقات علمى، به ضرورت، در بنبست مواضع ايدئولوژيك فرو غلتيدهاند.