سنت و تجدد، دو الگوی معرفت شناختی در تحلیل دانش سیاسی مسلمنان

داود فیرحی

نسخه متنی -صفحه : 13/ 7
نمايش فراداده

به هرحال، تفصيل فوق درباره بدعت از آن روست كه بر تغاير دو مفهوم فقهى و معاصر «سنت‏» تاكيد شود. مفهوم معاصر سنت ناظر به مجموعه‏اى از دانشها، بويژه دانش سياسى، است كه به همراه نظامى حاكى از موقعيت تاريخى و معرفت‏شناختى خود، اكنون در «آنجا» يعنى نقطه‏اى «خارج‏» از تمدن جهانشمول جديد قرار دارد. مجموعه‏اى از دانش سياسى كه خود، زمانى نو بوده و اينك كهن مى‏نمايد. سنت در اين مفهوم، هيچ تقابلى با بدعت و حرمت آن ندارد، بلكه امرى عرفى و تاريخى است كه سخن در روش كشف دوباره اين تاريخ و اين گذشته، و باز يافتن آن است.

روش‏شناسى سنتى، بنا به ماهيت‏خاص خود و با تكيه بر سنت‏به مثابه عنصر بنيادين زندگى و جامعه، قادر به غيريت‏سازى و تمايزگذارى بين شناسنده و فاعل شناسا نيست و به ضرورت، با دو معضل روش‏شناختى مواجه است: نبود انديشه انتقادى و فقدان چشم‏انداز تاريخى. طبيعى است كه اين وضعيت، نتيجه‏اى جز تكرار بى‏تذكر سنت و چرخيدن در دايره بسته احياى متون نخواهد داشت. اما اين سنت چيست و چه ويژگيهايى دارد؟ به تعبير ديگر، ويژگى عام سنت‏سياسى مسلمانان كدام است؟

سنت‏سياسى، در واقع، امرى است كه قواعد انديشه و عمل سياسى ما را تا مواجهه با تجدد اروپايى به هم پيوند مى‏زند. آنچه اين پيوند را حفظ و محكم مى‏كند، ويژگيهاى خاصى است كه در درون اين سنت وجود دارد و به اعتبار ماهيت، به دو دسته ويژگيهاى صورى و ماهوى تقسيم مى‏شود. در سطرهاى ذيل به اجمال، به اين ويژگيها اشاره مى‏كنيم.

ويژگيهاى صورى سنت

نخستين ويژگى صورى سنت‏سياسى ما، گذشته‏گرايى و تكرارپذير بودن آن است. البته تكرار مفهوم زمان را تداعى مى‏كند و يا عين زمان است. سنت چيزى است كه در ذات خود، گاهى، ملازم كنترل زمان است. مى‏توان گفت كه وجه غالب سنت، جهت‏گيرى به سمت گذشته است و چنان ساخته شده است كه نفوذ عظيمى بر سازمان‏دهى حال و آينده دارد. بدين ترتيب، سنت هر چند مخالف مطلق تغيير نيست، اما شدت و جهت تغييرات سياسى را در جامعه اسلامى كنترل و تعيين مى‏كند. جريان جدال ميان متقدمان و متاخران، و نيز هواداران قديم و جديد در چند دهه اخير، حضور زنده و زاينده سنت در تحولات سياسى جامعه ما را نشان مى‏دهد. اين وضعيت، چنانكه برتران بديع بدرستى نشان مى‏دهد، ويژگى خاصى به تجربه تجدد در كشورهاى اسلامى داده و مسير اين «تجربه‏» را از «تجدد اروپايى‏» متمايز نموده است. (19)

ويژگى مشخص سازمانى و نظم ارگانيگ، يكى ديگر از ويژگيهاى صورى سنتهاست: آنها همانند يك موجود زنده، رشد و توسعه يافته، ضعيف مى‏شوند و مى‏ميرند. البته سنتها، از جمله سنت‏سياسى مسلمانان كه آثار و مدارك مكتوب دارد، عمرى طولانى دارند و سخن از مرگ آنها نيز هرگز به معناى نابودى تمام عيار نيست; بلكه تنها از نظر ناپديد مى‏شوند، ولى در حلقه‏هاى ممتد تناسخ، در گذر زمان، به كرات باز پرداخت مى‏شوند. بنابراين، چنانكه آنتونى گيدنز اشاره مى‏كند، سخن از انسجام و «اصالت‏» ويژه يك سنت، مهم‏تر از طول عمر يا قدمت آن است. (20)

سنت‏سياسى ما واجد يك «حافظه جمعى‏»ء است كه جريانهاى مختلف انديشه سياسى را در خود ادغام نموده و هويت كلى خاصى پيدا كرده است. قواعد تعريف‏شده‏اى دارد و، چنانكه اشاره خواهد شد، صورت‏بندى معينى از انديشه درباره حقيقت و حقانيت ارائه مى‏دهد. اين سنت، به همراه حافظه خود، فرآيند اجتماعى فعالى است كه به طور مداوم به باز توليد گذشته مى‏پردازد و در تلاش مستمر براى پيوند حال و گذشته، اقدام به تفسير و بازپرداخت ممتد هويت مى‏كند. سنت و هويت‏برساخته آن، طبعا امرى هنجارى، غيريت‏آفرين و مسئوليت‏ساز است. انديشه سنتى زمانى كه زنده، بالنده و بى‏رقيب است، در درون خود تكثرپذير، منطقى و عقلانى مى‏نمايد، اما هر اندازه ضعيف‏تر شود و دست‏خوش كسوفى دلهره‏آور گردد، انگيزه‏هاى احساسى و ايدئولوژيك آن تقويت مى‏گردد (21) . اين وضعيت كه در بسيارى از جوامع اسلامى تجربه‏اى رايج است، شرايط فرهنگى و اجتماعى خاصى آفريده است كه در چارچوب آن، هرگونه ارزيابى انتقادى سنت دشوار شده و تحقيقات علمى، به ضرورت، در بن‏بست مواضع ايدئولوژيك فرو غلتيده‏اند.