تمدن اسلامی، سنت گرایی یا نوگرایی

نسخه متنی -صفحه : 18/ 7
نمايش فراداده

با اين همه ما در تاريخ اسلام به كجروي‏هاي بسياري برمي‏خوريم كه گاه آن روح تسلسل اسلامي را منقطع نموده و براي چند صباحي افكار مسلمين را به خود مشغول داشته است. بنياد تمدن اصيل اسلامي برپايؤ آزادانديشي بنا شده است. حتي اين آزادي در روزگاراني كه سرزمينهاي اسلامي از ثبات نسبي هم برخوردار بودند به ظهور مي‏رسيد و موجب پرورش و باروري هرچه بيشتر تمدن اسلامي مي‏شد. چه بسا كه انديشه‏هاي غير مذهبي در سياست، بيش از آن كه بتواند در غرب خودنمايي كند در آن به وضوح مشاهده مي‏شد و سياست دنيا را از سياست معنوي جدا مي‏دانست و امور دنيوي را جزيي از قدرت متمركز مي‏شمرد. هرچند كه اين گونه انديشه‏ها اسلامي نبود ليك بنابر همان روح آزاد منشي اسلام توانست در كنار او ببالد. ما اين گونه گرايشات و نگرش‏ها را در جنبشهاي منطقه‏اي سرزمين پهناور اسلام همانند قرامطه، اباحيه، خوارج، اسماعيليه و سلسله‏هاي گوناگون غير بومي چون تركان و مغولان در ايران و هند و مصر و اعراب در اسپانيا مشاهده مي‏كنيم كه هريك به گونه‏اي صفحات تمدن و تاريخ اسلامي را ورق زدند اما هيچ كدام با تمام نشيب و فرازهايشان دست از دامن اسلام برنداشتند.

انديشؤ "تجدد گرايي" به گونه‏اي كه در فعاليت‏هاي سياسي سيدجمال الدين اسدآبادي (وفات 1313 هجري قمري برابر با 1896 ميلادي) متجلّي شد و در مصر توسط شاگرد و هم انديش او، شيخ محمد عبده (1322 ـ1267 هجري قمري برابر با 1905 ـ 1849 ميلادي) در عالم اسلامي عرب طنين انداز گشت و موجب تجديد نظريه‏هاي پيشين شد. البته در اين رهگذر برخي از نوانديشان جاه‏طلب و ناسيوناليسم نسبت به استادان خود راه را به گونه‏اي متفاوت و تا حدودي واپس گرا طي نمودند و به دفاع از ساختار حكومتي سنتي و قبيله‏اي پرداختند. اين "دوبارگي وجدان سياسي يا تضاد ميان ناسيوناليسم و انترناسيوناليسم و نيز تنازع ميان تشيع و تسنن زمينه‏ساز طرح يكي از مهمترين مشكلات عاطفي و كشمكشهاي سياسي" بوده است.8

يكي از مباحث، موضوع خلافت و ولايت بود. گويا اين مقوله بيش از هر بيان ديگر در كلام اسلامي كه از آن بنام فلسفؤ سياسي اسلام ياد شده است به شيوه‏هاي مختلف مورد بحث قرار گرفت بدون آنكه آشكارا هم رديف ديگر مباحث كلامي از استراتژيك نقادانه‏اي برخوردار شده باشد. نظريه‏پردازان نوين جهان عرب در خصوص خلافت و ولايت با بينش ناسيوناليسم تاريخي سلفيه رشيد رضا 9 شاگرد بلافصل محمد عبده كه بعدها به گرايش واپس‏گرايي پيوست و از محركين پيشتاز آن بود، بينش فلسفي خود را پيرامون جهان و دولت در مجلؤ المنار و ديگر نوشته‏ها بيان مي‏دارند. اين گونه برداشتهاي رشيد رضا نخست در سال 1341 هجري قمري برابر با 1922ميلادي به صورت مقالاتي در المنار و در نهايت بصورت كتاب تحت عنوان "الخلافة والامامة العظمي" بطور علني در معرض ديد همگان قرار گرفت.

در اين دوره هنوز براي رشيد رضا قدرت نظامي خلافت عثماني بعنوان قدرت اصلي اسلام تلقي مي‏شد. ليك آن هنگام كه تركيؤ غير مذهبي (لائيك) در سال 1924 ميلادي به رهبري آتاتورك بوجود آمد رشيد رضا هم موضع سياسي خويش را كاملاً عوض نمود و به ناسيوناليسم عربي چشم دوخت.