مگر مي كند بوستان زرگرىبه كان اندر، آن مايه زر توده نيستبه باغ اين چنين گفت باد صبابه ده ماه از اين پيش ديدمت منوز آن پس به دو ماه ديدمت بازبه سه ماه از آن پس شدى باروربه ديدار نو بينم اكنون تو راهمانا كه تو گنج زر يافتىبه گاه جوانى همى داشتىكنون گشته اى سخت پير و حريصدگر باره دختر شوي، اى عجبچمن زر فروش است و زاغ سياهچمن زر فروش است و زاغ سياه
كه دارد به دامان زر جعفري؟كه باشد در اين دكه ى زرگرىكه چونى بدين مايه حيلت وري؟تهيدست و خسته تن از لاغرىبه تن جامه چينى و ششترىشكم كرده فربه ز بارآورىطرازيده بر تن قباى زرىكه كردى بدين گونه زر گسترىبه طنازى آيين لعبتگرىهمى خواسته نيز گردآورىعجوزه نديدم بدين دختريشده زر او را به جان مشترىشده زر او را به جان مشترى