اين وضعيت دشوار در عهد خلفاى راشدين, به واسطهء اين كه هنوز دورهء كاريزماى پيامبرانه كاملا سپرىنشده و نفوذ معنوى اسلام در ميان اقوام تازه مسلمان با اكعمال سوء حاكمان نالايق مخدوش نگرديده بود, كم تر معضلات خود را نشان داد.
امويان نيز با به نمايش گذاردن چهره اى خشن و اعمال ضرب وزور و تحقير, اين شرايط ناپايدار را حفظنمودند. ليكن با ايجاد فضاى رعب و وحشت, ناخواسته جريان هاى معارضى را عليه دستگاه خلافت در درون سرزمين هاى اسلامى پديدآوردند كه نهايتا منجر به سرنگونى آنان و ظهور دولت عباسيان گرديد. بنى العباس كه با سوارشدن بر امواج نارضايتى به خلافت رسيدند, به زودى با همان معضلهء وسعت قلمرو و ناتوانى در جلب وفادارى سياسى همگانى مواجه گرديدند. اما برخلاف اسلاف خويش كه راه حل مشكل را تنها در افزايش فشار و تحميل زور مى ديدند, سياست و مشى ديگرى را به كار گرفتند كه به دوام پانصدسالهء آنان مددرساند:
ـ بهره گيرى از تجربيات حكومت دارى تمدن هاى ماضى خصوصا تمدن ايرانى و توسعه دستگاه ديوان سالارى.
ـ به خدمت گرفتن خاندان هاى ديوانى دربار ساسانى در دستگاه خلافت.
ـ سپردن حكومت ولايات به اميران و بزرگان همان بلاد. (امارت استكفا) ـ كنارآمدن و رسميت بخشيدن به حكومت اميرانى كه با قهر و غلبه بر سرزمينى دست مى يافتند. (امارت استيلا) ـ اعطاى اختيارات و استقلال عمل به حكام ولايات در مقابل پرداخت ماليات ساليانه به دستگاه خلافت و خواندن خطبه به نام خليفهء وقت.
رويهء عباسيان در كنارآمدن با معضلهء فوق و اتخاذ روش هاى غيرتمركزگرا25, زمينه هايى را براى افزايش استقلال نسبى حكام محلى خصوصا در سرزمين هاى شرقى پديدآورد كه منجر به شكل گيرى اولين دولت هاى ايرانى پس از اسلام گرديد.
خراسان بزرگ در منتهى اليه سرزمين هاى شرقى, از اولين بلادى است كه اسلام آورد و در مقابل لشگريان اسلام تمكين كرد. اين منطقه كه در هر دو دورهء اموى و عباسى از اهميت فراوانى برخوردار بود, همواره در التهابات سياسى و فرقه اى حادى به سر مى برد و در عين حال مركز مهم ترين تحولات سياسى26 و خاستگاه نخستين سلسلهء ايرانى پس از اسلام به شمار مى رود. خراسان جز مدت كوتاهى كه مامون مرو را مركز خلافت خويش قرارداد, از قلب خلافت دور بود. اما به لحاظ اهميت, پايتخت دوم خلافت عباسى محسوب مى شد.
هنگامى كه مامون مركز خلافت را از مرو به بغداد بازگرداند, طاهر سردار بزرگ27 خود را به اميرى اين ولايت گمارد. اگرچه ميان طاهر و دستگاه خلافت در اواخر كار, نقار و كدورت درگرفت28, ليكن مامون و پس از او معتصم امارت خراسان را هم چنان به اكعقاب او سپردند. دولت نيمه مستقل طاهرى در خراسان با به امارت رسيدن عبدالله پسر طاهر ذواليمينين پاگرفت.
طاهريان تا به آخر خكراج گذار دستگاه خلافت باقى ماندند و علاوه بر حكومت خراسان, مسئوليت صاحب شرطهاى خليفه در بغداد را نيز به عهده داشتند. رقباى اصلى حكومت طاهرى, مخالفين شيعى مذهب آنان در طبرستان و شورشيان عيارىمسلك در سيستان بودند.
صفاريان از عياران سيستان بودند كه در طول امارات طاهريان بر اين نواحى, همواره موجبات آشوب و ناامنى در مرزهاى جنوبى را پديد مىآوردند. عياران صفارى با ضعف آل طاهر قدرت گرفتند و قلمرو خويش را با هزيمت علويان, تا مازندران, فارس و خوزستان توسعه دادند. از آن جا كه امارت يعقوب بنيان گذار سلسلهء صفارى به استيلاء بود, همواره ميان او و دستگاه خلافت كشمكش وجودداشت29 و تا به آخر نيز عهد و لكواى عباسى را به كف نياورد. رابطهء دستگاه خلافت با امارت استيلاى صفارى هيچ گاه به طور كامل قرارنيافت و عهد و لواى خلافت, چندين بار اعطا و واخواست شد تا اين كه سرانجام بساط سلسلهء صفارى كه هم چون اميران سركش و متمرد اسباب نگرانى دستگاه خلافت را فراهم آورده بودند, به دست امير سامانى درهم پيچيده شد.30