سامانيان, اميران مطيع - سلسله های اسلامی در ایران و مساله مشروعیت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سلسله های اسلامی در ایران و مساله مشروعیت - نسخه متنی

علی رضا شجاعی زند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سامانيان, اميران مطيع

سلسلهء سامانى از پس سركوب و هزيمت صفاريان كه اقتدار سياسى دستگاه خلافت را مورد تهديد قرار داده بودند, پديدآمد. امير اسماعيل سامانى از امكراى منصوب مامون در ماوراءالنهر, به پاس خدمتى كه به دستگاه خلافت در سركوبى و دستگيرى عكمروليث صفارى نمود, مورد ستايش خليفه قرارگرفت و لكواى حكومت خراسان را دريافت كرد. (287ق) سامانيان را همانند طاهريان, حكام مطيع و سر به طاعت دستگاه خلافت مى شناسند. در كتاب تاريخ بخارا در وصف امير اسماعيل سامانى چنين آمده است كه: پيوسته خليفه را اطاعت نمودى و در عمر خويش يك ساعت بر خليفه عاصى نشدى و فرمان او به غايت استوار داشتى.3ستارهء دولت سامانى با دورانديشى تركان غزنوى كه در بروز خلاف در دستگاه خلافت, طرف خليفهء پيروز يعنى القادر را گرفتند, افول كرد و كوكبهء دولت ايشان به نفع غزنويان فروافتاد.32

آل بويه, نخستين دولت شيعى

سه برادر ديلمى كه پدرشان از سرداران اميرنصر سامانى بود و خود از سپاهيان و امراى زيارى, به فاصلهء كوتاهى نواحى مختلف ايران را به تصرف درآوردند و از جنوب غربى ايران خود را به بغداد رسانده (334ق) و به جاى سرنگونى خلافت عباسى تنها به تعويض خليفه ـ المطيع به جاى المستفى ـ اكتفاكردند. آل بويه در طول مدت 110سالى كه خلفاى عباسى را در زير نفوذ و قيوميت خود داشتند و در عمل خليفه را از همهء امور دولتى و اقتدار سياسى منعزل كرده بودند هيچ گاه آشكارا مقام روحانى او را نقض نكردند. بوئيان كه نمونهء بارز امراى مستولى در ميان سلسله هاى ايرانى بودند33 با چيره شدن غزنويان بر رى, از ميان رفتند و تسخير فارس توسط يكى از سرداران سلجوقى و ورود طغرل بيگ به بغداد, سر انجام بساط دولتشان برچيده شد. امارت تركان غزنوى سلطان محمود يكى از تركان غزنه پس از تصرف قلمرو دولت سامانى و توسعهء متصرفاتش در شرق و سرزمين هند, به سمت رى, مركز حكومت بوئيان سرازير شد. محمود لشگركشى هاى خود را به انگيزه هاى مذهبى منتسب مى كرد و لذا سيطره بر بوئيان را برانداختن رافضيان و باطنيان و لشگركشى به هند را كوبيدن هندوان كافر معرفى كرده است.34 دوره امارت غزنوى همزمان است با خلافت القادر, از معدود خلفاى مقتدر عباسى كه پس از يك دورهء طولانى در محاق بودن دستگاه خلافت, به روىكار آمده بود. غزنويان كه مذهب اهل سنت و جماعت را اساس و شالودهء دولت خويش قرار داده بودند, رابطهء تنگاتنگى با دستگاه خلافت داشتند و البته در موقعيتى برتر از اميران مستكفى طاهرى و سامانى.

دولت بزرگ سلجوقى

سلجوقيان خاندانى از اقوام غز بودند كه سرزمين اصلى آنان دشت هاى شمالى درياچهء آرال بود. اينان كه در حوالى قرن چهارم اسلام آوردند, غالبا به عنوان سپاهى در خدمت امراى مسلمان بودند و از طريق سپاهى گرى نيز قدرت گرفته و به حكومت رسيدند.

طغرل بيك بنيان گذار اين سلسله, پس از پيروزى بر غزنويان (429ق) خود را سلطان ناميد و با ورود به بغداد, دستگاه خلافت را از زير مهميز بوئيان نجات داد و در همان جا فرمان لكواى مشروعيت سلطنت خويش را از خليفه دريافت كرد. سلجوقيان به عنوان گسترده ترين سلسلهء ايرانى پس از اسلام, از پشتوانهء فكرى قوى35 و تشكيلات ديوانى كاملى برخوردار بودند.36 درحالى كه روابط دستگاه خلافت با غزنويان از رابطهء خلافت با امراى مستكفى و مطيع گذشته به نوعى تشريك مساعى در اهداف مشترك ارتقايافت37, در دورهء سلجوقى اين رابطه وضع كاملا جديدى پيداكرد به طورى كه دستگاه خلافت و شخص خليفه تحت الحمايهء سلطان سلجوقى محسوب گرديد.38

دورهء مغولى و فترت دينى

معمولا دوران 140سالهء مغولى (616ـ756ق) را به سه دوره تقسيم مى كنند: ـ هجوم چنگيز و شكل گيرى امپراتورى مغول كه به مرگ قوبلاى خان (693ق) خاتمه پذيرفت.

ـ دورهء ضعف و تجزيهء امپراتورى كه به تشكيل پنج حكومت ايلخانى منجرگرديد.

حكومت ايلخانى ايران در 656ق توسط هلاكوخان شكل مى گيرد.

ـ انقراض حكومت هاى ايلخانى مغولى و شكل گيرى حكومت هاى ايلخانى مستقل.

حملهء چنگيز به ايران به بهانهء كشتار حاملان هداياى وى براى حكومت خوارزمشاهى صورت گرفت و پس از برچيدن بساط حكومت سلسله هاى محلى, دوره اى از قتل و غارت و ناامنى به دنبال آورد. در اين دوره كه حاكمان مغولى در ايران, ماموران و منصوبين امپراتورى مغول محسوب مى شوند, ايران رسما تابع هيچ دينى نيست.39 در دورهء دوم كه هلاكو در ادامهء فتوحات چنگيز و جانشينانش, مامور حمله به ايران و عراق جهت سركوبى اسماعيليله و عباسيان مى گردد, تقريبا همين وضع, يعنى بى طرفى دينى ادامه دارد. مهم ترين تحولى كه در اين دوره رخ مى دهد و اوضاع دينى و الگوى مناسبات دين و دولت را در ايران متحول مى سازد, مسئلهء فتح بغداد و برچيده شدن بساط خلافت 525سالهء عباسى توسط هلاكوخان است.40 در دورهء سوم يعنى دورهء ايلخانان مستقل, حاكمان مغولى ـ غازان خان, اولجايتو و ابوسعيد ـ به ناچار اسلام مىآورند. يعنى تا زمانى كه مقتدرند و از سوى امپراتورى مغولى پشتيبانى مى شوند, تمايلى به پذيرش دين مردم ايران از خود نشان نمى دهند, ولى با گسستن ارتباط با عقبه و بى رنگ شدن صولت نظامى, نسبت به پذيرش اسلام آمادگى پيدامى كنند.41 پادشاهى ايلخانى كه در شرايط خاصى اسلام آورده بودند, تحت تاثير اوضاع مختلف, مذاهب گوناگونى را برمى گزيدند. چنان كه غازان خان مدتى به مذهب شيعه گرويد و سپس خود را سنى مذهب اعلام كرد و سر آخر نيز رويهء مبهم و ميانه اى درپيش گرفت.

/ 16