نظريه هاى ساخت سياسى در ايران - سلسله های اسلامی در ایران و مساله مشروعیت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سلسله های اسلامی در ایران و مساله مشروعیت - نسخه متنی

علی رضا شجاعی زند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زور و تدبير < غلبهء سياسى < استقرار < كارآمدى < مقبوليت < مشروعيت زور و تدبير اگرچه به خودى خود فاقد هرنوع مشروعيتى است, اما آثار و نتايج بعدى آن, پس از به دست گرفتن قدرت و استقرار حكومت, مى تواند موجد مشروعيت باشد چراكه وجود يك حكومت قاهر بر فراز مردم ـ حتى حكومت غيرصالح ـ كم ترين ثمره اش فصل خصومات, منع هرج ومرج و حفظ ثغور است. از اين طريق است كه نوعى رضايت كم رنگ از حاكميت سلطان جائر پديد مىآيد. فرضى كه مبناى توجيه حكومت هاى جائر در طول تاريخ, توسط برخى از نظريه پردازان اسلامى و فقها, خصوصا فقهاى اهل سنت بوده است.8 از مباحث گذشته چنين فهميده مى شود كه مشروعيت هاى مبتنى بر دين از نوع مشروعيت پيشينى و اوليه اند درحالى كه مشروعيت هاى متكى بر كارآمدى, از مشروعيت هاى ثانويه محسوب مى گردند. تفكيك و تمايز ميان اين دونوع مشروعيت و مقايسهء اين دو الگو, ما را در تحليل حكومت هايى كه بدوا و در هنگام تصاحب قدرت, داراى هيچ مشروعيتى جز قهر و غلبه نبوده اند, اما توانسته اند طى فرايند تحكيم و تثبيت قدرت, تحصيل مشروعيت نمايند, يارى مى رساند. فرايندى كه مصاديق فراوانى در تاريخ دورهء اسلامى ايران دارد.

نظريه هاى ساخت سياسى در ايران

در تحليل تاريخ ايران هم چون هر بررسى تاريخى ديگر, از چارچوب هاى نظرى مختلفى مدد گرفته مى شود برخى با استفاده از نظريهء استبداد شرقى منتسكيو و ويتفوگل به سراغ گذشتهء سياسى ايران مى روند و دستهء ديگر با استمداد از ماركس و نظريهء شيوهء توليد آسيايى وى, تحولات سياسى ايران را به عنوان يك ساخت شرقى مورد تحليل و بررسى قرار مى دهند, گروهى هم طرح حكومت هاى پاتريمونيال وبر را منطبق ترين نمونهء آرمانى تعريف شده براى مطالعهء سلسله هاى ايرانى پيش و پس از اسلام مى شناسند. افرادى نيز نظريه اقتدارهاى كاريزمايى او را براى تبيين جامعه شناسانهء برهه هايى از تاريخ ايران مناسب تشخيص داده اند. دسته اى از مورخان و تحليل گران سياسى با قبول فرض بافت قبيله اى جامعهء ايران, نظريهء عصبيت ابن خلدون را براى تحليل تحولات سياسى و دست به دست شدن حكومت در ايران مناسب ديده اند. هم چنين گفته شده است كه با توجه به انفعال سياسى مردم در ايران و سهم ناچيز آنان در تداول ايام, نظريهء جابه جايى نخبگان پارتو بيش از هر چارچوب نظرى ديگر, مى تواند تحليل گر را در تبيين رخدادهاى سياسى و كشمكش قدرت در ايران يارى رساند.

بدون شك كار به همين جا ختم نشده و نمى شود و اساسا كار علم جز از همين طريق, يعنى تغيير مكرر مسير و اصلاح نگاه و نظر به منظور دستيابى به نتايجى صائب تر و جامع تر از پيش, سامان نمى گيرد. اين تحقيق با اذعان به اين حقيقت كه هريك از ديدگاه هاى فوق با تمركز بر صورتى از مسئله, تنها توانسته است گوشه اى از واقعيت را بيان نمايد, بر مبناهاى نظرى برخى از آن ها كه با مفروضاتش همخوانى بيش ترى دارد, مرورى سريع خواهد داشت.

ساخت سياسى شرقى

وبر هم چون منتسكيو در بررسى تاريخى اش از حكومت هاى شرقى, ساخت سياسى اين جوامع را از انواع غربى آن متمايز مى كند. منتسكيو را از اين نظر بايد مبدع نظرياتى دانست كه به نوعى بر تمايز شرقى و غربى ساختار سياسى حكومت ها تاكيد دارند. او معتقداست كه مهم ترين وجه مشخصهء نظام هاى شرقى استبداد است. منتسكيو از اين نظام ها به برهوت بردگى و فرمانروايى مطلق فردى يادمى كند كه در ساختار اجتماعى آن هيچ طبقه يا قشرى كه به متعادل تر كردن مناسبات قدرت كمك نمايد, وجود ندارد.

آرون اين احتمال را رد نمى كند كه تصوير خشن و خوفآورى كه منتسكيو از استبداد آسيايى ارائه داده, براى انتقاد از حكومت هاى وقت و هشدار به سرانجام محتمل سلطنت هاى اروپايى بوده باشد.

ماركس نيز از جمله كسانى است كه به اين تمايز شرقى و غربى قائل بوده, ليكن برخلاف منتسكيو كه آن را در مناسبات قدرت و ساخت سياسى حكومت دنبال مى كرد, در بحث از مناسبات توليد, به آن مى رسد. ماركس معتقد است كه روابط توليد در جوامع شرقى مبتنى بر نظام توليد آسيايى است كه در آن به جاى طبقات, دولت استبدادى نقش اصلى را در چرخهء توليد ايفامى كند. برخلاف جوامع غربى كه در يك ساخت طبقاتى دوگانه از باستانى به فئودالى و سرمايه دارى تشكل يافته و متحول مى گردند, جوامع آسيايى فاقد هرگونه طبقات متشكل بدين معنايند چراكه حاكميت متمركز و به شدت اقتدارگرا, هرگونه ساخت سلسله مراتبى قدرت را درهم ريخته و اجازهء شكل گيرى طبقات به مفهوم ماركسيستى آن را نمى دهد.

/ 16