مشروعيت دينى - سلسله های اسلامی در ایران و مساله مشروعیت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سلسله های اسلامی در ایران و مساله مشروعیت - نسخه متنی

علی رضا شجاعی زند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ـ يا رهبران فرهومندى بوده اند كه طى فرايند روالمندشدن, مشروعيت كاريزمايى خود را از طريق سنن تاريخى به اخلاف خود منتقل كرده اند

ـ و يا اين كه به واسطهء تضعيف باورهاى سنتى و كاهش قداست و اهميت آن در نزد مردم, پادشاه با مرتبطساختن خود به مبناهاى قدسى ـ الهى و عقايد دينى حاكم, مشروعيت خود و دودمان خود را باز توليد كرده است.

وبر در كتاب اقتصاد و جامعه دربارهء همين مشروعيت هاى آميخته مى گويد: اگر مشروعيت حاكم از طريق كاريزماى ارثى قابل شناسايى نباشد, قدرت كاريزمايى ديگرى )مورد نياز است كه به صورت هنجارى نمى تواند كسى جز روحانيتHierocracy) باشد. 4 مشروعيت آميخته, (سنتى ـ كاريزمايى) مشروعيت غالب و دارج سلسله هاى مختلف پادشاهى, در فاصلهء بين ورود اسلام تا مشروطه در ايران بوده است.

وبر در بحث مشروعيت, از دو مسئله به صورت سطحى گذشته و از تفصيل آن خوددارى كرده است: ـ گفته مى شود فرصت پرداختن به آن را پيدا نكرده است ـ يكى بحث مفهومى 5 مستوفا دربارهء مشروعيت و دوم مسئلهء مشروعيت يابى(Legitimation) يعنى فرايندى كه طى آن حكومت به بسط و گسترش مقبوليت اجتماعى تثبيت موقعيت سياسى خود مى پردازد. اهميت طرح موضوع مشروعيت يابى در بحث ما از آن جاست كه بر حسب آن مى توان مشروعيت سياسى يك حاكميت را در دو مقولهء متمايز, مشروعيت اوليه و مشروعيت ثانويه مورد بررسى دقيق ترى قرارداد.

مشروعيت اوليه يا پيشينى, حقى است كه براى يك فرد, قبيله يا گروه در به دست گرفتن حكومت و اعمال قدرت فرض مى شود. در برابر, مشروعيت ثانويه يا جارى فى الواقع توانايى اعمال و حفظ اين حاكميت است.6 رابطهء اين دونوع مشروعيت و يا به تعبير دقيق تر مشروعيت و مشروعيت يابى, در زير نشان داده شده است:

مشروعيت پيشينى < شكل گيرى قدرت < استقرار < اعمال قدرت < مشروعيت جارى يا ثانويه

مشروعيت دينى

در صورتى كه چنين حقى را براى خود قائل شويم كه مشروعيت ديگرى به جز مشروعيت هاى سه گانهء وبرى را تعريف نماييم, آن گاه مى توان از مشروعيت دينى7 نام برد. مشروعيت دينى به لحاظ مفهومى در جايگاهى ميان مشروعيت كاريزمايى ـ كه وبر به پيامبران, قهرمانان و رهبران فرزانه منسوب مى كند ـ و مشروعيت سنتى قرار مى گيرد. يعنى مشروعيتى است كه ريشه و جان مايهء خود را از شخصيت هاى كاريزماتيك دينى و عقايد و ارزش ها و احكام ديكته شده از سوى آنان مى گيرد, و در عين حال پس از جايگزين و ماندگارشدن در فرهنگ و باورهاى قومى, به عنوان ميراث و سنن سلف صالح, تقديس و به نسل هاى بعدى منتقل مى گردد. لذا دين, مشروعيتى را براى يك حاكميت پديد مىآورد كه سر در كاريزما و پا در سنت دارد.

مشروعيتى دينى ـ بر اساس اين تعريف ـ بيش تر به مشروعيت اوليه يعنى حق پيشينى براى در اختيارگرفتن حكومت و قدرت راجع است و لذا كارآمدى در آن ,شرط اصلى محسوب نمى شود. اگرچه در صورت تشديد ناكارآمدى, در حجيت آن به تدريج تشكيك شده و اعتبار دينى آن نيز زير سوال مى رود. در مقابل, حاكميت هايى كه بر پايهء زور و تدبير شكل گرفته و استحقاق به دست گيرى حكومت را يافته اند, تنها پس از اثبات كارآمدى خويش و كسب مقبوليت عامه, مشروعيت مى يابند يعنى فرايند زير را طى مى كنند:

/ 16