دولت صفوى پس از يك فترت طولانى كه ميان دين و دولت فاصله افتاد, با داعيهء دينى سربرآورد ليكن عصر صفوى نسبت به دولت هاى دينى قبل از مغول, دو تفاوت عمده را نشان مى دهد: ـ جايگزين شدن اقتدار دينى شيعى به جاى اقتدار دينى سنى
ـ پديدارشدن الگوى جديدى در مناسبات ميان دين و دولت.
شيخ صفى الدين, از صوفيان اردبيل را بنيان گذار فرقهء صفويه مى شناسند. در مذهب او اقوال مختلف است اما پيروان او چون در منطقه اى شيعى قدرت يافتند, مذهب تشيع را برگزيدند. سيادت معنوى شيخ صفى در زمان پسرش شيخ صدرالدين با زعامت سياسى توام گشت و بالاخره در زمان شيخ جنيد به جنبشى بدل شد كه جنبهء سياسى در آن قوت داشت. شيخ حيدر اين تمايل به سلطنت دنيوى را جدىتر دنبال كرد و بالاخره اسماعيل با گردآوردن لشگرى در آسياى صغير و با از ميان برداشتن تركمانان آق قويونلو و قراقويونلو از سر راه (907ق), آرزوى چندين سالهء خاندان صفوى در استكمال اقتدار معنوى با اقتدار سياسى را محقكق ساخت.44 اسماعيل طى ده سال, تمام سرزمين ايران را تحت سيطرهء خود درآورد و سلسلهء شيعى صفوى را بنيان گذارد. حكومت 230سالهء صفوى كه در فاصله ميان دو يورش و تهاجم خارجى به ايران ـ يورش مغولان و يورش افغانها ـ پاگرفت, دوره اى از آرامش و آبادانى نسبى را در ايران پديدآورد. هرچند وجود يك دولت شيعى در ميانهء دو دولت سنى مذهب عثمانى و ازبك, همواره اسباب تشديد التهابات سياسى و كشمكش هاى نظامى بود و بالاخره نيز همين عامل به عمر اين و سلسله كه بعد از شاه عباس دوم به ضعف گراييده بود, خاتمه داد. از زمان حملهء افغان ها به ايران كه به تضعيف و سقوط سلسلهء صفوى انجاميد تا برآمدن دولت قاجار, ايران روزگارى را سپرىكرد كه از آن به دورهء ملوك الطوائفى يادمى شود. در اين فاصلهء 75ساله, هريك از طوايف و بازماندگان سلسله هاى ماضى, با تسلط بر ناحيه اى از ايران, سعى در از ميان برداشتن رقبا و بسط سيطرهء خويش بر ديگر نواحى را داشت. با پيروزى و غلبهء يكى از اين طوايف بر ديگر مدعيان, دوره اى از سكون و آرامش پديدمىآمد كه بلافاصله با مرگ پادشاه مقتدر سلسله, بنياد آن دولت در خطر قرار مى گرفت. اين دورهء پرآشوب شاهد فرازآمدن دو سلسلهء افشارى و زندى است كه با مرگ بنيان گذارانش دچار همين سرنوشت گرديده و پس از سپرىشدن يك دوره كشمكش و بى ثباتى, از ميان رفتند.