خراسان بزرگ در منتهى اليه سرزمين هاى شرقى, از اولين بلادى است كه اسلام آورد و در مقابل لشگريان اسلام تمكين كرد. اين منطقه كه در هر دو دورهء اموى و عباسى از اهميت فراوانى برخوردار بود, همواره در التهابات سياسى و فرقه اى حادى به سر مى برد و در عين حال مركز مهم ترين تحولات سياسى26 و خاستگاه نخستين سلسلهء ايرانى پس از اسلام به شمار مى رود. خراسان جز مدت كوتاهى كه مامون مرو را مركز خلافت خويش قرارداد, از قلب خلافت دور بود. اما به لحاظ اهميت, پايتخت دوم خلافت عباسى محسوب مى شد.
طاهريان, نخستين سلسلهء ايران اسلامى
هنگامى كه مامون مركز خلافت را از مرو به بغداد بازگرداند, طاهر سردار بزرگ27 خود را به اميرى اين ولايت گمارد. اگرچه ميان طاهر و دستگاه خلافت در اواخر كار, نقار و كدورت درگرفت28, ليكن مامون و پس از او معتصم امارت خراسان را هم چنان به اكعقاب او سپردند. دولت نيمه مستقل طاهرى در خراسان با به امارت رسيدن عبدالله پسر طاهر ذواليمينين پاگرفت. طاهريان تا به آخر خكراج گذار دستگاه خلافت باقى ماندند و علاوه بر حكومت خراسان, مسئوليت صاحب شرطهاى خليفه در بغداد را نيز به عهده داشتند. رقباى اصلى حكومت طاهرى, مخالفين شيعى مذهب آنان در طبرستان و شورشيان عيارىمسلك در سيستان بودند.
صفاريان, امراى مستولى
صفاريان از عياران سيستان بودند كه در طول امارات طاهريان بر اين نواحى, همواره موجبات آشوب و ناامنى در مرزهاى جنوبى را پديد مىآوردند. عياران صفارى با ضعف آل طاهر قدرت گرفتند و قلمرو خويش را با هزيمت علويان, تا مازندران, فارس و خوزستان توسعه دادند. از آن جا كه امارت يعقوب بنيان گذار سلسلهء صفارى به استيلاء بود, همواره ميان او و دستگاه خلافت كشمكش وجودداشت29 و تا به آخر نيز عهد و لكواى عباسى را به كف نياورد. رابطهء دستگاه خلافت با امارت استيلاى صفارى هيچ گاه به طور كامل قرارنيافت و عهد و لواى خلافت, چندين بار اعطا و واخواست شد تا اين كه سرانجام بساط سلسلهء صفارى كه هم چون اميران سركش و متمرد اسباب نگرانى دستگاه خلافت را فراهم آورده بودند, به دست امير سامانى درهم پيچيده شد.30