طرحی درباره تحول حوزه های علمیه

عباس زارع

نسخه متنی -صفحه : 16/ 12
نمايش فراداده

با اين ديدگاه چرا ورود علوم انسانى به مباحث حوزوى را كه به طور قطع يك نقش آن مسأله سازى و موضع سازى براى مطالعات و تحقيقات دينى است قدر ندانيم و در برابر آن ايستادگى كنيم؟

آيا افزودن بر مسأله و موضوع تحقيقى براى يك مكتب جز به بارورى آن و شكوفايى رازهاى نهفته آن مى انجامد؟

چهار اين كه: موضوع شناسى براى فقيه و مجتهد كه مشغول استنباط حكم الهى است يكى از مراحل استنباط شمرده مى شود.

فقيهى كه نتواند حدود و ثغور موضوع و تصوير درستى از آن را تبيين كند حكم مورد استنباط او هيچ ثمره اى نخواهد داشت و گرهى را نخواهد گشود و معلوم نيست حكمى بر صواب باشد.

امروزه ميدانيم هزاران مسأله مستحدثه اى كه در زمينه مباحث اجتماعى و نيازهاى حكومتى در مقابل حوزه ها و علماى دين مطرح گشته بر موضوعاتى استوار است كه ترسيم تبيين حدود آن به صرف مراجعه به تبادرات ذهنى و يا استفاده از تعاريف روزنامه اى يك منبع به هيچ روى امكان پذير نيست و چه بسا همين تنقيح نبودن موضوعهاى مورد نزاع اختلافها و تعارضها را در بسيارى موارد موجب گشته است.

از اين روى شناخت دقيق يك موضوع اجتماعى كه معمولاً در لسان مباحث علوم انسانى بيان شده و در تحقيقات اين علوم حدود و ثغور آن از هم جدا گشته تنها از راه مراجعه به اين علوم درخور دستيابى است.

مگر آن كه گفته شود خودمان تحقيقات مستقلى خواهيم كرد و موضوعهاى اجتماعى جديد را بر اساس تعريفها و ديدگاههاى جديد تبيين و ترسيم خواهيم كرد كه روشن است اين مطلب چيزى جز بناى يك علوم انسانى جديد نيست و البته اين چنين بنايى باز بدون ارتباط با علوم انسانى موجود درخور تحقق نيست.

پنج اين كه: يكى از وظايف مجتهد بويژه ولى فقيه شناخت مصاديق و برابر ساختن موضوعات محكوم عليه بر مصاديق است.

مجتهد و بويژه ولى فقيه نمى تواند بگويد من حكم كلى را گفتم خودتان برويد مصداق را كشف كنيد. چه بسا تعيين دقيق مصداق نكردن و سپردن اين وظيفه به ديگران اساس جامعه اسلامى را بر مسير نادرستى قرار دهد.

مجتهد و ولى دست كم به عنوان يك فرد عادى ناچار از تشخيص مصداق و تنزيل حكم بر آن هستند.

به هر حال اين بار از دوش آنان برداشته نخواهد شد.

روشن است كه تشخيص مصداق بدون استفاده از ابزار كاربردى آن يعنى علوم اجتماعى امروز ممكن نخواهد بود مثلاً عملكرد پيچيده اقتصادى شركتهاى چند مليتى و موضوعهاى گوناگون و مصاديق بسيارى كه در اين ميان است چگونه بدون استفاده از مباحث اقتصادى مربوط و يا بدون شناخت نظام سياسى جهان درخور تبيين است؟ و همين گونه عملكرد گسترده نظام بانكى در نظام اسلامى و بسيارى مسائل گوناگون ديگر آيا بدون مطالعات و بررسيهاى كافى در زمينه علوم و مباحث مربوط به آن قابل تجزيه و تحليل و تعيين موضوع و مصداق خواهد بود؟.

6 . ماحتى در طرح ديدگاهها و آراى دينى نمى توانيم بى توجه به مباحث علوم انسانى و شِهات آنها عمل كنيم. در ابتدائى ترين رأى و انديشه دين آنجا كه در تحقيقات آكادميك اين علوم سخنى آمده و شبهه اى وارد گشته لازم است ابتدا آن شبهه مورد توجه و سپس نقد و بررسى قرار گيرد و آن گاه انديشه و نظر دينى بيان گردد. بدون توجه و درنگ به اين زمينه نه تنها بحث پربار و پرفايده اى نخواهيم داشت بلكه حتى دوستان و شنوندگان قضيه را هم اقناع نتوانيم كرد. اقناع و حل مشكلات شنوندگان ما كه نسل مسلمان امروز را تشكيل مى دهند ارتباط تنگاتنگى با پاسخ يافتن شبهه هايى كه در ذهن آنان از سوى اين علوم شكل گرفته دارند.

7 ـ يكى از راههاى مقابله با دشمن شناخت دقيق حرف و سخن او و تشخيص موضع و جايگاه كلام او و سپس استفاده از متد بحث در همان سخن و تبيين ناسازگاريها و ناهماهنگى ها در آن كلام است. بسيارى از بحثها وقتى ريشه يابى و تحليل مى گردد معلوم مى شود در اساس بى ربط با سخن متكلم بوده يعنى يا موضع و جايگاه كلام او تشخيص داده نشده و يا با متدلوژى مربوط به آن بحث آشنايى كافى وجود نداشته و تنها در ذهن خود مطلب را به گونه اى فهميده و با همان معيارها و مبانى ذهنى خود به نقد و رد آن

پرداخته است و طبيعى است چنين نقدى راه به جايى نخواهد برد جز اين كه مشكل روانى و ذهنى شخص ناقدرا بر طرف سازد.

و اما اين دو مقام يعنى شناخت دقيق سخن و حرف و استفاده از روش و متدلوژى بحث خصم ما يعنى غرب مجهز به فرهنگ و علم تجربى معاصر چگونه ممكن است؟ آيا ديدن دقيق مباحث بررسيهاى آنان و مطالعات جامع و كامل نسبت به سخن و ادعاى آنان جز از راه مراجعه به آراء و انديشه هاى آنها در شاخه هاى مختلف علوم انسانى اين عصر كه ثمره مطالعات و تحقيقات آنان است امكان پذير خواهد بود؟

و اگر چنين نشد چگونه در عرصه فكرى و فرهنگى به رويارويى آنان خواهيم رفت؟ و در اصل چه ادعايى مى توانيم داشته باشيم؟