منبع گفتار او سوزى بود وان مقلد كهنه آموزى بود.
(7- 496/2)
گفتار محقق همانند صوت زيبا و ذاتى داوود عليه السلام است و گفتار مقلد، پژواك و بازگشت صوت داوود است و همان گونه كه كوه از صوت ديگران تقليد مىكند و آن را برمىگرداند و نقل مىكند، مقلد هم كارش همين است و همهچيزش عرضى است و از خود چيزى بالاصالة ندارد; محقق، سخنش از سوز دل است، چون از عمق جان آن را درك كرده است، اما مقلد جز كهنهآموزى بيش نيست; مولانا با برداشتى زيبا در ادامه همين ابيات به سخن كافر و مؤمن اشاره مىكند كه كافر اگر نام خدا را هم بر لب جارى كند چون از دل نمىگويد تاثيرى ندارد.
(1- 500/2)
و اگر اين گفتار و لقلقه زبانى كافر و غيرمؤمن بر جانش مىتافت و محققانه آن سخن بر زبانش جارى مىگشت «ذره ذره گشته بودى قالبش» .
4. 5. اهل تقليد هرچند در ظاهر صاحب دولت و فر باشند، در باطن و حقيقت، آن فر را ندارند و همين نبودن فر و حقيقت در وجود آنان نشانه مقلد بودنشان است و آنها علايم كمال را در خود ندارند.
(82- 2481/5)
(2450/5)
و از همين رو است كه علم مقلد و ايمان او هم عاريتى است و او بحقيقتخوشه غيبى را نديده و نچيده است و به كمالات تظاهر مىكند و چنين تظاهرى كار منافق است و اساس كار منافق هم بر تقليد استوار است; زيرامنافق، اهل ايمان را كوركورانه تقليد مىكند تا در ظاهر مانند آنان باشد.
4. 6. ويژگى ديگر اهل تقليد اين است كه مقلد همواره در خطر است و رهزنها راحتتر مىتوانند او را رهزنى كنند، گرچه محقق هم از خطر به دور نيست ولى خطر براى مقلد بيشتر است.
(2452/5)
و به عقيده مولانا راه رهايى از اين خطر اين است كه انسان اهل تحقيق شود و نور حق در او نفوذ كند و آن زمان است كه به سكون و آرامش اهل يقين و تحقيق و ايمان مىرسد و از شك رهايى مىيابد.
(2463/5)
از اين مطلب دو ويژگى ديگر اهل تقليد نيز نمايان مىشود: الف: عدم سكون و آرامش و داشتن اضطراب ب: داشتن شك و شبهه و گمان و وهم.
4. 7. ويژگى ديگر اينكه مقلد سخره و بازيچه ديگران قرار مىگيرد و حرف ديگران را چشمبسته و بدون تحقيق مىپذيرد و نيموهمى، آنان را در گمان و شك مىافكند.
(3158/6)
مولانا در جاى ديگر مىگويد:
(38- 2136/1)
4. 8. تقليد در نهايت رسوايى در پى دارد و اين مطلب در داستان اياز و سلطان محمود گذشت.