پشه كى داند كه اين باغ از كى است
كو بهاران زاد و مرگش دردى است
كو بهاران زاد و مرگش دردى است
كو بهاران زاد و مرگش دردى است
كرم كاندر چوب زايد سستحال
كى بداند چوب را وقت نهال
كى بداند چوب را وقت نهال
كى بداند چوب را وقت نهال
اندك اندك خوى كن با نور
روز ورنه خفاشى بمانى بى فروز
روز ورنه خفاشى بمانى بى فروز
روز ورنه خفاشى بمانى بى فروز
علم تقليدى بود بهر فروخت
چون بيايد مشترى خوش بر فروخت
چون بيايد مشترى خوش بر فروخت
چون بيايد مشترى خوش بر فروخت
عقل موسى چون شود در غيب بند
عقل موشى خود، كى است اى ارجمند
عقل موشى خود، كى است اى ارجمند
عقل موشى خود، كى است اى ارجمند
موش گفتم، زانكه در خاك است جاش
راهها داند، ولى در زير خاك
هر طرف او خاك را كرده است چاك
خاك باشد موش را جاى معاش
هر طرف او خاك را كرده است چاك
هر طرف او خاك را كرده است چاك
از فلك بالاست چه جاى پرى
گرچه عقلتسوى بالا مىپرد
مرغ تقليدت به پستى مىچرد
تو مگسپرى، به پستى مىپرى
مرغ تقليدت به پستى مىچرد
مرغ تقليدت به پستى مىچرد
5. ويژگيهاى اهل تحقيق
5. 1. محقق نورى دارد كه مىتواند به وسيله آن افراد ناب و غيرناب را از يكديگر بازشناسد. اين نور است كه به تعبير مولانا «جواسيس القلوب» است:
آنكه او از پرده تقليد جست
او به نور حق ببيند هرچه هست
او به نور حق ببيند هرچه هست
او به نور حق ببيند هرچه هست
خربزه آورده بودند ارمغان
چون بريد و داد او را يك برين
از خوشى كه خورد، داد او را دوم
تا رسيد آن كرچها تا هفدهم
گفت «رو فرزند! لقمان را بخوان»
همچو شكر خوردش و چون انگبين
تا رسيد آن كرچها تا هفدهم
تا رسيد آن كرچها تا هفدهم