(4055/5)
4. 9. مقلد، سطحىنگر است و بر كنه و حقيقت مطلب پى نمىتواند برد. مولانا براى بيان اين نكته، مقلد را همانند خفاش مىداند كه حقيقت نور را در نيافته و همواره طالب تاريكى است و يا همانند كرم و پشه مىداند كه چشمش را فقط به محيط اطراف خودش دوخته است و از جهان پهناور خبرى ندارد و يا مانند موشى كه هرچند راههاى طولانى و متعدد حفر كند باز در زير زمين است و از نور گريزان:
(2329/2)
(2330/2)
(2185/4)
(3275/2)
(3276/2)
(83- 2182/4)
مولانا در جاى ديگر، مقلد را به مرغى كه پرواز نمىداند و محقق را به پرندهاى بلندپرواز كه به وسيله عقل به بالا مىپرد و آسمان پيماست تشبيه كرده است:
(34/2133/2)
5. 1. محقق نورى دارد كه مىتواند به وسيله آن افراد ناب و غيرناب را از يكديگر بازشناسد. اين نور است كه به تعبير مولانا «جواسيس القلوب» است:
(2168/4)
مولانا در دفتر دوم براى بيان اين نكته داستان لقمان و خواجهاش را بيان مىكند. از اين قرار كه لقمان خواجهاى داشت كه به لقمان بسيار علاقهمند بود و مورد اعتماد كامل او بود. هر غذا و طعامى كه نزد خواجه مىآوردند، ابتدا كسى را سراغ لقمان مىفرستاد تا او غذا را تناول كند; اگر لقمان دستبه سوى غذا مىبرد، خواجه هم تناول مىكرد والا فلا.
از قضا: