روانشناسان تمايلات غريزي و فطري انسان را به سه دسته شخصي، اجتماعي و عالي تقسيمكردهاند.
الف: تمايلات شخصي
تمايلات يا انگيزههاي شخصي را «خوددوستي» نيز مينامند، يعني هركس خويشتن را دوست ميدارد و خير و صلاح خود را بيشتر از هركس ديگر ميجويد و بالاتر از هرچيز قرار ميدهد. اين ميل طبيعي نخستين قانوني است كه افراد بشر به سائقه غريزه از آن پيروي ميكنند و تا زماني كه جنبه فساد پيدا نكرده و از حدود خود خارج نگرديدهاست، يعني به تمايلات اجتماعي و عالي لطمه نزده است، مفيد و براي ادامه حيات و ترقي آن ضروري ميباشد.
تمايلات شخصي نيز به دوگونه جسماني و نفساني (رواني) تقسيم ميشوند، ميلهاي بدني و جسماني مربوط به احتياجات بدني ميباشند مانند احتياج به تنفس، حركت، تغذيه و استراحت. از ويژگيهاي اين تمايلات اين است كه اولا: با تغييرات و حركات بدني معيّن همراهند ثانيا: ادواري، متناوب و سيريپذيرند. تمايلات غريزي حيوانات ـ به ويژه انواع پست آنها ـ منحصرا از اين قبيلند.
ولي در انواع بالاتر ـ بهويژه انسان ـ تمايلات شخصي رواني نيز يافت ميشود كه مربوط به احتياجات رواني آنهاست، اين تمايلات را تحت عنوان «ارضاء عزّت نفس» ذكر ميكنند، اين تمايلات نه جاي معيّني در بدن دارند و نه ادواري و سيريپذير ميباشند. ارضاي عزّت نفس مظاهر مختلفي دارد كه برخي از آنها عبارتند از:
1 ـ تحصيل خوشبختي كه راههاي نيل به آن در علم اخلاق مورد بحث است.
2 ـ استقلال طلبي و كسب قدرت و سيادت.
3 ـ كبر و غرور كه شهرت طلبي و جاه و جلالدوستي از مظاهر آنند.
4 ـ احتياج به تأثّر يا هيجانات روحي، مانند احتياج به نوازش و مهر و محبت.
5 ـ حسّ تملّك كه سبب ميشود شخص به تصرّف اشيايي پرداخته آنها را به خود منتسب سازد، و با اينكه از دايره وجود او خارج هستند، تا اندازهاي جزء شخصيّت خويش بشمارآورد، بويژه آنگاه كه اشياي مزبور در نتيجه كار و زحمت خود شخص تحصيل شده باشند.
تمايلات اجتماعي انسان موجب ميشوند كه نوعي علاقه و دلبستگي نسبت به همنوعان خود احساس نمايد و در غم و شادي آنان سهيم باشد، اين تمايلات نيز مظاهر مختلفي دارد كه مهمترين آنها عبارتنداز:
1 ـ محبت و دوستي خانوادگي كه در دايره محدود افراد يك خانواده متجلّي ميگردد.
2 ـ ميهن دوستي، يعني علاقهاي كه هركس نسبت به جامعهاي كه عضو آن است دارد، و هر اندازه اين جامعه كوچكتر باشد دلبستگي متقابل اعضاي آن بيشتر خواهد بود، زيرا اشتراك آنان در منافع و تكاليف روشنتر احساس ميشود.
3 ـ تقليد يا الگوپذيري: هركس رفتار و گفتار اشخاصي كه مورد محبت او هستند سرمشق خود قرار ميدهد، مخصوصا اگر براي آنان نوعي برتري نسبت به خودقائل باشد، اين اصل در تربيت حائز كمال اهميت است، و قرآن كريم بر آن تأكيد بسيار نموده است: «ولكم في رسول الله اسوة حسنة»
تمايلات عالي چهار گونهاند:
1 ـ حقيقت جويي: اين يكي از احتياجات و تمايلات روحي انسان است كه از همان اوان كودكي فعاليت داشته و در گفتار و رفتار كودك متجلّي ميگردد، و آن را حسّ كنجكاوي نيز مينامند. حقيقت جويي گاهي براي جلب فايده است، و گاهي بيغرضانه، يعني سبب ميشود كه انسان حقيقت را براي آنكه حقيقت است جستجو كند. علاقه انسان به درك حقيقت گاهي به اندازهاي است كه براي نيل به آن نهتنها طالب فايده نيست، بلكه شدايد و ناملايمات را نيز تحمل نموده به زيان و خطر نيز اقدام ميكند، چهبسا بزرگاني كه در اين طريق از بذل مال و جان دريغ نكرده و در راه نيل به حقيقت جام شهادت را نوشيدهاند. علم و فلسفه از مهمترين مظاهر حس حقيقت جويي ميباشند.
2 ـ ميل زيبايي دوستي: انسان طبعا به حسن و جمال تمايل دارد و عواطفش از ادراك هرچيز زيبا تحريك ميگردد و درنتيجه او را انبساط خاطر و لذتي مخصوص دست ميدهد، آثاري كه از حفريات علمي و باستان شناسي بدست آمده ميرساند كه زيبايي دوستي از زمانهاي ماقبل تاريخ نيز در بشر وجود داشته است، ليكن پرورش و تلطيف اين حس از روزي آغاز گرديده كه انسان توانسته است احتياجات اوليه خود را رفع كند و مجالي براي پرداختن به امور تفنني بدست آورد. بهطور كلي ميتوان گفت هرقدر انسان آسايش و رفاه و فرصت بيشتري داشته باشد به همان اندازه حس جمال دوستي او شديدتر شده و نياز بيشتري به درك زيبايي خواهد داشت.
3 ـ تمايل اخلاقي: خيرطلبي يا تمايل اخلاقي عبارتاستاز تمايلي طبيعي كه انسان به جستجوي خير و اجتناب از شر دارد، ارضاي اين ميل باعث رضايت خاطر و عدم ارضاي آن موجب پشيماني و ندامت است. اين تمايل در واقع يكي از مهمترين وجوه تمايز انسان از ديگر حيوانات است، و مظاهر آن را بايد نشانه تمدن حقيقي افراد و اقوام بشر دانست.
4 ـ حس ديني: در ضمير هريك از افراد بشر تصور كم و بيش مبهمي از مبداء كل، يعني آفريننده جهان موجود است و همه كس فطرتا ميل به درك آن دارد، اين ميل فطري و طبيعي را حس ديني مي نامند.30
محقق فرانسوي31 آقاي تانگي دكونتن (Tanneguy dequenetain) درباره اصالت حسّ ديني نسبت به ساير تمايلات عالي ميگويد:
«هماكنون جريان فكري وجود دارد كه روز به روز تعداد متفكرين زيادتري از مكتبهاي گوناگون را به اين مطلب معتقد ميسازد كه حس ديني يكي از عناصر اوليه ثابت و طبيعي روح انساني است، اصليترين قسمت آن به هيچيك از رويدادهاي ديگر قابل تبديل نيست، بلكه نحوه ادراك فطري وراء عقلي است كه يكي از چشمههاي آن از ژرفاي روان ناخودآگاه فوران ميكند، و نسبت به مفاهيم زيبايي و نيكي و راستي (حقيقت جويي) مفهوم ديني يا به تعبير صحيحتر مفهوم مقدس (Saere) مقوله چهارمي است كه داراي اصالت واستقلال سه مفهوم ديگراست»
وي در پايان مقاله خود ميگويد:
«ثبوت عمل ديني در روح بشر به قدري بارز است كه اگر از مجراي طبيعي خارج شود به صورتهاي ديگري كه گاه ديوانهوار وحشتآور است پديدار ميشود، ولي همانطوركه يكي از مزاياي عصر حاضر اين است كه در عالم طبيعت بعد چهارمي بهنام فضا يا زمان كشف شد كه از سه بعد فضايي ممتاز و در عينحال جامع آنها است، همچنين در اين عصر به موازات سه مفهوم: زيبايي، نيكويي و راستي مقوله چهارم قدسي يا يزداني كه در حقيقت بُعد چهارم روح انسان است دوباره كشف شد. دراين مقام نيز اين بعد چهارم روحي كه از سه مفهوم ديگر مجزا است، ممكن است منشاء توليد سه بعد ديگر باشد»32
ارزيابي اين دليل
اصولا استناد به آراء دانشمندان و كارشناسان يك دانش وفن درمسائل علمي و نظري ارزش برهاني نداشته، افاده يقين منطقي نميكند، هرچند مفيد نوعي معرفت مادون آن ميباشد، مشروط بهاين كه در يك مسأله آراء صاحبنظران مختلف نباشد، و درصورت اختلاف، آراء فرد يا گروهي داراي رجحان و مزيّت باشد، ولي در فرض اخير اگر آنچه بهعنوان مزيت و برتري يك رأي بشمار ميرود خود يك دليل برهاني باشد، دراينصورت دليل بر مسأله همان امر خواهدبود و نه رأي دانشمند صاحبنظر.
بنابراين در مورد خواستهها و تمايلات فطري كه درك آنها بديهي است تاآنجا كه اختلافي در ميان روانشناسان وجود نداشتهباشد، رأي و نظر آنان جنبه طريقي و ارشادي دارد و دليل مؤيد خواهدبود، و آنجا كه اختلافي در كار باشد، انتخاب يك نظريّه تابع مرجّحات ومؤيّداتياست كه انكار و يا ترديدپذير نيستند، و دراينصورت رأي برگزيده شده ارزش برهاني ندارد. گرچه در محاورات جدلي يا خطابي كارساز ميباشد.
مقصود از شيوه غيرمستقيم (طريقه خلف) اين است كه بهجاي يافتن و ذكر شواهد بر نظريه مثبت فطرت، نظريه مخالف مورد بحث قرار گيرد و بطلان و نادرستي آن اثبات شود، در اين صورت با استناد به اصل بديهي «امتناع رفع متناقضين»، درستي نظريه فطرت اثبات ميشود، بنابراين هرگاه اثبات شود كه انكار فطريات ادراكي و احساسي نتايج زيانبار و ويرانگري را در عرصه معرفت واخلاق به دنبال دارد، به حكم اينكه اصل معرفت و اخلاق قابل انكار نيست، اصل فطرت نيز قابل انكار نخواهد بود.