بیشترلیست موضوعات فطرت در قلمرو انديشه و رفتار 1 ـ تعريف فطرت الف: تعريف لفظي ب: تعريف حقيقي ويژگيهاي فطرت 2 ـ فطريات ادراكي و معرفتي تحليل و نقد 1 ـ اصل امتناع تناقض از قواعد صوري نيست 2 ـ قواعد صوري نيز صدق و كذبپذيرند 3 ـ بديهيات برهان ناپذيرند 4 ـ فطرت عقلي مشروط به صدق و كذبپذيري نيست 5 ـ تحليلي بودن قضايا گزينشي نيست فطريات افلاطوني دفع يك توهم 1 ـ حس كنجكاوي يا حقيقت جويي: 2 ـ حس نيكي يا فضيلت خواهي 3 ـ كمال جويي و مطلق گرايي 4 ـ تمايل به ابداع وابتكار الف: شيوه مستقيم: ب: تمايلات اجتماعي ج: تمايلات عالي ب: شيوه غيرمستقيم 5 ـ فطرت و توحيد الف ـ فطرت و خداجويي ب : فطرت و خداشناسي برهان فطرت برپايه عشق به كمال مطلق برهان فطرت برپايه اميد به قدرتي برتر برهان فطرت برپايه احساس نياز ج ـ فطرت و خداگرائي توضیحاتافزودن یادداشت جدید
اما پيامدهاي ويرانگر انكار فطريات ادراكي (بديهيات عقل نظري) بر انديشمندان پوشيده نيست و چنانكه در بحثهاي مربوط به معرفت شناسي و فلسفه علم اثبات گرديدهاست، بدون قبول اصولي مانند اصل تناقض، عليت و سنخيت دستيابي به هيچ رأي و قانون علمي ميسور نخواهد بود.چنانكه عواقب خطرناك انكار فطريات احساسي ـ بويژه احساسات اخلاقي ـ (بديهيات عقل عملي) نيز در قلمرو اخلاق و كرامتهاي انساني قابل انكار نيست، برمبناي اصل فطرت مفاهيم اخلاقي محتوايي ارزشي و قداستآميز دارند، و دور از هر انگيزه مادّي قابل تفسيرند. تعالي طلبي، نوعدوستي، زيبايي پسندي، عدالت خواهي و... به خودي خود مطلوب و محبوب انسان ميباشند، يعني سرشت و نهاد انسان بهگونهاي است كه به اين ارزشهاي انساني از آن نظر كه بار ارزشي دارند متمايل است، و حتي دعوتهاي ديني نيز انسان را به همين نداهاي فطري فراميخوانند و گرايشهاي فطري را تحكيم و تقويت مينمايند.33ولي هرگاه فطرت را انكار نماييم ناچار بايد گرايش انسان به كمالات انساني را برخاسته از تمايلات حيواني و منافع مادي بدانيم. و با داشتن انگيزههاي مادي جايي براي كمالات ويژه انساني باقي نميماند. انساني بودن رفتار و اخلاقي بودن عمل و كردار آدمي در گرو متعالي بودن اهداف و انگيزههاي او است، در غيراينصورت انسان بر ساير انواع و افراد حيوان مزيتي ندارد، و اين درحالي است كه او از مزايايي در قلمرو شناخت و رفتار برخوردار است.وقتي گرايش انسان به ارزشهاي متعالي فطري نباشد، بايد براي همه آنها توجيهاتي از برون انسان پيدا كنيم، آنچه انسان به حسب غريزه ميخواهد همان مسائل معاشي است، ولي انسان دراثر همين زندگي معاش و حوايج مادي به يك سلسله امور ديگر نياز پيدا ميكند، مثلا احتياج به قانون پيدا ميكند، عدالت را وضع ميكند، تا به نيازهاي مادي خود جامه عمل بپوشاند. ديگر كسي عدالت را براي خود عدالت نميخواهد، و حتي قداستي هم كه براي علم قائل است براي نقش مهم معيشتي آن است، نه اينكه علم خودبخود قداست داشته باشد و انسان علم را براي خود علم بخواهد. و بالاخره همه مفاهيم متعالي و ارزشهاي مقدس بهگونه مادي توجيه ميشوند، برپايه اين توجيه ارزشهاي اخلاقي بيپايه ميشود، و به عبارت ديگر با چنين گرايشهاي مادي، سخن گفتن از ارزشهاي اخلاقي تناقضآميز و نامعقول است، بدينجهت آندسته از ماديگرايان مانند نيچه كه به لوازم مكتب خود ملتزم گرديدند، بهكلي منكر ارزشهاي اخلاقي شدند.نيچه يك فيلسوف مادي است و در مورد انسان به روح مجرد و مسائلي از اين قبيل عقيده ندارد، او در ايدئولوژي خود در مورد انسان نيز مطابق فلسفه و جهانبيني خود سخن گفتهاست. در مقابل همه اخلاقيون دنيا كه گفتهاند به كمك ضعيف بشتابيد و با قويِّ متجاوزِ به ضعيف بستيزيد ميگويد، بايد قوي را حمايتكرد، چراكه جريان طبيعت با اقويا همنوايي ميكند نه با ضعيفان. و قدرتمندي اصل و مطلوب است34 اگر ما انسان را موجودي صددرصد مادي بدانيم راهي جز نفي اينگونه ارزشهاي اخلاقي وجود ندارد، براين اساس آنچه بهنام انسانيت، گرايشها و مقدسات انساني ميناميم همه موهوم و بياساس است.35ممكن است گفته شود انكار فطري بودن ارزشهاي متعالي و منحصر دانستن تمايلات انسان در تمايلات مادي و غريزي الزاما به معناي انكار ارزشهاي اخلاقي نيست، زيرا ميتوان منشاء اخلاق را دين و تعليمات ديني دانست؛ ولي اين سخن سنجيده وقابل قبول نيست، زيرا تعليمات ديني آنگاه سودمند و مؤثر است كه زمينه پذيرش آنها در وجود انسان فراهمباشد، و به عبارت ديگر با ساختار وجودي انسان هماهنگ باشد، درغيراينصورت بسان چشمه آبي است كه آب آن خشكيده و از جوشش باز ايستادهاست، كه هرچه آب از بيرون در آن ريختهشود به زمين فروميرود، و آب را نگه نميدارد. و چنان كه اشاره شد در قرآن و روايات نيز بر اين حقيقت كه تعاليم ديني هماهنگ باعقل و فطرت آدمي بوده و درجهت تنبيه وتحكيم آن است، تأكيد شدهاست.پاسخ به يك اشكال بر اين استدلال اشكال شدهاست به اينكه:«اگرچه ممكن است پيامدهاي سوء و ويرانگر حاصل از نفي يك نظريه، به لحاظ رواني و معرفتي هراسناك باشد، اما اين امر بر بطلان آن نفي، دلالت نخواهد كرد. اگر بنا بر فرض، نفي نظريه فطرت به برهان يا تجربه مبرهن گردد، لاجرم بايد تمام پيامدهاي نيك وبد آن نيز پذيرفته شود».36پاسخ اين اشكال روشن است؛ آيا معقول و مطلوب است كه بگوييم درختي از حيات سالم برخوردار است درحالي كه ريشهها و ميوههاي آن تباه گرديدهاند؟ فرض وجود چنين درختي فرض امري نامعقول و غيرممكن است، همين گونهاست فرض وجود برهان بر نظريهاي كه با مبادي ضروري معرفت و نتايج سودمند آن تعارض دارد، چنين فرضي نامعقول و غيرممكن و فاقد هرگونه ارزش معرفتي ـ حتي در حد احتمال ـ است.هرگاه انكار فطريات معرفتي (بديهيات عقلي) مستلزم فروريختن كاخ معرفت بشري باشد، و يا انكار فطريات احساسي (تمايلات عالي) بنيان اخلاق را ويران نمايد، خود دليلي روشن بر نادرستي آن افكار است. اين استدلال نظير استدلال معروف خواجه نصيرالدين طوسي بر اثبات حسن وقبح عقلي و ابطال نظريه منكران است كه ميگويد:«انكار حسن و قبح عقلي مستلزم انكار مطلق حسن و قبح (اعم از عقلي و شرعي) است، و بطلان لازم دليل بر بطلان ملزوم آن است.»37
5 ـ فطرت و توحيد
پس از بررسي مسائلي درباره كليات مربوط به بحث فطرت، اكنون نقش و جايگاه فطرت در توحيد و خداشناسي را مطالعه ميكنيم.
الف ـ فطرت و خداجويي
مقصود از فطري بودن خداجويي اين است كه بشر از نهاد خويش و بدون آنكه نياز به آموزش داشته باشد احساس ميكند كه نسبت به مجموعه پديدههاي هستي رازي وجود دارد كه ميخواهد آن را بگشايد، و آن اينكه آيا جهان آفريدگاري دارد؟مراجعه به تاريخ بشر گواه بر اين است كه بشر از دورترين روزگار حيات خويش دلمشغول اين مسأله بوده و تلاش فكري مستمري در اين زمينه داشتهاست. علامه طباطبائي دراينباره ميگويد:«آنچه مسلم است اين است كه از روزي كه تاريخ نقلي نشان ميدهد و يا با كنجكاويهاي علمي از روزگارهاي ماقبل التاريخ بدست ميآيد بشر از اولين روزهاي پيدايش خود هرگز در اين موضوع آرام نگرفته و پيوسته به جستجو و كنجكاوي از آن پرداخته و هميشه مبارزه اثبات و نفي در اين باب به پا بوده است.اگر اثبات اين موضوع را فطري بشر ندانيم (بااينكه فطري است) اصل بحث از آفريدگار جهان، فطري است، زيرا بشر، جهان را درحال اجتماع ديده، يك واحد مشاهده مينمايد و ميخواهد بفهمد كه آيا علتي كه با غريزه فطري خود درمورد هر پديدهاي از پديدههاي جهاني اثبات ميكند در مورد مجموعه جهان نيز ثابت ميباشد».38آنچه در بخش اخير كلام مرحوم علامه آمده، تفسير فطري بودن خداجويي در افراد بشر است، و آن اينكه خداجويي بشر ناشي از يك اصل فطري ديگر يعني جستجوي علل حوادث و پديدههاست، زيرا تمايل به علتجويي حوادث در نهاد و سرشت بشر جاي دارد، و او با هر حادثهاي كه مواجه ميشود علت آن را جويا ميشود، و همانگونه كه در فصل قبل بيان گرديد، حس كنجكاوي يكي از تمايلات فطري انسان است.از طرف ديگر انسان نوعي ارتباط و پيوستگي را ميان پديدههاي مختلف طبيعي مشاهده ميكند، دراينجا اين سئوال براي او مطرح ميشود كه آيا مجموعه حوادث و پديدههاي طبيعي علتي ماورائي دارند؟ و آن كيست؟ و چه ويژگيهايي دارد؟مرحوم استاد مطهري گذشته از توجه فطري انسان به اصل عليت، اصل ديگري را نيز در تفسير فطري بودن خداجويي بشر يادآور شدهاند وآن عبارت است از درك فطري انسان نسبت به وجود نظمدهنده براي هر واحد يا مجموعهاي از نظم طبيعي؛ چنانكه گفته است:«بشر از قديمترين ايام به مفهوم عليت ومعلوليت پي بردهاست، و همين كافي است كه او را متوجه مبدأ كل كند و لااقل اين پرسش را براي او بهوجود آورد كه آيا همه موجودات و پديدهها از يك مبدأ آفرينش بهوجود آمدهاند يا نه؟