5 ـ فطرت و توحيد - فطرت در قلمرو اندیشه و رفتار نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فطرت در قلمرو اندیشه و رفتار - نسخه متنی

علی ربانی گلپایگانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اما پيامدهاي ويرانگر انكار فطريات ادراكي (بديهيات عقل نظري) بر انديشمندان پوشيده نيست و چنانكه در بحث‏هاي مربوط به معرفت شناسي و فلسفه علم اثبات گرديده‏است، بدون قبول اصولي مانند اصل تناقض، عليت و سنخيت دستيابي به هيچ رأي و قانون علمي ميسور نخواهد بود.

چنانكه عواقب خطرناك انكار فطريات احساسي ـ بويژه احساسات اخلاقي ـ (بديهيات عقل عملي) نيز در قلمرو اخلاق و كرامت‏هاي انساني قابل انكار نيست، برمبناي اصل فطرت مفاهيم اخلاقي محتوايي ارزشي و قداست‏آميز دارند، و دور از هر انگيزه مادّي قابل تفسيرند. تعالي طلبي، نوعدوستي، زيبايي پسندي، عدالت خواهي و... به خودي خود مطلوب و محبوب انسان مي‏باشند، يعني سرشت و نهاد انسان به‏گونه‏اي است كه به اين ارزش‏هاي انساني از آن نظر كه بار ارزشي دارند متمايل است، و حتي دعوتهاي ديني نيز انسان را به همين نداهاي فطري فرامي‏خوانند و گرايش‏هاي فطري را تحكيم و تقويت مي‏نمايند.33

ولي هرگاه فطرت را انكار نماييم ناچار بايد گرايش انسان به كمالات انساني را برخاسته از تمايلات حيواني و منافع مادي بدانيم. و با داشتن انگيزه‏هاي مادي جايي براي كمالات ويژه انساني باقي نمي‏ماند. انساني بودن رفتار و اخلاقي بودن عمل و كردار آدمي در گرو متعالي بودن اهداف و انگيزه‏هاي او است، در غيراين‏صورت انسان بر ساير انواع و افراد حيوان مزيتي ندارد، و اين درحالي است كه او از مزايايي در قلمرو شناخت و رفتار برخوردار است.

وقتي گرايش انسان به ارزش‏هاي متعالي فطري نباشد، بايد براي همه آنها توجيهاتي از برون انسان پيدا كنيم، آنچه انسان به حسب غريزه مي‏خواهد همان مسائل معاشي است، ولي انسان دراثر همين زندگي معاش و حوايج مادي به يك سلسله امور ديگر نياز پيدا مي‏كند، مثلا احتياج به قانون پيدا مي‏كند، عدالت را وضع مي‏كند، تا به نيازهاي مادي خود جامه عمل بپوشاند. ديگر كسي عدالت را براي خود عدالت نمي‏خواهد، و حتي قداستي هم كه براي علم قائل است براي نقش مهم معيشتي آن است، نه اينكه علم خودبخود قداست داشته باشد و انسان علم را براي خود علم بخواهد. و بالاخره همه مفاهيم متعالي و ارزش‏هاي مقدس به‏گونه مادي توجيه مي‏شوند، برپايه اين توجيه ارزش‏هاي اخلاقي بي‏پايه مي‏شود، و به عبارت ديگر با چنين گرايش‏هاي مادي، سخن گفتن از ارزش‏هاي اخلاقي تناقض‏آميز و نامعقول است، بدين‏جهت آن‏دسته از ماديگرايان مانند نيچه كه به لوازم مكتب خود ملتزم گرديدند، به‏كلي منكر ارزش‏هاي اخلاقي شدند.

نيچه يك فيلسوف مادي است و در مورد انسان به روح مجرد و مسائلي از اين قبيل عقيده ندارد، او در ايدئولوژي خود در مورد انسان نيز مطابق فلسفه و جهان‏بيني خود سخن گفته‏است. در مقابل همه اخلاقيون دنيا كه گفته‏اند به كمك ضعيف بشتابيد و با قويِّ متجاوزِ به ضعيف بستيزيد مي‏گويد، بايد قوي را حمايت‏كرد، چراكه جريان طبيعت با اقويا همنوايي مي‏كند نه با ضعيفان. و قدرتمندي اصل و مطلوب است34 اگر ما انسان را موجودي صددرصد مادي بدانيم راهي جز نفي اين‏گونه ارزش‏هاي اخلاقي وجود ندارد، براين اساس آنچه به‏نام انسانيت، گرايش‏ها و مقدسات انساني مي‏ناميم همه موهوم و بي‏اساس است.35

ممكن است گفته شود انكار فطري بودن ارزش‏هاي متعالي و منحصر دانستن تمايلات انسان در تمايلات مادي و غريزي الزاما به معناي انكار ارزش‏هاي اخلاقي نيست، زيرا مي‏توان منشاء اخلاق را دين و تعليمات ديني دانست؛ ولي اين سخن سنجيده وقابل قبول نيست، زيرا تعليمات ديني آنگاه سودمند و مؤثر است كه زمينه پذيرش آنها در وجود انسان فراهم‏باشد، و به عبارت ديگر با ساختار وجودي انسان هماهنگ باشد، درغيراين‏صورت بسان چشمه آبي است كه آب آن خشكيده و از جوشش باز ايستاده‏است، كه هرچه آب از بيرون در آن ريخته‏شود به زمين فرومي‏رود، و آب را نگه نمي‏دارد. و چنان كه اشاره شد در قرآن و روايات نيز بر اين حقيقت كه تعاليم ديني هماهنگ باعقل و فطرت آدمي بوده و درجهت تنبيه وتحكيم آن است، تأكيد شده‏است.

پاسخ به يك اشكال

بر اين استدلال اشكال شده‏است به اينكه:

«اگرچه ممكن است پيامدهاي سوء و ويرانگر حاصل از نفي يك نظريه، به لحاظ رواني و معرفتي هراسناك باشد، اما اين امر بر بطلان آن نفي، دلالت نخواهد كرد. اگر بنا بر فرض، نفي نظريه فطرت به برهان يا تجربه مبرهن گردد، لاجرم بايد تمام پيامدهاي نيك وبد آن نيز پذيرفته شود».36

پاسخ اين اشكال روشن است؛ آيا معقول و مطلوب است كه بگوييم درختي از حيات سالم برخوردار است درحالي كه ريشه‏ها و ميوه‏هاي آن تباه گرديده‏اند؟ فرض وجود چنين درختي فرض امري نامعقول و غيرممكن است، همين گونه‏است فرض وجود برهان بر نظريه‏اي كه با مبادي ضروري معرفت و نتايج سودمند آن تعارض دارد، چنين فرضي نامعقول و غيرممكن و فاقد هرگونه ارزش معرفتي ـ حتي در حد احتمال ـ است.

هرگاه انكار فطريات معرفتي (بديهيات عقلي) مستلزم فروريختن كاخ معرفت بشري باشد، و يا انكار فطريات احساسي (تمايلات عالي) بنيان اخلاق را ويران نمايد، خود دليلي روشن بر نادرستي آن افكار است. اين استدلال نظير استدلال معروف خواجه نصيرالدين طوسي بر اثبات حسن وقبح عقلي و ابطال نظريه منكران است كه مي‏گويد:

«انكار حسن و قبح عقلي مستلزم انكار مطلق حسن و قبح (اعم از عقلي و شرعي) است، و بطلان لازم دليل بر بطلان ملزوم آن است.»37

5 ـ فطرت و توحيد

پس از بررسي مسائلي درباره كليات مربوط به بحث فطرت، اكنون نقش و جايگاه فطرت در توحيد و خداشناسي را مطالعه مي‏كنيم.

الف ـ فطرت و خداجويي

مقصود از فطري بودن خداجويي اين است كه بشر از نهاد خويش و بدون آنكه نياز به آموزش داشته باشد احساس مي‏كند كه نسبت به مجموعه پديده‏هاي هستي رازي وجود دارد كه مي‏خواهد آن را بگشايد، و آن اينكه آيا جهان آفريدگاري دارد؟

مراجعه به تاريخ بشر گواه بر اين است كه بشر از دورترين روزگار حيات خويش دلمشغول اين مسأله بوده و تلاش فكري مستمري در اين زمينه داشته‏است. علامه طباطبائي دراين‏باره مي‏گويد:

«آنچه مسلم است اين است كه از روزي كه تاريخ نقلي نشان مي‏دهد و يا با كنجكاويهاي علمي از روزگارهاي ماقبل التاريخ بدست مي‏آيد بشر از اولين روزهاي پيدايش خود هرگز در اين موضوع آرام نگرفته و پيوسته به جستجو و كنجكاوي از آن پرداخته و هميشه مبارزه اثبات و نفي در اين باب به پا بوده است.

اگر اثبات اين موضوع را فطري بشر ندانيم (بااينكه فطري است) اصل بحث از آفريدگار جهان، فطري است، زيرا بشر، جهان را درحال اجتماع ديده، يك واحد مشاهده مي‏نمايد و مي‏خواهد بفهمد كه آيا علتي كه با غريزه فطري خود درمورد هر پديده‏اي از پديده‏هاي جهاني اثبات مي‏كند در مورد مجموعه جهان نيز ثابت مي‏باشد».38

آنچه در بخش اخير كلام مرحوم علامه آمده، تفسير فطري بودن خداجويي در افراد بشر است، و آن اينكه خداجويي بشر ناشي از يك اصل فطري ديگر يعني جستجوي علل حوادث و پديده‏هاست، زيرا تمايل به علت‏جويي حوادث در نهاد و سرشت بشر جاي دارد، و او با هر حادثه‏اي كه مواجه مي‏شود علت آن را جويا مي‏شود، و همان‏گونه كه در فصل قبل بيان گرديد، حس كنجكاوي يكي از تمايلات فطري انسان است.

از طرف ديگر انسان نوعي ارتباط و پيوستگي را ميان پديده‏هاي مختلف طبيعي مشاهده مي‏كند، دراين‏جا اين سئوال براي او مطرح مي‏شود كه آيا مجموعه حوادث و پديده‏هاي طبيعي علتي ماورائي دارند؟ و آن كيست؟ و چه ويژگي‏هايي دارد؟

مرحوم استاد مطهري گذشته از توجه فطري انسان به اصل عليت، اصل ديگري را نيز در تفسير فطري بودن خداجويي بشر يادآور شده‏اند وآن عبارت است از درك فطري انسان نسبت به وجود نظم‏دهنده براي هر واحد يا مجموعه‏اي از نظم طبيعي؛ چنانكه گفته است:

«بشر از قديمترين ايام به مفهوم عليت ومعلوليت پي برده‏است، و همين كافي است كه او را متوجه مبدأ كل كند و لااقل اين پرسش را براي او به‏وجود آورد كه آيا همه موجودات و پديده‏ها از يك مبدأ آفرينش به‏وجود آمده‏اند يا نه؟

/ 14