3 ـ كمال جويي و مطلق گرايي - فطرت در قلمرو اندیشه و رفتار نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فطرت در قلمرو اندیشه و رفتار - نسخه متنی

علی ربانی گلپایگانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و نيز گرايش مزبور را نمي‏توان معلول تعليمات و تلقينات ديني و يا نتيجه فرهنگ و آداب قومي و ملي دانست، زيرا شعاع آن فراتر و گسترده‏تر از عوامل ياد شده بوده و در همه انسانها با عقايد و فرهنگهاي گوناگون به چشم مي‏خورد.

و به عبارت ديگر عموميت و همگاني‏بودن آن گواه براين است كه چنين احساسي ريشه در نهاد و فطرت انسان دارد.

3 ـ كمال جويي و مطلق گرايي

يكي از ويژگي‏هاي برجسته روحي انسان حس مطلق‏گرايي و كمال‏جويي او است، يعني اينكه انسان اولا: ذاتا خواهان كمال است ثانيا: خواهان كمال مطلق و نامحدود است، بدين‏جهت پس از دست يافتن به درجه‏اي از كمال مطلوب خود، به جستجوي مرتبه ديگري از آن برمي‏آيد، و دست يافتن به كمال محدود اين احساس باطني او را اشباع نمي‏كند.

در اين جا نيز يادآور مي‏شويم كه سخن ما در طلب و خواستن كمال مطلق است، اما اينكه عملا نيز بدان دست مي‏يابد يانه مورد بحث نيست.

بديهي است كه اين عامل فطري در تكامل بشر در زمينه‏هاي مختلف علوم و فنون نقش تعيين كننده و بنيادي داشته و دارد.

مرحوم مطهري دراين‏باره كلام سنجيده‏اي دارد كه يادآور مي‏شويم:

«ازنظرما راز تكامل را در فطرت انسان بايد جستجو كرد واينكه انسان به حسب فطرت خودش كمال‏جو است و در كمال‏جوئي خودش حد يقف ندارد، اين علت اصلي تكامل است... ولي اينها (ماترياليستها) نمي‏خواهند از فطرت كمال‏جو و ميل غيرمتناهي انسان به پيشرفت نامي ببرند، و در عين‏حال مي‏خواهند تكامل را توجيه بكنند، لذا از توجيه تكامل عاجزند، چون بااصول مادي ، تكامل قابل توجيه نيست»24

4 ـ تمايل به ابداع وابتكار

يكي ديگر از احساسات و گرايشهاي ويژه روح انسان تمايل به ابداع و ابتكار يا حس خلاقيت و نوآوري است. انسان ذاتا ابداع و خلاقيت را مي‏پسندد و به آن گرايش دارد و بر اين اساس آن را يك ارزش انساني مي‏شناسد و آن‏را مي‏ستايد. خواه خود او هم به‏صورت بالفعل داراي اين صفت باشد يا نه و شايد هم هيچ انساني يافت نشود كه فاقد هرگونه خلاقيت و ابتكار باشد، زيرا قلمرو بروز و ظهور آن بسيارگسترده مي‏باشد و به فن و هنر ويژه‏اي اختصاص ندارد، ودر هرصورت اولا: قوه و استعداد آن‏را در خود مي‏يابد ثانيا: آن را يك ارزش انساني دانسته و ستايش مي‏كند.

درست است كه بسياري از خلاقيت‏ها و نوآوري‏هاي انسان نتيجه نيازمندي‏هاي او در زندگي بوده است، ولي اين امر با فطري‏بودن آن منافات ندارد، نقش اين نيازمندي‏ها بارورساختن و به فعليت رساندن همان تمايل فطري است، چنانكه در مورد حس كنجكاوي و علم‏دوستي نيز همين مطلب يافت مي‏شود، و گواه بر درستي اين مدعا ـ چنانكه گذشت ـ اين است كه انسان ابتكار و خلاقيت را به صورت مطلق و در همه حالات دوست دارد و آن‏را مي‏ستايد، خواه به صورت بالفعل واجد آن باشد يا نه، و خواه از آن منتفع گردد يا نه.

بديهي است كه انسان چيزي را طالب است و مي‏ستايد كه اولا: نوعي كمال وجودي بشمار آيد ثانيا: مرتبط با هستي او باشد، بنابراين خلاقيت و ابتكار از كمالات و ارزش‏هاي متعالي انساني است كه مطلوب بالذات او است. هرچند مي‏تواند مطلوب بالغير نيز باشد و در عين اينكه ذاتا خواهان آن است، به خاطر برآوردن پاره‏اي نيازهاي زندگي نيز خواستار آن گردد.

اينها نمونه هايي از فطريات احساسي انسان است، هر چند فطريات انسان منحصر در آنها نمي‏باشد.

پاسخ به يك اشكال

در اين جا اشكالي مطرح شده است و آن اينكه: اين گرايشهاي فطري در تمام انسانها و به نحو يكسان فعليت نيافته‏اند، بنابراين بايد مقصود از آنها گرايشهاي بالقوه باشد كه در همه انسانها موجود است، ولي دراين‏صورت همان گونه كه انسان مثلا قابليت حقيقت‏جويي دارد، قابليت كتمان حقيقت هم دارد، و همان‏گونه كه قابليت عشق ورزي دارد قابليت نفرت‏ورزي نيز دارد، و در طول تاريخ بشر نيز هردو نوع قابليت تحقق يافته است.

بنابراين بر مبناي نظريه فطرت از اين دونوع قابليت، آن كه به لحاظ ارزشي نيك مي‏باشد، فطري و درخور تحقق است، ولي از سوي ديگر تشخيص نيك و بد امور در گرو فطري بودن و يا نبودن آن است. و اين البته دور است.25

در اين اشكال چند مغالطه بزرگ رخ داده‏است كه يادآور مي‏شويم:

اولا: آنچه فطري است، حقيقت جويي و علم دوستي است؛ يعني انسان به مقتضاي ساختار روحي خود، آگاهي از اسرار پديده‏ها را دوست دارد وآن را مي‏ستايد، و در اين حالت روحي فرض قوه و فعل متصور نيست، اين حالت پيوسته بالفعل است، آنچه در مورد برخي بالفعل و در مورد برخي بالقوّه است، اثر و نتيجه عملي و عيني آن است.

ثانيا: نقطه مقابل حقيقت جويي و علم دوستي، جهل گرايي است نه كتمان حقيقت، كتمان حقيقت نقطه مقابل ابراز حقيقت است كه دو مرتبه متأخر از حقيقت جويي است. (1 ـ حقيقت جويي 2 ـ يافتن حقيقت 3 ـ ابراز حقيقت).

ثالثا: اگرچه انسان به لحاظ ذات و سرشت خود هم تمايل به نيكي دارد و هم تمايل به بدي، ولي اين به‏خاطر دوبعدي‏بودن نفس و روح او است كه از آن دو به «من علوي» و «من سفلي» و بعد ملكي و ملكوتي تعبير مي‏شود. و انسان با قدرت عقل و تفكر، نيك و بد امور را در مقايسه با دو بعد مزبور تميز مي‏دهد، آنچه با مَنِ علوي هماهنگ است را نيك و آنچه با مَنِ سفلي هماهنگ است را بد مي‏داند.

بنابراين تمايلات و گرايش‏هاي فطري (در مقابل غريزي و حيواني) آن دسته از گرايش‏ها است كه از جنبه علوي و ملكوتي وجود انسان سرچشمه مي‏گيرد و در راستاي كمال وجودي انسان قرار دارد تا اين‏جا مربوط به فطرت احساسي و گرايشي است؛ اما تشخيص اينكه گرايش‏هاي مزبور داراي چنين ويژگي مي‏باشند مربوط به فطرت ادراكي و از شؤون عقل و انديشه انسان است.

شايسته است در اين مقام قسمتي از كلام مرحوم مطهري كه اشكال يادشده ناظر بر نظريه ايشان است را يادآور شويم:

«ارزشهاي انساني با فطرت انسان جور درمي‏آيد و فطرت انساني با اين جور درمي‏آيد كه انسان در سرشت خودش يك مايه انساني دارد، مايه‏اي براي همين گرايشهاي مقدس، يعني در سرشت انسان يك حقيقت مقدسي هست كه ميل به تعالي در ذات او نهفته‏است، تضاد دروني انسان كه در حديث آمده و به‏دنبال آن در ادبيات ما آمده‏است بيانگر همين واقعيت است.

در حديثي كه شيعه وسني روايت كرده‏اند آمده‏است كه خداوند متعال فرشته را آفريد و او را از عقل محض ساخت، و حيوان را آفريد و او را از شهوت محض ساخت، و انسان را آفريد و در او اين دو را با يكديگر تركيب كرد.»

«ان الله تعالي خلق‏الملائكة و ركّب فيهم العقل و خلق‏البهائم و ركّب فيهم‏الشهوة، و خلق‏الانسان و ركّب فيه‏العقل والشهوة»26

اين تركيب انسان به تعبير حديث از جنبه فرشته‏اي و جنبه حيواني (يك موجود فرشته ـ حيوان) قهرا در انسان دو گرايش متضاد به‏وجود آورده، گرايش رو به بالا و گرايش رو به پائين، گرايش آسماني و گرايش زميني.

/ 14