صفات و ويژگيهاي اشياء دو گونهاند: تحليلي و تركيبي .تحليلي آن است كه از نهاد موضوع بدست ميآيد و به انضمام چيزي به موضوع، نياز نيست؛ مانند صفت «امكان» براي ماهيت، و صفت «زوج بودن» براي عدد چهار. در منطق و فلسفه اسلامي به اين نوع صفات «محمولات من ضميمه» گويند. تركيبي آن است كه مطالعه ذات موضوع براي انتزاع آن كافي نيست، بلكه بايد چيزي از بيرون به آن ضميمه شود؛ مانند صفت «نويسندگي» و «دانايي» براي انسان. اين نوع صفات را دراصطلاح فلاسفه اسلامي «محمولات بالضميمه» گويند.تفاوت اين دو نوع صفت يا محمول در مقام اثبات اين است كه دسته نخست كه «لوازم ماهيت» يا «لوازم حقيقت» شيء نيز ناميده ميشوند، به دليل (واسطه در اثبات) نياز ندارند، و از اين نظر حكم ذاتيات (جنس و فصل) اشياء را دارند، ولي دسته دوم به دليل (واسطه در اثبات) نيازمندند.اكنون ميگوييم فطرت كه امري آفرينشي و صفتي سرشتي و ذاتي است، ويژگيهايي دارد كه همگي از تحليل خود فطرت بدست ميآيند، و اثبات آنها براي فطرت به دليل (واسطه دراثبات) نياز ندارد، آنچه دليل ميخواهد اثبات انيت و واقعيت آنها است، نه اثبات ماهيت آنها، و بحث كنوني ما مربوط به ماهيت شناسي (تعريف) فطرت است، نه وجود شناسي فطرت، اين ويژگيها عبارتند از:1 ـ تحقق آنها به علّتي غير از علّت وجود انسان نياز ندارد، زيرا فرض اين است كه آفرينشي و سرشتي انسانند، پس اگر انسان هست، فطريات او هم با او همراهند، آري عوامل طبيعي، اجتماعي و غيره در رشد يا انحطاط و به عبارت ديگر در ترتب آثار عيني فطرت برآن مؤثرند، چنانكه در رشد و نمو اصل وجود انسان نيز مؤثر ميباشند.2 ـ انسان به آنها درك روشن و معرفتي ويژه دارد، گرچه ممكن است از نظر علم حصولي مورد غفلت و بيتوجهي قرار گيرند، چنانكه اين دوگانگي معرفت و جهل از نظر حضوري و حصولي در مورد ذات ونفس او نيز راه دارد.3 ـ ثابت ، پايدار و جاودانهاند. زيرا لوازم ذات يك چيز بسان ذاتيات آن، انفكاكناپذيرند.4 ـ همگاني و فراگير بوده، كليت و عموميت دارند، دليل آن همان است كه در بند سوم گذشت.5 ـ با درك و معرفت فكري و عقلي همراهند، زيرا انسان از ويژگي عقل و تفكر برخوردار است، و چنانكه قبلاً بيان گرديد، فطرت نيز از ويژگيهاي انسان و مربوط به بعد فكري و عقلي اويند.6 ـ از ويژگي قداست و تعالي اخلاقي برخوردارند، و دليل آن نيز فكري و عقلاني بودن آنها است. زيرا معيار تكليف، امر و نهي، خوب و بد اخلاقي، عقل و تفكراست؛ بدين جهت در حيوانات كه فاقد درك عقلاني و فكرياند خوب و بد اخلاقي راه ندارد، خوب و بدهاي آنها طبيعي و غريزي است.لازم به يادآوري است كه آنچه در شعاع درك عقلاني قرار ميگيرد، فطري ناميده نميشود، بلكه فطري بودن آن مشروط به اين است كه عقل آن را بپسندد، يعني با مرتبه عقلاني وجود انسان سازگار بيابد مانند عدالت، راستگويي، وفاي به عهد و مانند آن، ولي آنچه از ويژگي درك عقلاني برخورداراست، ولي انسان تمايل و كشش عقلاني نسبت به آن ندارد، بلكه در شعاع تمايلات حيواني و غريزي او قراردارد، فطري نخواهد بود، و در نتيجه قدسي و ارزشي هم نيست.استاد مطهري ويژگيهاي فطرت را امور زير دانستهاند:1 ـ فطرت از غريزه آگاهانهتراست، غريزه به حكم اينكه يك ميل است، با آگاهي همراه است، يعني حيوان به ميل خود نوعي آگاهي دارد، ولي ديگر به آگاهي خود علم ندارد، ولي انسان آنچه را ميداند ميتواند بداند كه ميداند.2 ـ فطريات ماوراء حيوانياند و ملاكهاي انسانيت بشمار ميروند.3 ـ فطريات انتخابگرانهاند و با خودمحوري قابل توجيه نيستند.4 ـ فطريات از نوعي قداست برخوردارند. و ملاك تعالي انسان ميباشند.7استاد جوادي آملي نيز درباره ويژگيهاي فطرت چنين گفتهاند:«فطرت كه همان بينش شهودي انسان نسبت به هستي محض و نيز گرايش آگاهانه و كشش شاهدانه و پرستش خاضعانه نسبت به حضرت اوست، نحوه خاصي از آفرينش است كه حقيقت آدمي به آن نحو سرشته شد، و جان انساني به آن شيوه خلق شد، كه فصل اخير انسان را همان هستي ويژه مطلق خواهي تشكيل ميدهد.فطرت كه سرشتي ويژه و آفرينشي خاص است غيراز طبيعت است كه در همه موجودهاي جامد وبيروح يافت ميشود، و غير از غريزه است كه درحيوانات و درانسان در بعد حيوانيش موجود است، اين ويژگي فطرت از آن جهت است كه با بينش شهودي نسبت به هستي محض وكمال نامحدود همراه است، و با كشش و گرايش حضوري نسبت به مدبري كه جهل و عجز وبخل را به حريم كبريايي او راه نيست، آميخته و هماهنگ ميباشد، فطرت انساني، مطلقبيني و مطلقخواهي است».8ممكن است گفتهشود منحصركردن فطرت انساني در شهود و گرايش حضوري انسان نسبت به هستي مطلق(= خدا) شامل ساير فطريات انسان نميشود.ولي در پاسخ اين اشكال ميتوان گفت: ساير فطريات انساني در حقيقت تجليات و تعينات همان فطرت خداخواهي انسان است، زيرا همه آنها از سنخ كمالند، و سرچشمه كمالات همانا ذات اقدس خداوندي است. نكتهاي كه دركلام ايشان جاي تأمل دارد اين است كه گفتهاند:«اگرانسانيت انسان محفوظ بماند، هم آن بينش شهودي نسبت به حضرت حق تعالي محفوظ است، و هم اين انجذاب و پرستش خاضعانه، و اگر اين خضوع وآن شهود نبود فصل اخير انسان هم نخواهد بود».9آنگاه به اين كلام امام علي عليهالسلام استشهاد كرده كه در مورد انسانهايي كه معيارهاي انسانيت را رعايت نكرده وبه صفات حيواني خو گرفتهاند فرموده است: