دفع يك توهم - فطرت در قلمرو اندیشه و رفتار نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فطرت در قلمرو اندیشه و رفتار - نسخه متنی

علی ربانی گلپایگانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دفع يك توهم

ممكن است در يك نگاه سطحي توهم شود كه در بحث فطريات ادراكي نوعي تناقض به چشم مي‏خورد، زيرا در آغاز بحث فطري‏بودن يك سلسله ادراكات كه مايه‏هاي تفكر بشر مي‏باشند پذيرفته‏شد، ولي از سوي ديگر بانظريه افلاطون و عقليون اروپا كه به ادراكات فطري معتقدند مخالفت گرديد.

ولي اندكي تأمل نادرستي اين توهم را روشن مي‏سازد، زيرا اولاً: فطريات مورد قبول در آغاز بحث مربوط به ادراكات تصديقي است، و فطريات موردنظر عقليون اروپا مربوط به تصورات و مفاهيم مي‏باشد، چنانكه فطريات در كلام افلاطون اعم از تصورات و تصديقات است.

و ثانيا: تفاوت معناي فطري در اصطلاح فلسفه‏اسلامي با معناي فطري در اصطلاح افلاطون اين است كه وي معتقد است كه نفس انسان از آغاز پيدايش واجد همه معرفت‏ها مي‏باشد گرچه وقتي به اين عالم مي‏آيد آنها را فراموش مي‏كند، ولي فلاسفه اسلامي نه وجود قبلي نفس را قبول دارند، و نه معرفتهاي پيشين او را.

و تفاوت آن با فطرت در اصطلاح عقليون اروپا اين است كه آنان معرفت‏هاي فطري را لازمه كار عقل مي‏دانند، يعني اين معرفت‏ها گرچه در ساختمان وجودي عقل تعبيه نشده است، ولي عقل در دريافت آنها به اقامه برهان نياز ندارد، و تنهاتصور اجزاء تشكيل دهنده آنها براي دريافت و تصديقشان كافي است.

از اين جا مي‏توان به مفاد دو دسته از آيات قرآن در اين باره نيز پي‏برد، يكي آن دسته از آيات كه مفادشان اين است كه انسان در آغاز پيدايش واجد هيچ معرفتي نيست (نفي فطريات دراصطلاح افلاطون و عقليون‏اروپا) چنانكه مي‏فرمايد: «والله اخرجكم من بطون امهاتكم لاتعلمون شيئا وجعل لكم‏السمع والابصار والافئدة لعلكم تشكرون»(نحل/78) و دسته ديگر آياتي كه مفادشان اين است كه رسالت پبامبر(ص) را تذكر و يادآوري مي‏داند چنانكه مي‏فرمايد: «انما انت مذكّرٌ لست عليهم بمصيطر» (غاشيه/ 21 ـ 22). و نيز آياتي كه در اثبات پاره‏اي از معارف، داوري را به عهده مخاطبان گذارده و چنين وانمود مي‏كنند كه اين مطلب به‏قدري روشن است كه شما خود به آن واقفيد و به اقامه برهان نيازي نيست، چنانكه مي‏فرمايد: «هل يستوي‏الذين يعلمون والذين لايعلمون» (زمر/1) و نيز مي‏فرمايد: «ام نجعل‏الذين آمنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين في‏الارض، ام نجعل‏المتقين كالفجار» (ص/29) و نيز مي‏فرمايد: «هل جزاءالاحسان الا الاحسان» (الرحمن/60) و نظاير آنها.

زيرا مقصود از فطري‏بودن اين معرفتها اين است كه نياز به آموزش و تعليم و اقامه برهان ندارد، نه اينكه انسان قبل از آمدن به دنيا آنها را مي‏دانسته است، تا در اين صورت ميان اين دو دسته از آيات تنافي باشد.22

3 ـ فطريات احساسي يا گرايشي

يك سلسله احساسات و گرايشهاي روحي ويژه در انسان يافت مي‏شود كه از ويژگي‏هاي او بشمار مي‏روند، برخي از اين احساسات و گرايشها كه انسان با تأمل در ضمير خود و مطالعه در حالات ديگران مي‏يابد، عبارتند از:

1 ـ حس كنجكاوي يا حقيقت جويي:

انسان اين احساس و گرايش را در خود مي‏يابد كه مي‏خواهد به راز و اسرار اشياء و حوادث اطراف خود آگاه شود. آثار اين تمايل و احساس به‏صورت محدود و ضعيف از لحظه پيدايش در او مشاهده مي‏شود و به‏تدريج كه قواي ادراكي او رشد كرده و زمينه‏ها و شرايط لازم براي تبلور يافتن آن فراهم مي‏گردد، آثار و نتايج آن نيز در زندگي او گسترش و تكامل مي‏يابد، و همين ويژگي رشد و تكامل است كه از امتيازات انسان نسبت به ساير حيوانات مي‏باشد، و همان‏گونه كه در گذشته بيان گرديد تفاوت غريزه و فطرت، تفاوت تشكيكي در يك حقيقت است، وانسان به حكم برتري و تكامل وجودي كه نسبت به ساير انواع حيواني دارد از يك سلسله تمايلات ويژه برخوردار است، كه حس حقيقت جويي نمونه‏اي از آنها است.

عامل و منشأ اصلي پيدايش و تكامل فلسفه و علم بشري همانا حس كنجكاوي و حقيقت‏جويي او است. هرچند عوامل مختلف اجتماعي نيز دراين امر تأثير داشته‏اند، ولي شالوده آن را حس كنجكاوي و علم‏دوستي انسان تشكيل مي‏دهد. به عبارت ديگر، آنچه فطري بشر است علم‏دوستي و حقيقت‏جويي او است و آنچه معلول عوامل مختلف اجتماعي مي‏باشد، تفاوتهاي كمي و كيفي در تعيّن و تحقق يافتن اين گرايش فطري مي‏باشد. گواه روشن بر اين مطلب وجود دانشمندان و پژوهشگراني است كه نه‏تنها انگيزه‏هاي اقتصادي و مانند آن نداشته‏اند، بلكه در راه كسب معرفت و ارضاء حس كنجكاوي خود، دست از همه مزاياي اجتماعي برداشته و خطرهاي بزرگي را نيز پذيرا شده‏اند.

داستان معروف ابوريحان در اين مورد آموزنده است، آنگاه كه وي در مرض مرگ بود همسايه فقيه او به عيادتش آمد، وي مسأله‏اي در باب ارث از او پرسيد، فقيه از اين سئوال تعجب كرد و گفت: اين سئوال در اين وقت براي تو چه سودي دارد؟ ابوريحان گفت: با وجود اينكه در حال مرگ مي‏باشم، ولي آيا اگر پاسخ اين مسأله را بدانم و بميرم بهتر است يا ندانم؟ فقيه گفت: بداني بهتر است. گفت پس پاسخ سئوالم را بگو؛ فقيه پاسخ او را گفت و از جاي برخاست، هنوز به منزلش نرسيده بود كه ابوريحان وفات نمود.

دو سرگذشت مشابه كه از مرحوم حجة‏الاسلام سيدمحمدباقر شفتي و پاستور در مورد شب زفاف آنان نقل كرده‏اند نيز گوياي اصالت احساس علم دوستي در انسان مي‏باشد.23

2 ـ حس نيكي يا فضيلت خواهي

يكي ديگر از احساسات يا گرايشهاي ويژه روح انسان حس نيكي يا فضيلت‏خواهي است. يعني انسان ذاتا و فطرتا آنچه را كه به‏عنوان فضايل اخلاقي بشمار مي‏رود دوست داشته و در نهاد خود طالب و خواهان آن است. اعم از اينكه آن خير و فضيلت جنبه فردي داشته باشد مانند: حلم و شجاعت؛ يا جنبه اجتماعي داشته باشد مانند: دادخواهي و ياري مظلومان و كمك به محرومان ونظاير آن.

اينكه تا چه اندازه انسان توفيق مي‏يابد كه به نداي فطرت خود پاسخ داده و ارزشها و فضايل اخلاقي را درخود شكوفا سازد بحث ديگري است، سخن ما مربوط به تمايل و گرايش فطري انسان به نيكي و فضيلت است، نه تجسم و تحقق يافتن آن.

هرگز نمي‏توان اين احساس فطري را برپايه غريزه سودجويي و منفعت‏طلبي و به عبارت ديگر، براساس خودمحوري انسان تفسيرنمود، زيرا حس فضيلت‏دوستي و نيكي‏گرايي انسان محدود به مواردي كه نيكي و فضيلت برآورنده نفع و سود او باشد نيست، بلكه در مواردي كه متضمن زيان او مي‏باشد نيز اين احساس در او وجود دارد. هرچند به خاطر اغراض ديگرآن را اظهار ننمايد. نمونه روشن اين مطلب فضيلت «ايثار و فداكاري» است كه همگان آن‏را مي‏ستايند و مي‏پسندند هرچند عامل به آن نباشند.

/ 14